«این روزها شهر حسابی شلوغ است. مخالف ها یک طرف، موافق ها طرف دیگر. چند تا انفجار توی تهران و هی بکش بکش و… می گویند عده ای ضد انقلاب از دیروز تا حالا توی بیمارستان دانشگاه تحصن کرده اند و عده ای انقلابی تحصن آن ها را…
ضد انقلاب، ضد انقلاب که می گویند همین ها هستند؟!
دو جوان لاغر ریزه میزه… دو کبوتر که در دام شکارچی اسیر باشند و هر جور بپرند دست و بال شان در تور گیر می کند، با هم پچ پچ می کنند و… دو مرد چماق به دست یک باره از راه می رسند و شیشه ی جلو پیکان توی سر و صورت آن دو، ترکش می شود.
بعد از بیست و چند سال هنوز اسیر آن صحنه است. و هر وقت جایی شلوغی چیزی می شود، و یا دو نفر یا چند نفر بحث سیاسی می کنند چرا بی اختیار یاد آن صحنه می افتد؟… و آن صحنه ی نادیده ی کشته شدن عمویش در بیست و هشت مرداد سال سی و دو……..»
متن بالا قطعاتی به هم پیوسته از کتاب «شهر گم شده زیر رمل ها» نوشته ی «طلا نژاد حسن» می باشد.
کتاب «شهر گم شده زیر رمل ها» نوشته ی «طلا نژاد حسن» برگزیده سومین دوره ی جایزه ی کتاب سال خوزستان در هزار و سیصد و نود و چهار می باشد.
کتاب «شهر گم شده زیر رمل ها» نوشته ی «طلا نژاد حسن» در صد و پنجاه و نه صفحه از سوی نشر داستان به چاپ رسیده است.
لازم به تذکر است که کتاب حاضر در سال جاری به چاپ دوم رسیده است.
کتاب «شهر گم شده زیر رمل ها» نوشته ی «طلا نژاد حسن» با جمله ای از «جی. ام. کوتسی» نویسنده ی آفریقایی تبار به بدرقه ی «سیمین دانشور» رفته است:
«تاریخ نه جان دارد و نه روح، مگر تو درون ضمیر خود جایی برایش تعیین کنی.»
۳ لایک شده