خط، بافت، زمان
نگاهی به نقاشی های « ابراهیم زرگری » در نمایشگاه « گمشده در بافت »
کیوان خلیل نژاد
گالری احسان از چهاردهم تا نوزدهم شهریور ماه میزبان نمایشگاه آثار « ابراهیم زرگری » و « علیرضا بحرانی » با عنوان « گمشده در بافت » بود. در این نمایشگاه از هر یک از این هنرمندان آثار مستقلی به همراه نقاشی های مشترک آن ها به نمایش درآمده بود. متن حاضر نگاهی به نقاشی های مستقل « ابراهیم زرگری » و آثار مشترک مجموعه ی « گمشده در بافت » می باشد.
اگر نقاشی را به عنوان تلاشی برای رویت پذیر ساختن نا دیدنی ها تعریف کنیم و در عین حال نادیدنی ها را چیزهایی که از نظر دور و پنهان مانده اند بپنداریم بدین سان پروسه ی خلق تا درک نهایی یک تابلوی نقاشی گام برداشتن در مسیری است به سوی کشف یا آفرینشی دوباره که چیزی بر حقیقت این جهان می افزاید و آن چه در این مسیر رویت پذیر می شود بوسیله ی اندیشه و احساس معنا می یابد.فرآیندی که در این مقاله من آن را حقیقت افزوده نامیده ام. این حقیقت افزوده آبستن جهان ویژه ی اثر هنری است. دنیایی رویت پذیرشده که مکانی خاص را در زمانی ویژه نمایان می سازد. پرسشی که در این میان به ذهن می رسد این است که اگر نقاشی ثبت یک لحظه از جهان اثر است آیا می توان پیشینه ای برای جهان اثر متصور شد ؟ زمان چگونه بر جهان مجموعه ی « گمشده در بافت » گذشته است. اکنون، همواره ردپایی از گذشته را با خود حمل می کند. دنیایِ پیشینیِ آثارِ این مجموعه گرفتار بی نظمی افسار گسیخته ای بوده است. همه ی اجزای سازنده ی این جهان گرداب وار بر گرد یک دیگر می پیچنده اند و فرم های حلزونی را ایجاد می کرده اند. فرم ها برای حل شدن در یکدیگر به طور مستمر در تلاش بو ده اند.تنها مانعی که بر سر راه ترکیب شدن آن ها از طریق مستحیل شدن شان در یکدیگر وجود دارد، خطوط شکل ساز پیرامون آن هاست همه چیز در جهان پیشینی این آثار تا بی نهایت در حال شدن مداوم بوده است. تاریکی سرپوشی بر این دنیای پر غوغا افکنده بود تا لحظه ی اکنون فرا رسیدو نور بی دریغ بر همه چیز تابیدن گرفت؛ نور یکنواخت و تختی که جزئیات بی شماری از محیط را آشکار می سازد اما تضادی میان اشکال در کادر ایجاد نمی کند. در همین لحظه است که جهان پر جنب و جوش اسیر چهار چوب قاب تابلو می گردد و نیروهای محدود کننده ی کادر بر آن سیطره می یابند؛ نیروهایی که در جهت مهار کردن حرکت نقوش عمل می کنند اما توان آن ها برای ایجاد سکوت و سکون مطلق در تابلو کفایت نمی کند. اکنون همه چیز در این دنیا به یک اندازه آشکارشده است. نقوش در میانه ی راه تغییر شکل شان باقی مانده و شبکه ای از ارتباطات بین آن ها برقرار شده است با این حال هنوز از باقی مانده ی غوغای پیشینی اثر احساس جنب و جوش و ارتعاش در سراسر تابلو دریافت می شود. این جنبش اما به اندازه ای نیست تا بتواند دگرگونی در فرم ها ایجاد کند یا آن ها را از سیطره ی کادر رهانیده و نظام حاکم بر چگونگی قرارگیری نقوش در کنار هم را از میان بردارد. این ارتعاشات فقط شبکه ی حاصل از قرارگیری نقوش در کنار یکدیگر را طوری دچار انبساط و انقباض می سازند که در نهایت ارتباط درونی و ساختاری حاکم بر این شبکه پایدار باقی بماند.
