از دستگاه شور تا هنر رمان نویسی
حاشیه ای بر کتاب هنر رمان نویسی اثر مارینا اولیور
بهمن نمازی
پرویز یاحقی رو به جماعت نشسته و در مقام شور می نوازد. فراز و فرودِ گام های موسیقی، غم مبهمی در او ایجاد می کند که با هر حرکت آرشه بر سیم ها عمیق تر می شود. احساس می کند ویلون تن اوست که با آرشه روی سیم ها روی سلسله اعصابش حرکت می کند و عمیق تر می کاود. ویلون مغز اوست که با آرشه بر روی سیم ها یعنی نورون های آن حرکت می کند و عمیق تر می کاود. کودکیش را، جوانی و میانسالی و پیریی که اکنون به آستانه آن رسیده است. نه خاطره ای در کار است و نه چیزی که بشود با کلمه آن را بیان کرد. تنها احساس ها هستند که در او برانگیخته می شوند. تاثیرهایی که بر یک ریتم یعنی ریتم غم، یعنی ریتم دستگاه شور که امروز می نوازد در او تکرار می شوند. در این تکرار زمان حضور دارد و پیرو آن مکان نیز هست اما این دو پشت فراز و فرودهای موسیقی ای که می نوازد پنهان شده اند، موسیقی تاثیرها را در او بیدار می کند ولی موثرها غایبند. هم یاحقی ویلون می نوازد وهم ویلون یاحقی را می نوازد و دستگاه شور هر دوی آن هاست.
پایین در میان تماشاگران یکی تصویر معشوق را می بیند. «دیگری» احساس فقدان می کند، فقدانی که با هیچ کلمه ای بیان نمی شود. «دیگری» در غمی خوشایند فرو رفته است گویی آواها او را به جهان دوری می برند، جهانی که تمام اجزای آن از جنس اندوه هستند. او از این هجوم اندوهان لذت بیمارگونه ای می برد و «دیگری» به خاطر دوستش به آنجا آمده، از این صدای ناخوشایند دارد خفه می شود. منتظر است تا قطعه به پایان برسد و از آنجا برود و دیگری…
چندانکه پیش برویم می بینیم که باز« دیگری» در کار است و زمان در کار است و پیرو آن مکان نیز می آید. «دیگری» ذات هنر است که در نغمه های موسیقی به انتزاع می رسد. در ردیف های موسیقی ایرانی اجازه بداهه به نوازنده داده شده است و هر شنونده ای شور یا ماهورِ خاص خودش را دوست دارد. قطعه همان است اما یکی شور یاحقی را انتخاب می کند و «دیگری» شور خالدی را و «دیگری»… رمان نویس هم اینگونه با کلمات می سازد و با کلمات می نوازد. داستان و تاثیر آن با هم می آیند.
نوشتن رمان، به معنای دعوت رمان نویس از مخاطب فرضی برای ورود به جهانی متفاوت است، جهانی که با خواندن اولین عبارت داستان، خواننده به ورود به آن دعوت می شود و رمان ها نیزهر کدام جهان هایی نو و متمایز از هم هستند. هر کدام از آن ها به خواننده این فرصت را می دهند تا از منظرِ جدیدی زندگی را دوباره تجربه کند. این به معنای حضور در «دیگری» است. در مرکز هر رمان «دیگری» حضور دارد. هیچ رمان نویسی حتا اگردر داستان به طور مطلق از خود سخن بگوید، باز هم بدون «دیگری» قادر به بیان دنیای خود نخواهد نبود و طبیعتا” در کنار این «دیگری» مسئله زمان و ماهیت آن در داستان نیز پررنگ می شود چرا که «دیگری» همیشه در گذشته حضور دارد. داستان نویس دروغگویی است که می خواهد حقیقتی را برای مخاطبش روشن کند. از این رو رمان نویسی هنر بیان حقیقت، به این معناست که داستان باید در چنان شبکه ای از علت و معلول در هم تنیده شود که به چشم مخاطب، منطقی به نظر بیاید. بر این روند، باورپذیری داستانی نام گذارده اند.
نوازنده ما حالا، نت های پیشین را دوباره برای اکنونیان می نوازد. او نوازنده ای گمنام است. استاد یاحقی دیگر در کنار ما نیست. نوازنده ما در یک رستوران می نوازد. کاسه ای مقابل اوست که هرکسی می تواند اگر دوست داشت پولی در آن بیندازد. این ها همه تاثیرات متفاوتی در مخاطبی که در حال صرف غذاست بر می انگیزد. اکنون که زمان و مکان و مناسبت تغییر کرده است همان قطعه شور تاثیرات متفاوتی دارد، تاثیراتی که حالا با عمل گوارش و صحبت کردن سر میز غذا ترکیب شده است. می بینید که با گوش دادن به یک قطعه در دو زمان مختلف تاثیرات بسیار متفاوتی ایجاد می شود. تاثیراتی که بین نوازنده دیروز و امروز همانگونه که بین دستگاه شور دیروز تا امروز و شنونده قطعه شور دیروز تا امروز فرسنگ ها فاصله می اندازد. چرا که نوازنده در آن واحد به گونه ای شنونده نیز هست و شنونده نیز به طریق دیگر در نواختن قطعه با نوازنده همکاری می کند.
