کتیبه هایی،
خالی از شعر
نگاهی به نقاشی های هومن نصیری در گالری گلستان
کیوان خلیل نژاد
تذکر: متن زیر پیش از این در مجله ی تخصصی «هنرآگه» به چاپ رسیده است و بنا به انتخاب تحریریه ی حضور، به خوانندگان عزیز تقدیم می گردد
«از سکوت » عنوان سومین همکاری مشترک «هومن نصیری» با گالری گلستان است. این بار نیز _ به مانند تجربه ی پیشین[۱] _ فرم پرنده بهانه ای برای برون ریزی احساسِ نقاشانه ی هنرمند شده است. احساسی که به گفته ی خود او: «تمام جان و تن مرا در بر می گیرد و عبور از آن چه به این دنیا تعلق دارد را برایم میسر می سازد». چنین تعبیری فارغ از جنبهی شاعرانهاش٬ هنر را از امر خودآگاه جدا ساخته و به سمت جوششی نا خودآگاه سوق میدهد. در این دیدگاه، اثر هنری جایگاه برونریزی احساس بوده و کمتر به عنوان اُبژهای برساخته _ بازتاب دهندهی نظامی از پیش مقرر _ مطرح میگردد. هنرمند در این بینش کسی است که بتواند پیوندی هرچه مستحکمتر با جهان درون خویش بر قرار سازد. مجموعهی این تعابیر، قلمرو هنر را سحرانگیز و ماورایی می نماید؛ حال پرسش این جاست که: اثر هنری به عنوان جسمی مادیت یافته، تا چه میزان بازتاب دهندهی برونریزیِ شگرفِ احساسات بوده و نیز میزان بهرهمندی این شیء (اثر هنری) از پیوند هنرمند با دنیای درون خود تا چه اندازه است؟
روندی که هومن نصیری به واسطهی برگزاریِ دوازده نمایشگاه انفرادی پشت سر گذارده، او را قادر ساخته است تا با لحنِ بصریِ شخصیِ خود با مخاطبانش ارتباط برقرار سازد. تکوین این لحنِ ویژه، با اندک توجهی در دوره های کاری او قابل تشخیص است. در گام اول (زمانی که نقاش مشغول تکمیل اثر است) این بیان بصری، پُلی میان جوششهای درونی او و اثر هنری می سازد. بدین ترتیب، آن چه در ناخودآگاه هنرمند به بیقراری و یا وسواسهای روحی تعبیر میشود، به واسطهی همین ابزار، به خطها، لکهها، ضربه قلموها و… ترجمان میگردد. در لحظهی مواجههی مخاطب با تابلو نیز همین شیوهی بیان است که ساختاری تاویلپذیر یافته و به واسطهی بافت و زمینهی فرهنگی و ادراکی مخاطب، معنا میپذیرد. مجموعهی «از سکوت»، همچون تجربهی پیشین هنرمند، از این لحن بصری برای نمایشِ فرمی پرنده مانند، کمک گرفته است. تکرار توامان لحن و موضوع میتواند به مرور زمان هنرمند را اسیر چهارچوبی قراردادی ساخته، همچنین حس شگفتی را در برخورد با اثر هنری از میان بردارد.
وقتی به دورههای مختلف نقاشی هومن نصیری مینگریم، آن چه در اولین مواجهه بیشتر به چشم میآید، ضربه قلموها هستند؛ به گونهای که میتوان آنها را خصیصه اصلی آثار هنرمند در نظر گرفت. ضربهقلموها گاهی خصلت خط به خود میگیرند و گاه به شکل تاشهایی لکهوار نمودار میشوند. از فشردگی آنها میدانهایی از بافت به وجود میآید که تا لبهی فرمهای آشناییزدایی شدهی نقاش، به طور گسترده، پهنه می دوانند. این فرمها پیشتر خود را به صورتهای فیگور انسان، پرنده، فرشته، هلال ماه، موجودات بالدار، کتیبه و تنه درخت آشکار ساختهاند.
