خاطره
آنچه در گوشم زمزمه کرده بود مادرم؛ نبود
و آنچه از رادیو یا تلویزیون شنیده بودم
یا آنچه در مدرسه همراه بچه ها با سرود می خواندیم نیز نبود.
زندگی،
آنچه مادرم در حالی که هر روز دست نوازش بر شکم خود کشیده بود و به من گفته بود؛ نبود
و آنچه پدرم با لبخند و امید گفته بود
و آنچه معلم ها گفته بودند
و آنچه دوستان محل با هزار زبان گفته بودند نیز نبود.
آنان آموزه ها و بشارت هایی داده بودند که برای زمان صلح بود،
در حالی که من در جنگ بود که میزیستم.
هنوز دوستت دارم ای مادر عزیز و از دست رفته ام!
هنوز دوستت دارم ای پدر عزیز و سفر کردهام!
هنوز دوستت دارم ای معلم عزیز و فداکارم!
هنوز دوست تان دارم ای دوستان روی دیوار!
و هنوز نفرت دارم از تو ای جنگ نامرد و پست و دروغگو!
اسماعیل همتی
۱ مرتبه لایک شده
One Comment
اسماعیل همتی
با درود به شما دوستان گرامی حضور؛
همچون شکوفایی بهار و نوروز، جان و جهانتان شکوفا باد!
بادا که زندگانیتان همواره در تندستی و شادمانی و بی نیازی باد!
با احترام و ارادت: اسماعیا همتی