یک
تهران شهر شرمگینی شد
وقتی تبریز را
در میدان بهارستان
به شکل مشروطیت کشتند
تهران
سگی وحشی شد
از آنگاه که
بزاق هاری اش
ملات را برای زندان اوین خیس کرد
تهران …
نه !
تهران شهر نیست
سگ نیست
خیانت زنده ایی است
تن
به وطن شدن نمی دهد !
دو
در من دری هست
از کنج های جهان
بسته می شوم
حق دارم بیندیشم
این کلبه که
از پوست خود اندوده ام
و از استخوان
تیرک هایش را برافراشته ام
تنها
از آن من است
کلونش را می اندازم
کنار اجاق می نشینم
از میان اشکی
که پوست کندن پیازی به چشمم آورده
به رقص شعله ها می نگرم
دلم بگیرد
کافیست
کمی آتش اجاق را زیاد کنم
سایه ام را می اندازد روی دیوارم
و چقدر حرف
برای گفتن به همدیگر داریم !
سه
خوی کودکیست شاید !
تنها که می شوم
با لبه تیز واژه ها بازی می کنم
سر انگشتانم خونین است
رو به رو می شوم با آسمان را نقاشی می کنم
ستاره
خورشید و ماه
کمی بعد
توده های فشرده ابر
تندر که می زند
پشت صخره ترین واژه هایم پناه بگیر
و در یکی که آیینه است
با دست های ترسیده
گیسوانت را شانه کن
باران آغاز شده
خواب هایت را خیس کن
مظاهر شهامت
۹ لایک شده