«از سکوت» حاصل بهم پیوستگی ضربه قلموهاست. آنها گاه، آنچنان در هم فرو رفتهاند که همچون بافتههایی نرم به نظر آیند. آنها همه جا حضور دارند، مرزهای فرم را در مینوردند و پرندههای ثابت درون قاب را تا بینهایت به حرکت وا میدارند. هرگاه نقاشی را به وسیله تاش و ضربه قلموها تعریف کنیم، بخشی از خصلت دیداری آن به صفت بساوایی مبدل میشود. تاشها می توانند احساس زبری و برندگی را منتقل کنند؛ یا آنقدر کشیده و باریک شوند که نقش «خطوط شکل ساز» (کنتور) را به عهده گیرند. تکرار آنها در کادر با ایجاد ریتم، خروش موسیقی را جایگزین سکوت نقاشی می کند.
بال ها و پرها _ به عنوان ابزار پرواز _ در پرندههای مجموعهی «از سکوت»، کمترین توجه و پرداخت را یافتهاند. موضوع اصلی در این جا کلیت فرمی پرنده و استیلیزه کردن آن است. برای این منظور سطحی تخت و هم بافت با محیط، از فضای پیرامونی بریده شده تا برساختی خودی را، از موضوعی آشنا، نمایش دهد. یکی از شاخصههای، این کلیتهایِ فرمیِ استیلیزه شده، کشیدگی و حرکت آن ها به سمت بالا میباشد. این حرکت به واسطهی فرمِ مثلثیِ سر و نوک، شدت یافته است. این موضوع در پرنده های منفردِ درونِ قاب بیشتر آشکارگی یافته، به شکلی که گویی آنها نغمهای «درفراز» میکنند و یا به انتظار نزول چیزی از آسمان ماندهاند. گاه این کشیدگیهایِ اشارهوار، مستطیلی در یک سوم بالایی کادر را هدف گرفتهاند. شکل و محل قرارگیری این مستطیلهایِ افقی، کتیبههای منقوش بر دیوارها را به خاطر میآورد. کتیبه ها در طول تاریخ محلِ برخوردِ معماری، نقاشی و ادبیات بوده اند. این بار اما این کتیبهها، خالی از هر شعر و روایتی باقی مانده اند. آنها دیگر_ همچون کارکرد سنتی کتیبهها _ صورتهایی نمادین از لاهوت نیستند، بلکه بیشتر به تصاویری مسدود و در چارچوب مانده از زمین همانند است که بر آسمان بیکران نقش شدهاند.
در مجموعه ی از سکوت یا با پرنده های منفرد روبهرو میشویم که کادر را در سیطرهی خود دارند و یا با گروهی، دو یا چند تایی، از آن ها مواجهیم که در صفحه، پراکندگی یافتهاند. در صورت دوم، یا پرندهها آن چنان قالب خود را شکستهاند که همچون ماهیهایی شاد، در صفحهی نقاشی جست و خیز میکنند و یا در تقابل با یکدیگر فرمی بیضی شکل را در صفحه تشکیل میدهند. در این حالت به ندرت آنها رو در روی هم و در تعامل با یکدیگر قرار میگیرند. تیزی نوکها و خمیدگی سینهها، چرخش چشم حول فرم بیضی میان کادر را شدت میبخشند. آن چه که در میان _ تمامی تجریدی که در نمایش اندام پرنده رخ داده است_ باز هم به چشم میآید، پاهای برافراشته (استوار) و پنجههای قوی پرنده است. در اینجا آنها بیشتر به پاهای مستحکمشان اعتماد دارند تا بالهایشان. آنها با پاهای استوارشان چون تودههایی از سنگ بر پایهای ستون مانند ایستادهاند. با وجود ثبات و استحکامِ حاکم بر ترکیببندی تابلوها، باز هم گونهای از پرواز در قاب تصاویر جریان دارد. آن چه پرواز را در این مجموعه، صُلب و ساکن نمایان میکند، شوق خطوط برای حرکت مداوم است. آن ها قفس پرنده را بر نمیتابند و پرواز را بر تمامی سطح نقاشی فریاد میزنند.