حشرات، پرنده و هیولاها موضوع نقاشی های مجموعه ی « گمشده در بافت » را تشکیل می دهند. آن ها غالبن تنها و منزوی نمایش داده شده اند. فضای اطراف سوژه ها در این مجموعه صرفن محل قرارگیری و نمایش آن ها نیست بلکه رابطه ای دو سویه میان سوژه و فضا، زمینه را به محل تولد و زندگی سوژه ها مبدل ساخته است. تمایلی برای جداسازی موضوع از زمینه به چشم نمی خورد البته تقابلی هم ساز میان این دو ایجاد شده و همه چیز به یک اندازه آشکار شده است. در این جا موضوع و زمینه، یکدستی کاملی با هم ایجاد کرده اند چندان که موضوع در وابستگی کامل با زمینه شکل می گیرد. هر چند که موضوع در اکثر موارد در مرکزیت کادر و در کانون توجه قرار گرفته است. به زبانی دیگر هر کدام از اجزا و موتیف های زمینه توانایی این را داشته اند تا در مرکز کادر قرار گرفته و به موجودی دارای موضوعیت تبدیل شوند. درون و بیرون موضوع به یک اندازه مغشوش و پیچیده نمایانده شده اند. در چنین فضای یک دستی، از مخاطب آثار قدرت تمیز، توجه و تمرکز بر نقطه ای خاص از نقاشی ها سلب شده است. بدین سان چشم در هر فاصله ای از تابلو که قرار بگیرد با تصویری متفاوت از آن رودررو می شود؛ تصویری مغشوش و لرزان که اجازه نمی دهد تا نگاه مخاطب خیره و ثابت بر آن باقی بماند.
خط ماده ی اولیه ی ایجاد فضای بصری « گمشده در بافت » را تشکیل می دهد. همه چیز این جا در قالب خط بیان می شود. فرم ها، موتیف ها و بافت ها همه و همه بوسیله ی خط هایی کشیده یا پهن بوجود آمده اند. داستان بی پایان خطوط در این مجموعه با اولین برخورد ابزار با کاغذ آغاز می گردد. انتخاب ماژیک یا روان نویس امکان ترسیم خطوط بدون وقفه را ایجاد کرده است؛ خطوطی نرم و ممتد که در مسیر حرکت خود فرم های حلزونی شکلی را بوجود آورده اند. از در کنار هم قرار گرفتن خطوطی با رنگ های مستقل، فضای رنگی تابلوها ساخته شده اند. در این جا خط ها در تمامی مسیر حرکت پر پیچ و خم خود هرگز دچار تغییر رنگ نمی گردند حتی در مواقعی که این خطوط پهنه می گسترند و خصلت فرمی می یابند نیز رنگ آن ها دچار ترکیب و دگرگونی نمی شود. بدین سان رنگ نیز همواره در اسارت حصار خطوط باقی می ماند.
2 Comments
آرمان خرمک
کیوان عزیز
تشریحت رو دوست داشتم ولی نه نوع ادبیات به کار رفتۀ تورو، ولی آیا در حال حاضر می خوام فقط انتقاد وارد کنم؟ مسلما این رو گفتم تا دلیل این ناخشنودی رو بیان کنم؛ هر وقت که به مراسم هنری می رم، معمولا مردی با شمایل روشنفکر مآبانه حضور داره که نقدش نه تنها مدخلی برای ورود تو به دنیای هنر ایجاد نمی کنه بلکه تو در فهم اثر ارائه شده دچار تزلزل و سردرگمی می شی، و دلیلش از نگاه من استفاده کردن از ساختار ادبی، روایی پر تمطراق که به نوعی در جامعه روشنفکر نمای ما مرسوم شده. حال در مواجهه با نگارش شما “برای ورود به فضای خلق شده هنرمند” ابتدا باید یه کدشکنی از جانب خواننده صورت بگیره که این با نوشتارهای قبلی شما هم سو نیست، عذرخواهی من را پذیرا باشی و بدون که من با قصد اهانت و خورد کردن این نظر رو ندادم بلکه پیگیر کارهات هستم و دوست دارم پیشرفت مستقل شما رو ببینم نه در قرارگیری در موج های پرتلاطم همه گیر شدۀ جامعه
جواد
کار جالبی کردی که راجع به نمایشگاه ابی نقد نوشتی. و نمیدونم که این همونه که تو اطلاعات چاپ شده یا نه. از قضا منم نمایشگاهشو رفتم. به نظرم نقدت از یک نظر خیلی شبیه به خود آثار ابی بود: اینکه آدم سردرگم و حیرون میشه وقتی باهاش مواجه میشه :) بی شوخی تیکه اول، (اونی که بالای عکس قرار گرفته) یه مقدار مشخص نیست که نقد اثر هنریه یا خودش به قصد خلق یه اثر هنری نوشته شده. به نظرم فاصله داره با نقد. توصیفاتت برای منی که نقاشی ها رو دیدم تداعی کننده ی اونا هست ولی نمیدونم برای کسی که ندیده میتونه یه گزارشکر واقع نما باشه از نقاشی ها یا نه. تیکه ی دوم به نقد نزدیکتره. نقاشی هایی که انتخاب کردی از قضا همونایی بودن که من دوسشون داشتم. تکرار کلماتی شبیه «بدین سان» «پیشینی» و حال و هوای زیاده ادبی از قبیل «تا لحظه ی اکنون فرارسید و نور بی دریغ بر همه چیز تابیدن گرفت» رو برای اینطور متن مناسب نمیدونم. و برای طرح و کشف مفهوم «حقیقت افزوده» اگه از خودته به ت تبریک میگم. میشد تمام مقاله در مارپیچ واضح تر شونده ی منظورت از این طرح برای کارای ابی شکل بگیره. به نظرم پتانسیلشو داشت.