جاذبه ی صوفیانه ی مقواها
مجید زمانی اصل
ملهم از «تجلیات صوفیانه» ی «نزار قبانی» برگردان «عبد الرضا قنبری»
و هم تقدیم می شود به مترجم محترم
تا هنوز ناشناس اند خواب اشیاء برای اشیاء
شعری بنویسم بر این مقوا
که چون قاصدکی ست رها در بی حدودیِ بادها
که به این جا آمده است
مثل شی ئی آغشته به وهم
آغشته به شعاع های خورشید
و بادهای پاییزی
شعری بنویسم که انگاری نزار قبانی
آن را در خواب فرشته ای غمین خوانده باشد؛
فرشته ای که فرش ایرانیِ تبریزی را
علی الخصوص تبریزی
خود رج به رج به گریه بافته است
تا شاید عطار بر آن
خدای را از ته دل صدا کند
با نیتی شمسی و هم به عطر نم باری از شکوفه های نیشابور
و یا اینکه بورخسِ عزیز بر سنگ گور ادگار الن پو
با آستین غبار برگ بسترد
و آنگاه سمت کلاغان پر طنین
سنگی بنفش پرتاب کند
به کجیِ منقار و افکارشان
آه دوست دارم بوی کاهیِ مقواها را
و به قول تی اس الیوت خدای قهوه ای رنگ رودخانه ایِ آن
که کلمات چون پرنده ها بر فرازش چرخ می زنند
در وارسیونِ نگاهی بر آیینه ها از بلقیس
در می یابم که غروب مرغی ست سر بریده
بر لبه ی بلم ها در انتهای دریا
مستیِ کلمات از مستی ی نسیما از شعر گل هاست
که بلقیس به اشاره می برد
کنار تنهاییِ ماه اندلس کنار تنهاییِ زیتون زاران
اکنون دیگر خسته ام و باید بروم
کنارِ صخره ها صخره های آلوده ی پولاد و پلاستیک بنشینم
و سیگاری بگیرانم
در این نخ بار خزانی به صبح گاهِ سه شنبه
که شب هنگام اش شبِ یلداست
اکنون ای مقوا برو
کوچه به کوچه ی دهر
شاید برسی به نزدیکی های نخل های بی سر
به روز روزِ خرمشهر
۳ لایک شده