چند شعر از مجید زمانی اصل
اثر انگشت
امضای بادِ هار
خبری لت و پار
امضای گریه اشک است
بر برگ برگ گونه ها
امضای آسمان
باران
امضای پاییز بر زبان بادها
لچک ها
امضای من عصایی است
پیچیده بر او
پیچک ها
لحظه ها
یک
می توانم برای چشم های تو
کودک ام
غزلی دریایی بنویسم؛
تا زورق گریه به ساحل دل شکستگی
برسد بی آنکه بادبان اش را
باد به دندان
به تاراج برد؛
اما مرا ببخش دخترم
دو دستی که داشتم
جنگ آنها را ربوده است
دو
بر دیوار گورستان
چتری و
شنلی و
چکمه ای سرخ باقی مانده است
مرگی شبحی ست
که بعد از ماموریت خویش
فرار کرده است
سه
مرگ برابر چکمه سرخ اش
تنها نشسته است
اشک
بر
علف های اوهام می چکاند
که چکمه اش را سراسر
پر ساخته است
صدای رعد از دوردست آسمان می آید
و مرگ پی ی چتری می رود
که کنار مزاری جا نهاده است
آفاق
نایست
اینجا نه گلی رسته
نه آفاقی دل نشین
نه اوقاتی خوش
برگرد
تو را بر غریبی قسم
پروانه ی تنها
امید لایتناهی ست
دخیلی از خواب بنفشه می بندم
بر بازوی بریده دل
به خود می گویم
تو از ایکار تنهاتر که نبودی
این پرنده ویران
از تبانی خورشید و آب
بگذار سایه سانان مخ کج فربه
عیب بگیرند
مهم نیست
به برادری بار برند
«آن» آنات بر کتف کلمات
مثل حمل نور
همه شب
که مهتاب
مثل بیرق آلاله های آزدی
در آفاق آفتاب
۲ لایک شده