سه شعر از گئورگ تراکل
برگردان : شاپور احمدی
۱. به الیس پسر
الیس، هنگامی که توکای سیاه در جنگل سیاه آواز می خوانَد،
خود همان زوال توست.
لب هایت خنکای چشمه ای نیلی و سنگلاخی را می نوشند.
***
درنگ کن، هنگامی که از پیشانی ات آرام افسانه های باستانی می چکند
و تعبیرهای تاریک پرواز پرندگان.
***
اما با گام های نجیبانه درون شبی راه می روی
انباشته از انگورهای ارغوانی،
و بازوانت را زیباتر در کبودی تکان می دهی.
***
بوته ای پوسیده همهمه می کند،
هر جا که چشمان ماه وشت باشند.
آه، از چه زمانی، در گذشته ای؟
***
پیکرت سنبلی است،
که در آن راهبی انگشتان مومی خود را فرو می بَرَد.
سکوت مان مغاکی تاریک است،
***
که از آن حیوانی نازنین گاهگاه پا بیرون می گذارد
و آهسته پلک های سنگین خود را می خوابانَد.
بر شقیقه هایت شبنمی تیره می ریزد.
***
واپسین طلای ستارگانِ به سرآمده.
۲. تاریکروشنای زمستانی
برای ماکس فن ایسترله
آسمان های سیاه فلزی.
شامگاهان کلاغ های گشنه و دیوانه
چلیپاوار در طوفان های سرخ به صدا درمی آیند
بر پارک ها، اندوهناک و زردنبو.
***
در ابرها شاهینی می افسرَد تا جان بسپارد؛
و پیشاروی دشنام های شیطان
درون حلقهای می چرخند و پایین
می آیند بیش از هفت بار.
***
بر گندیدهزارِ دلچسب و بیات
با نوک هایشان پرهیاهو می تازند.
خانه ها با شباهت هایی گنگ هراسناکاند؛
روشناییِ تماشاخانه.
***
کلیساها، پل ها، و بیمارستان ها را
تاریکروشنایی نکبت بار در بر گرفته است.
کتان های خونآلود را خیزاب
بر آبراهه می رانَد.
۳. شهر زیبا
میدان های قدیمی در سکوت، رو به آفتاب جا گرفته اند.
ژرفناک تنیده از آبی و طلایی
راهبه های لطیف می شتابند رؤیا مانند
در زیر سکوت شرجی درختان الش.
***
بیرون از کلیساهای قهوهای فام درخشنده
تصاویر ناب مرگ می نگرند،
تمثیل های زیبای شاهزادگان نیرومند.
تاج ها در کلیساها سوسو می زنند.
***
توسن ها از چشمه بیرون می غلتند.
گل پنجه های میان درختان هراس آورند.
پسرها گیجاگیج از خواب و خیال بازی می کنند
آسوده شامگاهان در نزدیکی چشمه سار.
***
دختران بر دروازهها می ایستند،
شرمگنانه زندگانی رنگارنگ را می نگرند.
لب های نمناک شان می لرزند
و بر دروازه انتظار می کشند.
***
بانگ ناقوس ها لرزان می بالد،
آهنگ نظامی و ندای نگهبان طنین می افکنند.
بیگانگان گوش می سپارند به اشکوب ها.
بلند از آسمان نیلگون نوای ارگ بلند بر می آید.
***
سازهای تابان می نوازند.
از میان پشته های پُرشاخ و برگ
قهقهه ی بانوان زیبا بر می آید.
به آرامی مادران جوان آواز می خوانند.
***
به آرامی مادران جوان آواز می خوانند.
رازآمیز در پنجره های پرگل
نسیمی از بخور، قیر و یاس می وزد.
پلک های خسته نقرهگون می لرزند.
۶ لایک شده
2 Comments
شهاب
سلام
اگر کانال تلگرام دارید لطفا ادرسش رو بذارید
متشکرم
مدیر سایت
https://t.me/joinchat/AAAAADvJXezpq1MBLsqt_A