کلید اسامی غریب در آثار “صادق هدایت”
رویا وهمی
اسامی نامانوسی در رمان “بوف کور” و داستان “زنده به گورِ”، ” صادق هدایت” وجود دارد. آن اسامی عبارتند از “بوگام داسی”، “نهر سورن” و “معبد لینگم” که در رمان بوف کور از آنان یاد شده است و همچنین “موجیک” که در داستان زنده به گور، آمده است. شخصیت اصلی روایات نامبرده، فردی خوابگرد است و خواننده، ماجراها را از زبان وی در حالیکه در حالت خوابنمایی به تعریف دیده ها و شنیده هایش می پردازد، می خواند. در این قبیل آثار، به خاطر آنکه نویسنده اثر نمی خواهد حتی رگه ای از قضاوتش در روایت دیده شود، داستان طرحی رمزآلود به خود می گیرد. بدین دلیل لزوم تاویل روایت و همچنین گشایش رموز اسامی غریب موجود در آن، لازم می آید.اسامی نامبرده، در کتاب “رویای وهمی بوف کور، رویایی سه بعدی است” و همچنین “در آغوش خود مردن شنل سورمه ای” به تاویل اینجانب، به نحوی همخوان با روح روایات، معنی شده اند. در این فرصت بار دیگر آنان، مورد تحلیل واقع می گردند.
۱- بوگام داسی=سنگ صبور
در زبان ترکمنی، اصطلاح “بوگام داسی” به مفهوم “سنگ صبور” است. به دلیل آنکه بیشتر مخاطبین آثار “صادق هدایت” فارس زبان بوده اند، ایشان جهت رمز گشایی آن واژه، ناگزیر به دادن کلیدهایی به مخاطب شده است. از جمله آن نشانه ها، تکرار ترکمن بودنِ چهره راوی در رمان “بوف کور” است. از دیگر سو، تحریک حس انطباق سازی مخاطب، از شگردهای هدایت، جهت ارتباط بر قرار کردن با خواننده اش است. به قول خودش ارتباطی از نوع، با زبان بی زبانی . بنابراین، نویسنده اثر بی دلیل “شراب کهنه” را جهت ارث گذاشتن مادر، برای پسرش انتخاب نمی کند. زیرا در صدد است با شرابی که به صبر، کهنه می شود، به صبوری مادر طعنه بزند. بدین روش راه رسیدن به معنای بوگام داسی و صحت انتخاب آن، هموار می گردد. بر این مبنا، شراب نه تنها نماد صبوری مادر راوی است بلکه برازندگی اسم مادر یا “بوگام داسی” را به رخ خواننده می کشاند.
در دیگر گویش های زبان ترکی به جای بوگام داسی، “بو غم داشی” می گویند. با وجود شباهت آوایی بین آن دو، ادیبان ترک زبان نیز، توجهی بدان ننموده اند. بدین خاطر فاش نشدن معنای آن توسط ترک زبانان، صحه ایست بر گفته هدایت که اذعان می دارد، کسی با دقت بوف کور را نمی خواند.
۲- نهر سورن=آبریزگاه
منظور راوی از “نهر سورن”، آبریزگاه است. بنا بر گفته های وی که در وادی برزخ بیان می شود، دلایل چنان برداشتی، در زیر می آید:
۱- معمولا خوابگردها برای خوردن خوراکی و یا رفتن به دستشویی از خواب بیدار می شوند و به راه می افتند. بنابراین سر زدن یک خوابنما به آبریزگاه موردی طبیعی به نظر می آید.
۲- توصیف اجسام، احجام و حسی که راوی در خوابنمایی می بیند، می شنود و احساس می کند، ورای آن چیزی است که به چشم و گوش او می رسد. در آن حالت، موارد بزرگنمایی شده را پس از مقایسه باِ ذخایر ذهنش، مورد ارزیابی و نامیدن قرار می دهد. بعنوان مثال وقتی سایه خود را در حالیکه با گردنی که به یک طرف کج شده، روی زمین می بیند، احساس می کند سایه درخت سروی را رویت می کند. علاوه بر آن در وادی بیداری خوابنمایی دیوار را تشخیص نمی دهد. زیرا زوایا را محو و گسترده می بیند، بدین خاطر دیوارهای به پیوسته اتاق، به نظرش رشته کوه سفید می آید. منتهی دیوار آبریزگاه مانند دیوار اتاق، رنگش سفید نشده است، بنابراین از آن کوه کبود نام می برد.
۳- در قدیم، توالت بیرون از عمارت خانه، در انتهای حیاط، ساخته می شد. توصیف اتاقک باریک (توالت) که از ارتفاع دیوار حیاط یا کوه، کوتاه تر است و بین اضلاع مجاور دو دیوار بنا شده است را، از دور قبل از آنکه به آن نزدیک شود، قلعه ارزیابی می کند. بدین خاطر می گوید، ” …بالای کوه یک قلعه ی بلند که با خشت های وزین ساخته بودند، دیده می شد (ص۷۳، بوف کور، نشر هدایت،۱۳۸۳)”. در متنی دیگر در همان صفحه، از آنکه منظره ای از فاصله ی دور را رویت می کند، سخن می گوید، “…ولی از این فاصله ی دور زیر پرتو خورشید، نتوانستم تشخیص بدهدم…(ص۷۵،همان کتاب)”. بنابراین ساختمان باریک توالت و دیوارهای مجاور حیاط که اتاقک از دل آن ها بیرون زده و همچنین کف حیاط نیز به چشمش امتداد کوه می آید و گویی با آن ادغام شده را، از فاصله دور قلعه ای بالای کوه، می انگارد.
