روی صفحه لپ تاپ ناتالی شروع به گریه کرد. ویلیام هم سوال مربوط به خودش را جواب داد و دید که دارند در سکوت همراه با او لب می زنند و به شدت جدی به نظر می رسد.. ویلیام در حالی که امضاء می کرد و تاریخ می زد آرزو کرد عروس و داماد کنار هم خوشبخت باشند.. شما الان زن و شوهرید کاش می تونستم بگم الان می تونید عروس رو ببوسید. ناتالی در حالی که تلاش می کرد آرایش چشم هایش را در برابر اشک هایش حفظ کند گفت:«چرا شما این سرویس رو هم نمی دید؟» ویلیام با قاطعیت گفت…
«روزگاری یک امپراطوری » عنوان مجموعه داستان هایی است از ربیکا کالچن، خاویر ماریاس، لارا وپنیا، میل ملوی، استیفن میل هاوزر و اتکار کرت. این گزیده داستان های نشریه نیویورکر و هارپرز می باشد. کتاب فوق با ترجمه زیبای خانم نرگس خادمی از سوی انتشارات هزاره سوم اندیشه روانه بازار کتاب شده است.
۱۳ لایک شده