گام به گام تا لمس نرمی
نگاهی به نمایش آثار مفهومی «کیانا برومند» با عنوان «جرح» در گالری «دنا»
کیوان خلیل نژاد
پیش از آن که شاعرانگی به طور کامل بر متن سیطره یابد، استیتمنت نمایشگاه «جرح» این گونه آغاز می شود؛
فرو برنده در بن استخوان؛ آن جا که حروف، در هم تنیده، کلمه می شوند.
فروبرنده، آن جا که در تاریکی، کلمات، آب دیده و گداخته، جمله می شوند.
توان تبیین گرایی این دو سطر ذهن مخاطب را آماده می سازد تا با جنبه های آشکار آثار و برخی زمینه های قصدمند آن ها رو در رو شود. سخن از حروف، کلمات و استخوان ها به میان می آید. این ها در کنار پارافین و طلق، عمده موادِ تشکیل دهنده ی آثار مفهومی این مجموعه هستند. انتخاب عنوان جرح و استفاده از ترکیبات و مفاهیمی همچون فرو برنده، در هم تنیده، بن استخوان، گداخته و تاریکی اشاره به موضوعاتی دارند، که اراده ی هنرمند در جهت بیان آن ها قرار گرفته است. کیانا برومند در انتهای متن – پس از تغییر لحنی آشکار- ساخته شدن آثار این مجموعه را محصول دورانی پنج ساله پس از مواجهه با سانسور برخی از اشعارش معرفی می کند.
پارافین ماده ی فروبرنده ی این مجموعه است. این ماده به شکل مایع، جامد و ژلاتینی حضوری پر رنگ در مجموعه ی جرح دارد. در این جا مهمترین کارکرد این ماده،، خصلت درخود نگاه دارندگی آن است. پارافین، در مکعب های شیشه ای اجتماعی ناهمگون از حروف تایپی، سوزن ها و حباب های هوا را درون خود نگاه داشته است. گویی او تمامی این چیزها را از راه تنفسی عمیق به ریه های محصورِ شیشه ای خود فرو برده است. بدین ترتیب آن چه به نظر می آید، حروف تایپی، سوزن ها و حباب هایی هستند که در مایعی غلیظ و شفاف معلق مانده اند. در نگاه اول با تمامی احساس سنگینی فضا امکان حرکت این اشیا محتمل به نظر می رسد. در حقیقت اما آن ها اسیرفضایی قالبی و فرگیر شده اند. از دورانی که این فضا هنوز صورت صلب کنونی خود را نیافته بود خاطره ای باقی مانده، بر یکی از دیوار های گالری لحظاتی از پر شدن یکی از مکعب ها با پارافین مایع به نمایش گذاشته شده است. فارغ از این که این تصاویر متحرک – که بی وقفه تکرار می شوند- تا چه اندازه در قالب و اندازه های رسانه ی ویدیو آرت قرار دارند، آن ها مخاطب را با روند تغییر ماهیت مواد برسازنده ی این مجموعه رو به رو می سازند. روندی که در نهایت به شرایط کنونی انجامیده است.
نفوذ تا بن استخوان، موضوع دیگری است که مجموعه ی جرح به آن می پردازد. میخ پرچ های فولادی استخوان ها را سوراخ کرده اند. جرحی اما صورت نپذیرفته، این جا حضور پوست، گوشت و عصب احساس نمی شود. مخاطب با استخوان های پاکیزه ای مواجهه است که گاه به چیزی رنگین آغشته شده اند. این ها بیشتر به سنگ هایی تراش نخورده می مانند تا عضوی از موجودی زنده. حتی آن ها کمتر خشونت موجود در هیبت سلاح انسان نخستین را دارند. شکل قرارگیری شان، بیشتر استخوان ها را به ابزاری آیینی مانند کرده است. میخ پرچ های تیز فولادی نیز در ارتباط با این توده های محصور در مکعب های شیشه ای همزیستی یافته اند. روند فرو رفتن میخ های پرچ در استخوان ها به ادغام این دو عنصر انجامیده، به طوری که در نهایت استخوان ها خود مولد مفتول های سیمی شده اند.
