گزارش نشست نقد و بررسی رمان خرگوش و خاکستر
نشست نقد و بررسی رمان «خرگوش و خاکستر»، نوشته محبوبه موسوی، روز پنجشنبه، یکم اسفند با حضور منتقدین خانم منیژه نجم عراقی و آقای رضا عابد و جمعی از اهالی ادب و فرهنگ در شهر کتاب اکباتان برگزار شد.
در این نشست ابتدا خانم نجم عراقی مترجم «زن و ادبیات» با موضوع «نگاه فمینیستی به سرگشتگی انسان» سخن گفت و خاطر نشان کرد که: اول باید گریزی بزنم به سابقه ی سال ها مترجمی که سبب شده گرفتار وسواس ویرایشی بشوم. وسوسه ای که این روزها به دلیل وفور متن های معیوب و پر از ویرگول اغلب اسباب دردسر است و حتی مانع خواندن. زنده یاد احمد شاملو در کتاب «نام ها و نشانه ها» درباره ویرگول حرف بامزه ای دارد. او می گوید بعضی نویسنده ها به جای زحمت کشیدن برای سلیس نویسی ترجیح می دهند از علایم نوشتاری استفاده کنند و بعضی هم وحشت دارند این نشانه ها را کنار بگذارند و حتی در جملات روان و بی پیچ وخم هم از نشانه گذاری های بی مورد خودداری نمی کنند. بعد هم پیشنهاد می کند که از این پس «به جای وقت گذرانی با حل جدول کلمات متقاطع، جملات پُرویرگول کتاب ها و مقاله ها را با جابه جا کردن عناصر سازنده شان به فصیح ترین صورت ممکن درآرید. یقین داشته باشید ظرف چندماه ویراستار درجه یکی از آب درمی آیید!» او ادامه داد: برای اشاره به پاکیزه گی نثر خانم موسوی در «خرگوش و خاکستر» بود که به من امکان داد فارغ از این وسواس های ویرایشی با شخصیت های سرگشته ی آن همراه شوم. بر ترس های تحمیل شده و آرزوهای برباد رفته و توانایی های سرکوب شده و عقیم مانده شان افسوس بخورم و به جای آن ها به خشم بیایم. شاید در آغاز فقط نشانه های ستم جنسیتی چشم خواننده را بگیرند اما به انتهای روایت که می رسیم دردی بسیار عمیق تر احساس می کنیم.
نجم عراقی نقبی به اندیشه فمینیسم زد و گفت: در چهل سالی که فمینیسم معرف جنبش زنان شده با همه ی کوششی که برای سرکوب یا مصادره ی آن به خرج داده اند دانشی گسترده پدید آورده که رد پای آن را در تمامی شاخه های دانش می توان دید. از این میان آثار این جنبش فمینیستی یکی علنی شدن ستم و خشونت در قلمرو خصوصی بوده است و شناسایی خانواده به عنوان یکی از کانون های اصلی آن. این از یک سو افسون بسیاری از افسانه ها درباره ی مادری را باطل کرده، از سوی دیگر پته ی «مرد هنرمند خلاق» را روی آب انداخته و فمینیست های روان کاو این اختراع را جبران حسرت مردان به قوای زایش زنان دانسته اند. البته با تغییراتی که در این چند دهه در شکل خانواده پدید آمده امید می رفت که دیگر لازم نباشد زن ها هویت خود را در مادری خلاصه کنند. اما متاسفانه با رشد دوباره ی بنیادگرایی و سرمایه داری افسارگسیخته ای که زندگی را در سودآوری (برای گروهی اندک) خلاصه می کند و انسان ها را جز کالا نمی بییند، شاهد تشدید سرسام آور نابرابری و فقر و بی عدالتی هستیم و به همراه آن تحکیم دوباره ی آن افسانه ها. این فقط به جامعه ی ما یا جهان سوم محدود نمی شود و آثارش را در سراسر جهان می توان دید. و البته آشکار است که این وضعیت هم به سیاست برمی گردد. یعنی شعار فمینیستیِ «سیاسی بودن امر شخصی» بی پایه و اساس نبوده است.
نجم عراقی بیان کرد شاید گزافه نباشد اگر بگویم امروزه تعریف فمینیسم به تعداد زنان جهان گوناگون است. و برای من، فمینیسم«نگاهی زنانه به جهان برای دگرگونی جامعه ی انسان ها که هدف آن صرفا تحقق برابری زنان نیست بلکه رویای رفع انواع تبعیض و ستم جنسی و نژادی و طبقاتی و مانند آن را در سر می پروراند».
