دو شعر از زهرا گریزپا
۱
باید برمی گشتم
به آن زن دوره گرد
به روزهای قبل از آشنایی
به اردیبهشت۱۳۶۲
باید
خودم را از دلتنگی
پس می گرفتم
برمی گشتم
به نهال گردو
به آن دفترچه خاطرات
کاش
هیچ گاه عاشق نمی شدم
به خیابان نمی رفتم
زندگی را
در بساط دست فروشان نمی یافتم
و با آن زن کولی
در سطل های بزرگ زباله
تا کمر فرو نمی رفتم
و با انبانی از خاطره
به خانه برنمی گشتم
۲
زخمت
لانه ی پرنده ای است
بی جفت
زخمت
درّه ای است در میان جنگلی
آن هنگام که ناله ات
صدای ارّه ایی را به خاطر می آورد
دردت
از شاخه ای به شاخه ای می پرید
شب ها
دری بود که رو به خیابان باز می شد
شب ها
زنی بود با موهای پریشان
با مهربانی درختان توت با زمین
با مزرعه ای که بذر شبدر در مشتش می کاشت
و سرو
با تابوتی در پایش ایستاده بود
چه مرگ بیهوده ای است خواب!
چه حسی است
عاطفه ی باد با درخت
گاهی غم
آن قدر سنگینم می کند
که می توانم میخی را به دری بکوبم
این گونه زندگی ام نکن
چون چادری که باد
هر لحظه به سویی تکانش دهد
این گونه زندگی ام نکن
تو را با گونه ی تر نوشته ام
با زخمی در بال
۲ لایک شده