رمان «باغ کال پرست» نوشته «مجید میرزایی» چراییِ یکی از حادترین مشکلات اجتماعی را به تصویر می کشد و آن، ناکار آمدیِ کار جمعی، حتی در پایین ترین سطوحِ جامعه است.
چهره های این داستان، هم چون «جمال سماواتی» استوار بازنشسته، «صمد» رفتگر محله، «عام حسن بقال»، «شاطر ولی» سنگکی محله،«حاج طیب»، «فخرایی» و غیره دچار مشکل عدم توانایی ارتباط با یک دیگر و تصمیم گیریِ جمعی در جهت بهبود زندگی خود هستند. این ها همگی بر مبنای منافع آنی و روزمرگی های مرسوم زندگی می کنند و به نظر می رسد نویسنده در شخصیت پردازی این آدم های بی هویت موفق بوده است. «مجید میرزایی» واقعیت را از طریق رئالیسم ناب به تصویر کشیده است.
«پارک نارون» فاقد سرویس بهداشتی است و این موجب آزار اهالی محل و به خصوص ساکنین خانه های اطراف پارک شده است. اهالی محل استشهادی را امضا می کنند و به شهرداری می برند. اما شهرداری به آن ها پاسخ درخوری نمی دهد.
«حاج طیب طومار اهالی را به جمال داده است که ببرد شهرداری ناحیه. جمال امضاها را شمرده است. صد و هفده امضا را با نام و بی نام دیده است:
– لااقل نصفش امضا نیست. خط و پینکه!
امضا بی نام عام حسن را شناخته است.
– کاسب جماعت که دم به تله نمی ده.
اسم حسن را سرخود پای امضا نوشته است.
– زکی… مالیدی عام حسن… فکر کردی خیلی زبلی؟ بیلاخ…!
طومار را تا زده است و تو پاکت گذاشته است و سرِ صبح درِ گیوه را به آب زده و پاکت را برده است شهرداری ناحیه…
– از هفت و هشت صبح تا یازده، جَخ بیشتر… علاف همین چند برگِ کاغذ!
دو سه بار پله ها را از پایین به بالا و از بالا به پایین گز کرده است تا فهمیده که باید مراجعه کند به روابط عمومی شهرداری منطقه و نه شهرداری ناحیه.
– رفتم شهرداری منطقه و گفتم من از طرف جمیعِ این جماعت و به عنوان یک نظامی بازنشسته، ماموریت دارم این طومارِ تقدیم کنم خدمت جناب شهردار.
مردِ پشت میز اول… پاکت را باز کرده است… طومار را سرسری خوانده است… و دست آخر گفته که طومار را بدهد به او که ارجاع دهد به واحد مربوطه.
– ی ساعت تموم برام صغرا کبرا چید. گفتم تند نرو آقا… ی مستراح تو پارک ساختن که واحد مربوطه و مضبوطه نداره…
منشی عبوس و کم حرف و آتشین مزاج با ریش و سبیل حنایی نتراشیده، راهِ صحبت به جمال نداده است و گفته است که معاونت شهرداری که صدها طرح اجرایی خرد و کلان شهری را مدیریت می کند، وقت مستراحِ پارک دم خونه او را ندارد…
– هر چی خواستم توضیح و تفسیر بدم که بابا، من نه آج و داغِ این پارکم و نه بیکار و بی عار و پلاس کوچه و بازار، تو خونه و زندگی ما دارن هر شب و هرشب ترکمون می زنن. راه نداد که نداد.
در نهایت منشی، پای برگ را چند جمله شکسته نوشته است و گفته است برود سازمان فضاهای سبز…»
این ناکامی سبب ساز این نکته می شود که آن ها تصمیم بگیرند در قالب یک حرکت جمعی و با تشکیل شورای محلی اقدام به اصلاح زندگی خود نمایند.
این جاست که منفعت طلبی های فردی، تنگ نظری ها، خود بزرگ بینی و… عرض اندام می کند و منجر به شکستِ این کنش جمعی می شود.
«حسن بر می گردد و کله می کشد توی مغازه.
– مالِ من اندازه کُلِ وزن تو سنگینی داره… تو غصه ی منو نخور!
سهراب قهقه می زند.
– ای ولا عام حسن.
حسن خنداخند در را می بندد. جمال صبر می کند تا حسن از جلوی مغازه رد شود و می گوید بقال جماعت که دُم به تله نمی ده. سهراب می زند به شانه جمال و می گوید پنیر خوش بو و برام که بزاری تو تله… به تله م دم می ده… دست جمال به نشانه خداحافظی بالا می رود… خیابان خیس و پر از زباله شده است… طیب نگاه به عریضه، آرام سر تکان می دهد… »
کتاب «باغ کال پرست» نوشته «مجید میرزایی» را باید خواند. مجید میرزایی، سادگی در هنر رمان نویسی را در این اثر تا حد زیادی به کمال رسانده است. «باغ کال پرست»، با کشش و تعلیق کافی و هم چنین گره افکنی مناسب، داستان را به خوبی پرورانده است. هم چنین این داستان با استفاده از فرهنگ عامه، و لحن درست و انتخاب های به جا در گفتگوها، شاخص به نظر می رسد.
همان گونه که گفتیم «باغ کال پرست» نوشته «مجید میرزایی» نمونه ای کامل از رئالیسم ناب است.
«باغ کال پرست» نوشته «مجید میرزایی» در دویست و هشت صفحه از سوی «نشر جوان» در سال جاری روانه بازار کتاب شده است.
رمان «باغ کال پرست» را از کتاب فروشی ها بخواهید.
۲۹ لایک شده