روایت سرگشتگی انسان ها در خرگوش و خاکستر که بسیار با خواندنش درد کشیدم و رویایی را در من زنده کرد که بابت این از خرگوش و خاکستر و نویسنده اش ممنونم. سال ۱۹۹۵ در گردهمایی سازمان های غیردولتی که به موازات کنفرانس جهانی زن در پکن جریان داشت بذر یک شبکه ی فمینیستی بین المللی کاشته شد به نام «حرکت جهانی زنانWMW))» که بیش از ۶۰۰۰ هزار گروه و سازمان در سراسر جهان از آن حمایت می کردند. از دل این حرکت دو سند بیرون آمد: یکی نقدی تحلیلی بود بر اهداف توسعه ی هزاره ی سازمان ملل با توجهی ویژه به گسترش روزافزون فقر و تبعیض و تخریب زیست محیطی، و دیگری منشور «حقوق بشر از دید زنان» که درواقع نسخه ی انتقادی و تکمیل شده ی اعلامیه حقوق بشر است. مبنای اعلامیه حقوق بشر «آزادی، برابری، برادری» انقلاب کبیر فرانسه بود. اما منشور زنان اصل سوم را با حذف بارجنسیتی به همبستگی تغییر داد و دو اصل دیگر یعنی – عدالت و صلح- را هم به آن افزود.
سپس نجم عراقی با قرائت بخشی از منشور زنان که «ما آرزوی جهانی داریم که هراس و تابو در آن جایی نداشته باشد»، تاکید کرد که من در مواجهه با سرگشتگی انسان در رمان «خرگوش و خاکستر» این رویا را دارم. درباره شخصیت های اصلی زن و مرد در خرگوش و خاکستر، نجم عراقی شخصیت زن داستان را که فردی به لحاظ زیستی نازاست، خلاق و زاینده توصیف کرد و شخصیت اصلی مرد داستان را که چهره ای هنرمند و خلاق دارد تفسیر کرد که خود بر خلاقیت خود سرپوش می گذارد و درواقع به شکلی خود را عقیم می کند، برخلاف زن که خود را زایا بارمی آورد. نیز یادآور شد که زنانگی زن در آفرینش او در ساخت سازه های هنری و عروسک سازی اش نمود یافته است و از این نظر نویسنده آگاهانه یا ناخودآگاه به سرچشمه خلاقیت زنانه انگشت گذاشته است.
پس از آن آقای رضا عابد نویسنده کتاب «ده نقد» سخنان خود را با عنوان «سرگشتگی و سفر» آغاز کرد. عابد گفت کتاب شریف «خرگوش و خاکستر» کتاب انسان های مردد، بی هویت، بیزار از تکرار چیزهای ملال آور، مضمحل شده، مرگ اندیش، محبوس، بی پناه و مفاهیمی بسیار زیاد دیگری است که محبوبه موسوی جمع کرده تا از دل آن سرگشتگی انسان را نشان دهد. عابد خاطر نشان کرد که نویسنده با تکنیک های روایی خوبی وارد شده است که رمان را خوشخوان کرده و بحث سهل و ممتنع را پیش برده است. روایت غیرخطی رمان نشان می دهد که زمان دقیقاً کارکرد نویی دارد و نویسنده این شکست زمان را خیلی زیبا پیش می برد که به کار ایشان صبغه ای مدرن می دهد تا جهان رمان را بسازد. عابد افزود: زبان و زمان گفت و گوی مدامی را انجام می دهند تا جهان رمان ساخته شود و این را در تکنیک های روایی ایشان می بینیم و زاویه دید دانای کل محدود به من-روایتی نزدیک می شود. رمان با سه شخصیت اصلی و بسیار شخصیت های فرعی پیش می رود و مدام گفت وگو بین زبان با جهان از طریق کنش و واکنش شخصیت ها بر هم در جریان است. عابد خاطر نشان کرد شخصیت یحیا که یکی از شخصیت های اصلی داستان است، باری اساطیری بر دوش می کشد. یحیا فاقد فرزند است. یحیای انجیل هم بچه ندارد. زکریا، پدرش، هم بچه ندارد و انتخاب نام یحیا تداعی این شخصیت را می کند. عابد در ادامه گفت: عمده مساله ای که من خواننده را درگیر می کند این است که چرا سرگشتگی آدم های این داستان تبدیل به سرگشتگی من خواننده می شود؟ اگر در نظر بگیریم که رمان بعد از ساختارگراها دچار فعل و انفعال شد و از مثلث خواننده و نویسنده و متن گریزهایی زد حالا شاهد رکن چهارمی هم هستیم. این رمان هم انگار دارد وارد ضلع چهارمی به نام دیگری می شود که با پروست خودش را وارد صحنه کرد که برای یک حقیقت فرّار و سیال و دست نیافتنی به فرض حقیقتی دست می زند که انگار زبان و استعاره دارند به این حقیقت حمله می کنند. در این رمان گیج زدن ها و چون و چرایی یحیا را می بینیم. فرق بین ادبیات و فرقی را که با بزرگ خود فلسفه دارد مشتبه می کند اما ادبیات دست به پرسشگری می زند و بر خلاف فلسفه دنبال پاسخ دهی نیست. ادبیات می خواهد خودش را نابود کند. چون موسوی نویسنده می خواهد کتاب خودش را بنویسد و نابود کند برای اینکه دنبال یک دیگری تازه ای است. برای اینکه استعاره ها به کمک زبان می خواهد این را از بین ببرد تا من خواننده اگر پنجاه سال دیگر این را خواندم جور دیگری بخوانم. برداشت ها، برداشت های تازه ای باشد. عابد یادآور شد: قصدم نه مقایسه با کار پروست که منظورم این است که این رمان رو به این سمت دارد. ادبیات جهان است. زبان است برای ساختن رکنی که جریان زندگی در آن تبلور دارد و این رمان آن رکن چهارم را وارد می کند. از دیگر سو نویسنده، تعهد اجتماعی دارد. شخصیت های این رمان مولود جامعه سرمایه داری اند و نویسنده با اینکه این را می نویسد با تردستی تمهیدهای خوبی دارد. فرهنگ عامیانه را می شناسد. و چیزی که خیلی در کارش تبحر دارد، عناصر چهارگانه است که عنصر باد در آن بیداد می کند و گذشته از آتش و آب عنصر خاک را هم در صحنه جبهه داریم که متأسفانه وزن مخصوص آن در این داستان کم است.
عابد در ادامه گفت: تمام این درهم آمیختگی ها، پیوستها، گسستها و به تعبیر یوسا کاتدرالی کردن(کلیسای جامع که از دور خیلی هارمونی دارد اما وارد آن که میشوی گسست آن را می بینی) است که در این رمان اتفاق می افتد. عابد با اشاره به سفر قهرمان جوزف کمبل، (با ترجمه عباس مخبر)، و تلاشهای بسیار کارول پیرسون،(با ترجمه گیتی خوشدل)، در زمینه سفر قهرمان به موضوع سفر شخصیت ها در این رمان اشاره کرد که با پوزارکشیدن بر پرت افتاده ترین راهها به شرر درونی خود با نیمی نام و نیمی ننگ پاسخ می دهند. سفر قهرمان در هسته درونی خود دارای سه محور است: جدایی، تشرف و بازگشت. سه شخصیت رمان (صدیقه، یحیا و طوطیا) صفات معصوم، یتیم، حامی و جنجگو را که بیانگر دوران جدایی این محور است، با هم دارند. در مرحله تشرف، شاهد صفات نابودگری و آفرینشگری و … هستیم و در این تلاطم به بازگشت شخصیت می رسد. در بازگشت به شخصیت فرزانه(خردمند) دست نمی یابد بلکه به شخصیت دلقک نائل میشود. دلقک کسی است که راه لذت بردن از زندگی را آموخته است. وزن این سفر قهرمان در اینجا، بیشتر از دو شخصیت دیگر بر دوش صدیقه استوار است، در واقع با اینکه طوطیا هم بر پرت افتاده ترین راهها پوزار می کشد و یحیا نیز به نوعی، اما محمل این سفر درونی بر صدیقه استوار است.
به قول لوسین گلدمن وظیفه ادبیات ساختن دنیای ممکن است و قصد نویسنده در تمام حرکات، علایم سجاوندی، توصیفها و استعاره هایی که این رمان به خدمت می گیرد و شخصیتهایی را که میسازد این است که این متن بازبماند تا خودمان باز آن را بنویسیم. زیرا خودش را نابود کرده همانطورکه شهپر(شخصیتی دیگر)خودش را نابود کرده است.
عابد در ادامه گفت وگو نکته های انتقادی به داستان وارد کرد که عبارت است از کاربرد برخی واژه ها که واژه هایی اگرچه زیبا اما پربسامد است. یکی دو مورد اشاره های نویسنده به متون آشنای دیگر که در پاورقی آمده و بیانگر اضطراب تأثیر نویسنده از پیشینیان خود است. در ادامه مرتضا خبازیان زاده، نویسنده «نقطه صفر مرزی» و مجری برنامه، بخشی از داستان را خواند و خاطرنشان کرد بازنمایی واقعیت ها و پدیدهای اجتماعی در رمان به هر شکل که باشد، در ذات خود سودمند است و چگونگی این سودمندی در نوع مواجهه اثر با واقعیت ها و نحوه پرداخت گره خورده است. رمان خرگوش و خاکستر در بازآفرینی فضا چنان عمل کرده که خواننده به آسانی می تواند از آن لذت ببرد و اجازه دهد رمان آرام آرام تاثیر خود را بگذارد.