***
در دیدگاه «فروید»، هنر به عنوان «ارضای جایگزین»، نقش بسزایی در تعادل روانی و ایجاد فرآیند «اقتصاد روانی»[۲] ایفا میکند. نیاز به تعادلِ روانی و رسیدن به آسایش در دنیای مدرن، امروزه بیش از گذشته احساس میشود. با این وجود، جهان پر سروصدای مدرن آدمی را تحت سیطره خود درآورده است. به قول «ژیل دولوز»، فیلسوف فرانسوی، «انسان مدرن توسط امرِ بیرونی کَر شده است». «دولوز» نقاشی مدرن را در محاصره هجوم عکسها و کلیشهها میداند؛ مجموعهای از چیزهایی که پیش از شروع نقاشی بوم را اشغال کردهاند. خودِ نقاش نیز همراه این کلیشهها، درون بوم سفید حضور دارد. بوم برای نقاش مدرن، صحنه کارزار است؛ چارچوبی قفس مانند که نقاش در آن اسیر کلیشههای پیراموناش شده است. برای او شروع نقاشی، دمیدن در کوس جنگ است؛ جنگی که در آن نقاش، صفحه نقاشی را از چنگ آنچه پیش از آن پُر شده است نجات داده، صحنه را خالی و شفاف می سازد و از آن خارج میشود. نقاش مدرن همان اندازه که میخواهد تابلو را از دست کلیشههای پیشین برهاند، خود را نیز از آنها می پالاید. آشناییزدایی و ساختارشکنی از سادهترین روشهایی هستند که هنرمند به کمک آنها میتواند خود و مخاطبان آثارش را از انباشتِ تصاویرِ معمول و آشنا جدا سازد. روش دیگری که هنر مدرن در پالوده کردن قاب تصویر پیش میگیرد، عبور از ساختارهای تعریف شده و حرکت به سمت سادگی است. مجموعهی «از سکوت» میکوشد تا پرنده را از کلیشهی مرسوم و متداول پرواز دور سازد. در این میان بافت نرم پرها جای خود را به خطوطی بیانگرا (اکسپرسیو) و بدون تکلف دادهاند. خطوطی که در اندام پرنده می رقصند تا پرواز را برای پرنده به امری درونی بدل سازند. ارضای برآمده از همین پیشامد استعلایی است که خود را در قالب تکیهگاه استوار فرم غایی پرندهها متبلور میسازد و خود را در مقابل چشمان بینندگان به نمایش میگذارد.
نقاشیهای «از سکوت»، خود را بر بینایی مخاطب تحمیل نمیکنند؛ بلکه اجازه میدهند تا اندک اندک مورد شناخت و تأویل قرار گیرند. در اولین مواجه با اثر، تصویر آشنا و ساده مینماید. پرندههای بزرگ، تمامی قاب تصویر را تحت تاثیر قرار میدهند. اما با لحظهای درنگ، پس زمینه – که در نگاه اول ساکن و تخت به نظر رسیده- به حرکت در میآید، به دور پرنده میرقصد، خطهایی از درون آن را با خود همراه ساخته و موجب آمیختن اُبژه مورد توجه با بافت و زمینه میشود. خروش موسیقی از همه جا به گوش میرسد؛ از درون پرنده، از پس زمینه، از خطوط ناخوانای نوشته شده بر صفحه نقاشی و حتّی از کتیبهای که گاه بالای سر پرنده قرار دارد. لیکن در این میانه هیچ چیز شلوغ و مشوش نیست و یک دستی فرم های موجود در اثر همه چیز را به سکون اولیه باز خواهد گردانید؛ سکونی که میتواند نقطه آغازین چرخهای دیگر از خوانش و معنا آفرینی قلمداد شود.
[۱] نمایشگاه «خوشا پرنده»، آذر ماه ۱۳۹۲، گالری گلستان.
[۲] در قالب بده و بستانهای تعادلبخش و قابل پیگیری بر اساس رانه میل.
۶ لایک شده