شک نسبت به روایت آزموده
کبوتر ارشدی
«روشن نگری خروج آدمی ست از نابالغیِ به تقصیرِ خویشتنِ خود و نابالغی، ناتوانی در به کارگرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری. به تقصیر خویشتن است این نابالغی، وقتی که علت آن نه کمبود فهم بلکه کمبود اراده و دلیری در به کارگرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری.دلیر باش در به کارگرفتن فهم خویش. این است شعار روشن نگری»
ایمانویل کانت
در روزنامه اعتماد به تاریخ شنبه ۱۳ آذر ۹۵ یادداشتی از همکار محترم،محسن آزموده با عنوان “تاملی در نسبت شعر و فلسفه” به چاپ رسیده که بهانه سخن پیش رو است.ابتدای آن یادداشت آمده:”برای فهم هر چه بهتر و روشن هر دوره و زمانه ای بهترین وسیله رجوع به شعر آن زمانه و هم سخنی و همزبانی با شاعران آن عصر است”.سپس در ادامه در بند دوم آورده شده:”اما آیا به راستی هر کسی را که چند عبارت موزون پشت سر هم ردیف کند،می توان شاعر خواند و حاصل کارش را شعر نامید؟”
موقع خواندن یادداشت محسن،با خودم فکر کردم “خب حالا باید با این جمله ها چه کرد؟” وقتی در نسبت شعر و فلسفه میخواهیم بنویسیم یعنی اشراف لازم و کافی بر دو مقوله کلان و دشوار ادبی و فلسفی را دارا هستیم.تحولات شعر را می شناسیم و میدانیم که در تاریخ اندیشه ما به چه میزان شعر نقش داشته یا نداشته و در هر دوره به چه میزان و از چه جنسی این تاثیر رقم خورده است.امروز شعر چگونه بررسی می شود؟ آیا شعر بر چیزی غیر از خودش دلالت دارد و جز خود هدفی دارد یا نه؟ یا این که به قول هایدگر شعر بهترین نحو اندیشیدن است؟و بسیار پرسش های دیگر و بسیار پاسخ ها که به پرسش های بسیاری از این دست داده شده و هیچ یک در مقام هیچ قطعیتی کارکرد دیرپایی نیافته است.
یک نکته را به محسن و هر نویسنده ای که از جایگاهی غیر ادبی وارد بحث ادبیات می شود،می شود گوشزد کرد،اتخاذ مقام و لحن دانای کل در مواجهه با ادبیات پیشاپیش هر موقعیتی را منتفی می کند.چرا که با این نگرش نویسنده فقط در گرداب تاملات شخصی و سطحی خودش دست و پا خواهد زد و نه می تواند طرح بحث دقیقی را پیش ببرد و نه طرحی می تواند دراندازد و نه گشایشی ایجاد کند.
به این پرسش یک بار دیگر توجه کنید:” اما آیا به راستی هر کسی که چند عبارت موزون را پشت سر هم ردیف کند می توان شاعر خواند و حاصل کارش را شعر نامید؟” این پرسش را از موضع دانای کل بخوانید.گویی کسی بر مسندی نشسته که میداند شعر چیست و اوست که معنایی واحد و ماهوی برای شعر قایل است که قابل تعمیم در تمامی اعصار و قرون و دوره های تاریخی ست.گویی هیچ تحولی وجود ندارد که شایسته بررسی باشد چنانچه نیازی به برچسب شعر و ناشعر و سره و ناسره از موضع و مقامی استوار بر مصادیق ذهنی نویسنده نباشد.
دانای کل بر خلاف نامش گویی از جهان واقع بی خبر است و در عرصه شعر نمی داند که چه چیزها محل مناقشه شده است.یادداشت نویس ما می گوید:”فیلسوفان مدعی اند که معنای ژرف و عمیق شاعرانگی را صرفا نباید در چنته ادیبان جست و جو کرد…. گوهر شعر از نظر فیلسوف خلق و پیدایش و ظهور و حقیقت است و شاعر در این مقام از امر ناپیدا و مستور پرده برمی گیرد و اسرار هویدا می کند” و در ادامه از ادبیات هایدگری استفاده می کند و کمی از آشکارگی و دازاین و روح زمانه و معادل آلمانی اش و .. در حد طرح عناوین می گوید.
