-« احمق مرا ببوس!
آن قدر با اطمینان این حرف را می زند که چاره ای جز اطاعت نداری، بیهوده می کوشی در مقابل فشار آن دست های نرم مقاومت کنی… دست هایش را روی صورتت می گذارد و میان موهایت، حتی فریاد واویلای زنی را نمی شنوی که از پنجره خانه اش شما را در آن حال می بیند… افسر کلانتری به شوهر می گوید… خودت خوب می دانی که چه طعمی در دهانت هست. سرت را به دیوار تکیه می دهی. این افسر نگهبان است که متوجه می شود داری به خودت می پیچی… افسر نگهبان می گوید:«عجب زن فرزی، با این حرف می خواسته تو را راه بیاندازد.»… شوهر جلوی زنش در کلانتری یقه تو را می چسبد که شریک جرمت کجاست؟… با خودت فکر می کنی… پری هم مثل هدیه تهرانی وقتی با عصبانیت حرف می زند، خوشگل تر می شود… یک روز پری اعلام کرد به عقیده او ، زن و شوهر می توانند هر یک برای خودشان علاقه های جدا گانه ای داشته باشند، حتما لازم نیست همه جا با هم بروند.
… در اتاق بازجویی، اولین بار یک مامور لباس شخصی تمام کاغذهای داخل آن گلدان سفالی را به من نشان داد. روی همه کاغذها نام من بود.
حالا خوب با خودت فکر کن. ببین یک روز توی شلوغی های بعد از انقلاب جلوی مغازه بابات مرا ندیدی که…»
قطعات به هم پیوسته بالا از کتاب «ساعت ده و نیم صبح تابستان» نوشته «محمد غفاریان» برگرفته شده است. مجموعه «ساعت ده و نیم صبح تابستان» نوشته «محمد غفاریان» شامل هفده داستان کوتاه می باشد. داستان های این مجموعه، تقابل واقعیت های تلخ و هول انگیز با آرزوهای شریف انسانی است.
کتاب «ساعت ده و نیم صبح تابستان» نوشته «محمد غفاریان» در صد و چهل و سه صفحه و با ویرایش «مهرانگیز اشراقی» در هزار نسخه توسط نشر «هزاره سوم اندیشه» در سال جاری روانه بازار کتاب شد.
۱۴ لایک شده