۴- پس از نشستن در آبریزگاه یا به قول خودش نهر سورن، سایه یک طرف خم شده سرش، بزرگ تر می شود. بدین خاطر می انگارد زیر درخت کهن سالی می نشیند (ص۷۳م۱،همان کتاب).
۵- بی شک ماسه ای وجود ندارد که راوی روی آن بنشیند، بلکه در آبریزگاه هنگام تماس قسمتی از بدنش با زمین، چنین حسی به او دست می دهد(ص۷۳م۳،همان کتاب). او در آنجا به خواب می رود و روی زمین می نشیند و حتی به درون گودی آبریزگاه، می افتد(ص۷۴،همان کتاب).
۶- لرزه ی مخصوصی روی تیره ی پشتم حس کردم، حاکی از اجابت مزاج وی است (ص۷۳م۳،همان کتاب).
۷- افتادن در نهر و عوض کردن لباسش و همچنین شنیدن صدای بریده بریده آب، دال بر وجود آب و ریزش آن است (ص۷۴،همان کتاب).
۸- پس از اجابت مزاج، شستشوی بخشی از بدنش را در حالی که همچنان در برزخ خواب و بیداری است بدین صورت بیان می دارد، “دستم را بی اختیار در ماسه ی گرم و نمناک فرو بردم، ماسه ی گرم نمناک را در مشتم می فشردم؛ مثل گوشت سفت تن دختری بود که در آب افتاده باشد و لباسش را عوض کرده باشند (ص۷۴، همان کتاب).
۳- لینگم= بخشی از اندام بدن
در فرقه ای، “لینگم” نام بت و نماد اندامی در انسان است که مقدس شمرده می شود. آن مطلب در قبل، از جانب تحلیل گران رمان بوف کور، بیان شده است. منتهی موردی که بدان اشاره نشده، آنست که منظور راوی از “معبد لینگم”، همان اندام بدن است. نویسنده اثر با انتخاب کلمه معبد، طعنه به تقدس آن می زند، لیکن هر جا در روایت سخن از معبد است نبایست به فکر معبد واقعی افتاد. با استناد به معنای برزخی لینگم، جملاتی که حاوی آن هستند، قابل تفسیرند. به عنوان مثال “ستون” در عبارت “ستون های معبد لینگم”، “لنگ” و یا قسمتی از پای انسان تعبیر می شود.
۴- موجیک= بستری روی تختخواب
در داستان زنده به گور، مانند بوف کور، بخشی از روایت در حالیکه راوی بر روی تختخوابش، خواب و بیدار است، بیان می شود. تخت خواب، فرسوده و کهنه است. بدین خاطر با هر غلتی که می زند، فنرهای در رفته تختخواب، بدن او را مانند موج دریا، بالا و پایین می برد. بنابراین زمانی که می خواهد علاقه خود را به بودن در آنجا (بسترش) بیان کند، از مکانی به نام “موجیک” نام می برد. بطوریکه می خوانیم، “…مثلا بروم در سیبریه، در خانه های چوبین زیر درخت های کاج، آسمان خاکستری، برف، برف انبوه، میان موجیک ها، بروم زندگانی خودم را از سر بگیرم(ص۱۱۷،م۱،در آغوش خود مردن شنل سورمه ای، رویا وهمی،ناشرمولف، چاپ اول، اسفند۱۳۹۲).
تکان های موج مانند تخت و تشکش، دلیل نامیدن بسترش، بدان اسم است. دلیل آنکه با وجود تکان های ناگوار، مایل است همچنان در تختخوابش باقی بماند، آنست که مزه خواب را، پس از مدت ها دوری بر بسترش، می چشد. در حقیقت رفتن میان موجیک ها، شدت علاقه او را به خواب گوارایی که او را در بر گرفته است، نشان می دهد. با غلت زدن و جابجایی بدنش، سرمای ملافه را احساس می کند، بدین خاطر از سیبیریه می گوید. برف انبوهی که با یک پلک در رویا می بیند، بخاطر رویت سفیدی ملافه اش است که در دیگر پلک در بیداری برزخ، می بیند.
صحت آنکه تختخواب زهوار در رفته، آنست بیان می دارد، به بازوانش سوزن انژکسیون می زنند(ص۱۰۷، در آغوش خود مردن شنل سورمه ای، رویا وهمی،ناشرمولف، چاپ اول، اسفند۱۳۹۲). در حقیقت فنرهای در رفته تختخواب، به بازوانش فشار می آورند و او در رویا می انگارد سوزن انژکسیون به او می زنند.
۲۵ لایک شده
One Comment
میرجلال ایراندوست
اصلا نمیتونم با این کنار بیام که نهر سورن آبریزگاهه!
نهر سورن توی پروین دختر ساسان هم ازش سخن رفته و این موضوع رو عجیبتر میکنه که هدایت همچین کاری کنه.