پارافین در جرح تنها در صورت فروبرنده و خفقان آور نمود پیدا نکرده است. شکل ژلاتینی و نرم، با رنگ های تند، صورت دیگر بروز این ماده است. در این حالت جنبه ی صلب پارافین به حالتی شکل پذیر تحول یافته، این دگردیسی موجبات دگرگونی کارکرد و در نتیجه اسباب تغییرات شناخت را فراهم می آورد. بی تردید تحول ماهیت، صورت مواجهه را از اساس زیر و زبر می سازد. این موضوع شاید بتواند احساس مخاطب را نیز منقلب ساخته، کنجکاوی او را تحریک نماید. در این جا هدف بالا رفتن تعامل در جهت شکل دهی نهایی مخاطب بر اثر هنری است. هنرهای تعاملی – به عنوان یکی از شاخه های هنر مفهومی – نیز در کلی ترین حالت، به دنبال درگیر کردن توامان ذهن و نیروی فیزیکی در مخاطب می باشند. بروز تجسمی کلمات و مفاهیم از زمان تولد هنرهای مفهومی – ساخت اثر «یک و سه صندلی» توسط «جوزف کاسوت» – همراه این جریان بوده است. جرح در دو اثر با نام های «جاهای خالی را پر کنید» و «کلمه ورز دادن» همزمان این دو موضوع را پیگیری می کند. جاهای خالی را پر کنید، دو توده ی پارافین ژلاتینی است که بریده هایی از حروف درونش جاسازی شده است. شکل کلی این حجم تصویر مغز را به یاد می آورد، محل قرارگیری آن در گالری نیز به گونه ای است که انگار به تماشای تصاویر متحرک مقابلش نشسته است.هنرمند با قرار دادن تیغ، قیچی و حروف چاپی از مخاطب می خواهد که خود اثر را تکمیل کند هرچند که وجود تبلتی که نحوه ی انجام این را دیکته می کند نیز نتوانسته در بییننده کنجکاوی انجام عمل را تحریک نماید. داد و ستد مفهومی به منظور بر ساختن شکل نهایی اثر در « کلمه ورز دادن» نیز میان مخاطب و اثر هنری در جریان است. در این جا حروف تایپی میان ژلاتین سرخ و آبی در کیسه های کوچک قرار دارد. نرمی و رنگ های تحریک کننده، احساسِ بازیگوشانه ی بیننده را تحریک می کند. از این طریق است که مخاطب به کشف و لیهضم اثر هنری دعوت می شود. بازیگوشی، کنجکاوی و در نهایت احساسِ بساوایی، کوشش برای کشفِ کیفیت بافت را به حرکت وا می دارد.
نخ های نایلونی برخی از اجزای آثار مفهومی این مجموعه را پاندول وار از سقف گالری معلق نگاه داشته اند. آویختگی به عنوان یک موضوع جانبی در نمایشگاه پیشین نقاشی های کیانا بروند نیز نمود پیدا کرده بود. در مجموعه ی «بسته بندی» جعبه های بزرگ مقوایی، انسان هایی را بر فراز شهری بدون پنجره معلق ساخته بودند. تصویر این صحنه ها به کمک ابزار نقاشانه و پالتی محدود اما رنگین، بر سطحی تخت تصویر شده بود. در این جا اما صفحاتی از طلق شفاف حقیقتا از سقف گالریِ خاکستریِ شده، آویزان شده اند. مفاهیم حقیقی تر و لمس پذیرتر از گذشته در ساختاری کمینه گرا و مفهومی امکان ظهور یافته اند.اساسا یکی از آشکار ترین تمایزات رسانه ی مفهومی نسبت به نقاشی استفاده از اشیا حقیقی به جای بازنمود شی است. چیدمان های جرح نیز با این که موجوداتی برساخته اند باز هم میراث دار «حاضر و آماده» ها هستند. هنرمند رد پای صنع خود را بر سطوح مختلف کارها ثبت کرده است.
جنبه ی بصری حروف یکی از آشناترین نشانه های تصویری در مجموعه ی حاضر است. آن ها همه جا یافت می شوند، معلق در پارافین، به صورت نوارهای لتراست، نقش شده بر استخوان و روی صورت پرتره ها. سه پرتره ی طراحی شده بر سه سطح از طلق شفاف، در میان زمین و آسمان، درست در برابر دیدگان مخاطب آویخته شده اند. تمامی این صورت ها به کمک حروف دست نویسی شده از فضای اطراف خود تمیز داده شده اند. چرخش حروف بر عضلات صورت، بدون آن که هیچ گونه سایه روشنی در کار باشد، پوستی زبر و حجم پردازی شده را نمایش می دهد، سطح تخت خاکستری رنگ دیوار گالری نیز که پشت طلق های شفاف قرار گرفته، برجستگی حجم این چهره های بدون چشم را آشکارتر ساخته است. در جایی دیگر اما قرارگیری نشانه های بصری بر سطح استخوان، تصور نقاشی های بشر نخستین را به ذهن متبادر می سازد. دورانی که انسان ادراکات ذهنی خود را بر سطح غارها ویا دست ساخته های خود نقش می زد. حروف الفبا به عنوان یکی از آشنا ترین و خوانش پذیزترین علائم موجود به سرعت خود را در برابر دیدگان بیننده قرار می دهند. درست پس از آن که حجم کلی اثر دیده شد ناخودآگاه مخاطب شروع به خواندن حروف می کند. در چشم برهم زدنی رویه ی استوانه های خمیده ی استخوانی به سطحی تخت مبدل می شود. عادت خواندن حروف بر سطوح دو بعدی کار خود را انجام داده است.
۸ لایک شده
One Comment
علي
اصلا خوب نبود … تحلیلی کاملا توجیه کننده و شعر ها کاملا بد