گودال های گرسنه
“تو مرده ای!
تو اصلن زاده نشده ای!”
لالایی سربازی
– تندیس باردار بیهودگی-
در گوش نوزادی
گذشته،حال،آینده
با خود برده است باد
.
.
دروغ می وزید
وعقربه های منجمد را
پای رفتن نبود.
چشم ها که می لغزید
بند بود وبند
و شگفت!
گودال های گرسنه
و کبوتری که در شکاف گریبانی
بال بال می زد
.
“تو مرده ای!
تو اصلن زاده نشدی!”
و نوزاد
در چشمانش
وهم سبز محبت
و
در رگ هایش
ارواح جاری گل ها
و عقربه های منجمد را
پای رفتن نبود.
عبدالرضا قنبری
۲ لایک شده