هنر رمان نویسی، هنر نواختن داستان با ابزار روایت است. نویسنده باید از پیش چارچوبی داشته باشد تا اکنون در آن بداهه نوازی کند در عین حال همچون نوازنده او نیز شنوندهِ درونی خود را دارد. بر این شنونده مخاطب درونی نام نهاده اند. مخاطب درونی، آن دیگریِ در درون نویسنده است که پیش از آن که مخاطب بیرونی متن را بخواند، آن را می شنود و هر چه این مخاطب خالی و عاری از قضاوت باشد نویسنده فضای بیشتری در اختیار دارد. اگر در همان حال که نوازنده صدای قطعه خود را می شنود، شنونده ای در کنار خود داشته باشد که خطاهایش را به او گوشزد کند، نمی تواند قطعه را آنگونه که هست در درون خویش بیابد و از درون خویش بنوازد. قضاوت گر را در کنار خود داشتن همچون نواختن با دستهای «دیگری» می ماند پس اثری این چنین نمی تواند به گوش شنونده خوش بیاید و نمی تواند از اصالت برخوردار باشد.
در هنر داستان نویسی هم در عین حال که دیگری مرکز و مخاطب آن است، باید با آن فاصله نیز داشته باشد. پس برای یادگیری هنر داستان نویسی نیاز به آموزشی بی طرفانه داریم که در عین آموزش این هنر نقش یک مخاطب درونی عیبجو را به عهده نگیرد.
به نظر می رسد مارینا اولیور در کتاب هنر رمان نویسی به شاگردان خود اینگونه آموزش می دهد.
فصل اول کتاب با تعریف رمان، رمان تاریخی، بیان چگونگی ایجاد جاذبه های داستانی برای خواننده، همچنین مسئله زمان و چالش تخیل با ماجراهای واقعی به پایان می رسد.
فصل دوم کتاب هنر رمان نویسی چگونگی حرفه ای نوشتن را آموزش می دهد. فصل سوم در بیست صفحه به آموزش آمادگی های لازم برای نوشتن داستان می پردازد. این آمادگی ها شامل پیرنگ و انتخاب شخصیت های مناسب، درون مایه و چگونگی انتخاب ایده های داستانی، همچنین انتخاب عنوان مناسب برای داستان و قلاب روایت می شود.
قلاب روایت همان عبارات اولیه داستان است که خواننده را به پیش روی در جهان داستان ترغیب می کند.
فصل چهارم به بررسی شخصیت ها و فصل پنجم به ارتباط شخصیت ها با مکان می پردازد و طبیعی است که هر جا از مکان سخن بگوییم به دنبال آن پای زمان نیز به میان کشیده می شود. فصل ششم به بررسی پنج مرحله از پیرنگ می پردازد. در فصل هفتم به شرایط قانع کننده در رمان یا همان باورپذیری که پیش تر از آن سخن گفتیم پرداخته می شود. در فصل هشتم به بررسی مسئله گفتگو در داستان، ضرورت های استفاده از واژگان، لهجه و اصطلاحات عامیانه پرداخته می شود. فصل نهم بررسی مشکلاتی است که ادامه روند شکل گیری داستان را ناممکن می کنند. فصل دهم آموزش چگونگی پژوهش برای رمان نویسی است. فصل یازدهم به آموزش ویرایش داستان می پردازد و فصل آخر مسئله ارائه رمان به ناشر و چاپ کتاب را بررسی اجمالی می کند.
آیا نوازنده ما در عین نواختن، احساسات تمام نوازنده های پیشین را در زمان های مختلف در خود تکرار نمی کند. آیا شنونده ما درعین شنیدن احساسات تمام شنوندگان گذشته را در خویش تکرار نمی کند. داستان یک تاثیر است که بر اساس حالت های مختلفِ مخاطب تغییر می کند و این گونه است که خواننده داستان نیز نیمه دیگر چگونگی بازتاب، شکل گیری و تکوین آن است. پس همانگونه که نوازنده با نواختن یک قطعه موسیقی احساس ها و برداشت ها و تاثیرات مختلفی را در تقاطع های مختلف سطوح آگاهی انسانی در شنونده و خود ایجاد می کند، رمان نویس نیز با روایت یک داستان این تاثیرات را از سطوح مختلف آگاهی انسانی می گذراند. این سطوح هر چه که باشند خواننده یا شنونده را با زمان، مکان و فضا درگیر می کنند. چگونگی این درگیری بستگی مستقیم به کیفیت کار هنرمند و انتخاب مخاطب بیرونی از ناحیه او دارند. در نتیجه آموزش درست و تسلط بر فن به همان گونه و شدتی که برای یک نوازنده لازم است، امروز در هنر رمان نویسی نیز ضروری به نظر می رسد.
مارینا اولیور انگلیسی و متولد هزار ونهصد و سی و چهار است. او از سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار در کار نوشتن است. اولیور تحت اسامی مستعار سالی جیمز، دونا هانت، برژیت تورن، وستا هاتاوی و لارا هارت نیز کتاب نوشته است. وی هم اکنون استاد نویسندگی خلاق دانشگاه آکسفورد است و تا کنون بیش از پنجاه جلد رمان تالیف کرده است.
کتاب رمان نویسی مارینا اولیور شامل آموزش گام به گام هنر رمان نویسی است. هنر رمان نویسی تالیف مارینا اولیور با ترجمه حمید یزدان پناه توسط نشر روزآمد در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
۱۶ لایک شده