آیا شعر اسرار هویدا می کند؟شعر وظیفه ای برای هویدا کردن سر و راز و رمزی را به عهده دارد؟آیا این نوع نگرش از مکتب کلاسیسیم نیامده که بگوید:”جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد؟» شعر امروز جز در دیتیل و جزئیاتش آیا قابل واکاوی و قضاوت و ارزش داوری ست؟چطور می شود به متنی گفت شعر هست یا نیست؟شعر بودن و نبودن را «محسن آزموده» که “اهل فلسفه خواندن” است،از کجا آموخته و در کدام مکتب این پرسش را قابل طرح میداند؟ملاک و محک شاعرانگی و غیر آن را از کجا آورده است؟سر بزنگاه های نظری بایستیم و بنابر توصیه «کانت» با اراده از فهم مان استفاده کنیم و دلیری کنیم در این استفاده ! محسن می نویسد برای فهم هر چه بهتر و روشن هر دوره و زمانه ای بهترین وسیله رجوع به شعر آن زمانه است اما صغرا و کبرای این حکم را نچیده است. رجوع به کدام شعر ؟ شعر نیمایی؟ شعر سپید؟ شعر زبان محور؟ شعر ساده؟ شعر حجم؟ شعر کلاسیک؟ شعر پلاستیک؟ شعر گفتار؟ غزل مدرن؟ به هر حال درست است که در زیر ساخت نظری ادبیاتِ یک دوره می شود رگه هایی از یک روایت کلی بیرون کشید و تحلیلی ارایه داد اما واگویه این حرف به این راحتی که شعر هر زمانه فهم ما را از آن زمانه روشن می سازد،برآمده از ذهنیت ساده ساز و آسان گیری ست که گویی به کلی از فضای شعر و ادبیات و تحولات نظری آن به دور است.
یادداشت نویس ما از اصطلاحی استفاده می کند با عنوان “شعر اصیل” و آن را مقابل “زبان آوری ماهرانه ” می آورد.شعر اصیل چیست؟زبان آوری ماهرانه دقیقا به کدام شعر ارجاع دارد؟ این جمله ها به این راحتی که روی کاغذ نوشته می شود،برای همگان مصداق متعین و واضحی ندارد.هر شعری که نوشته می شود می تواند به هر چیزی در جغرافیای ادبی خود،اشاره داشته باشد. اما این که کسی بر مسندی بنشیند و سَرند به دست بگیرد و شعرهای یک دوره را غربال کند و طبق معلوم نیست کدام موازین فلسفی یا ادبی بخشی را نگه دارد و مابقی را بریزد “دور”،از ذهن وقاد بعید است. راستی آن “دور” کجاست؟سطل زباله شعر و ادب فارسی را سر کدام کوچه گذاشته اند؟ آیا از این سطل زباله ها در تاریخ ادب و شعر فارسی و غیر فارسی بارها و بارها به دست دوره گردانی بی نام و نشان ماندگارترین ها بیرون کشیده نشده است؟این سطل زباله شعر فارسی را کدام شهرداری تعیین کرده که از قرار فلسفه دان هم هست؟
“مخاطب شعر اصیل اگر اندیشمندانه با شعر مواجه شود،می تواند با حقیقتی که در زبان شاعر سکنی گرفته هم سخن شود و از منظرهایی نو و تازه ذات ناپیدای جهان را ببیند” ، یادداشت محسن عزیز با این جمله تمام می شود.مخاطب شعر اصیل-که البته نمیدانیم شعر اصیل به چه معناست-اندیشمندانه باید با شعر مواجه شود-اهل اندیشه بودن مخاطب پیش نیازی برای شعر خوانی ست- تا با حقیقتی که در زبان شاعر سکنی گرفته هم سخن شود.پس شعر اتفاقی ست که در زبان می افتد؟با این حساب اگر مخاطب اندیشمند نباشد از شعر چه عایدش خواهد شد؟
قبول دارید با توجه به این که هر جهان شعری و جغرافیای ذهنی هر شاعری با دیگری متفاوت است، در بررسی یک دوره تاریخی گاهی چنان دچار تناقض می شویم که گویی شاعران در دوره های مختلفی زیست کرده اند در صورتی که به واقع “هم دوره” بوده اند؟ به نظر می رسد تذکار و واکاوی «محسن آزموده» در یادداشت مورد نظر خالی از نکات قابل تامل نیست چنان که از عنوان یادداشت ایشان هم برمی آید.اما در جمع و جور کردن و سروته ماجرا را به هم آوردن آن نوعی تعجیل و ساده انگاری وجود دارد که البته از این حیث که باعث باز شدن بحث های جدی و تازه پیرامون موضوع شود،ارزشمند است.
لازم است چرخش های کلیدی در جهت تغییر در شناخت شناسی،درک معرفت و چگونگی رشد و ارتباط آن با سایر فرض ها را به دقت بیشتری مورد مداقه قرار دهیم.به جای تلقی تعریف های شخصی و محدود به یک نوع نگرش به عنوان احکام قطعی،لازم است بر ماهیت متضادها و متناقض نماها و تفاوت ها و عدم قطعیت ها بایستیم و به قول “لیوتار” به سمت یک شکاکیت نسبت به روایات و اعتقادات بزرگ پیش برویم.در این سطرها که اسمش را گذاشته ام: “شک نسبت به روایت آزموده” فقط می خواستم نشان دهم به واسطه چند جلد کتاب فلسفی یا اخذ مدارکی در مقام اهل فلسفه نمی شود به این سادگی با شعر پنجه درافکند.
# پی نوشت-یادداشت محسن آزموده این جا قابل دسترسی ست.
۶ لایک شده