کمتر اهل قلمی است که نام فرشته مولوی نویسنده و مترجم و پژوهشگر ادبی پیشکسوت و در عین حال نوآور را نشنیده باشد و چه بسیارند کسانی که کاری یا کارهایی از او خوانده اند. بیشتر اهالی قلم او را با ترجمه یکی از دو کتاب خوان رولفو یعنی مجموعه داستانش به نام «دشت سوزان» می شناسند. اما کارنامه او بسی درخشان تر از اینهاست. او رمان ها و مجموعه داستان های «زرد خاکستری» « دو پرده فصل »، «حالا کی بنفشه می کاری»، «سگ ها و آدم ها»، «بلبل سرگشته»، « باغ ایرانی»، «نارنج و ترنج »، «پری آفتابی»، «خانه ابر و باد» را نوشته است و آثاری چون «دشت سوزان»، « باد می وزد»، «فلکزده ها»، « تبلیغ ایدئولوژی و هنر»، « آفریقا، تاریخ یک قاره» و چند اثر دیگر را ترجمه کرده است.
محموعه داستان «سنگسار تابستان» مانند دیگر آثار او روی ذهنیت شخصیت ها متمرکز می شود. قصد دارد هر امر بیرونی، چه از زمان گذشته و حال و چه حتی آینده احتمالی را، به امری درونی تبدیل کند. گاهی همین رویکرد نخبه گرایانه برای شماری از خوانندگان ممکن است مانوس نباشد، چون عادت کرده اند به خوانش داستان های سرراست و سرشار از اکشن. در داستان «بانو بی سگ ملوس» که از ایده جالبی برخوردار است و خواننده بین دوست داشتن و نداشتن تحقق این ایده در نوسان است، می خوانیم : «طعم تنها حرف خوشایند کوروف کی به کامش تلخ شده بود؟ وقتی به پرهیز از نگاه خیره آن چشم های روشن چشم بر حلقه انگشت دست چپ کوروف دوخته بود؟ یا وقتی رو فرو برده در بالش از اندوه نداشتن سگی ملوس اشک هایش را فروخورده بود؟»
کتاب را که ۱۴۷ صفحه است، نشر ناکجا در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسانده است.
۶ لایک شده