۱۰ فروردین ۱۴۰۳

مطالب مشابه

16 Comments

  1. 1

    قباد آذرآیین

    « لوزی» داستانی قابل تامل است. آمیزه ای طنزی تلخ درتار و پود آن تنبیده شده است که درتمام طول داستان می خنداندت و در لحظه ی آخر، می گریاندت…لوزی داستان رفاقت است… زبان داستان. ساده و بی پیرایه است و به خوبی درخدمت درون مایه ی داستان …با تبریک به جناب تیموری، منتظر خواندن نوشته های بیشتری از ایشان هستم …و تبریک به سایت خوب حضور برای انتشار این داستان

    پاسخ
    1. 1.1

      ناصر تیموری

      سپاسگزارم استاد عزیز.

      پاسخ
  2. 2

    سحر

    واقعا متن زیبایی نوشتی بابا جونم .بهتون با تمام وجودم افتخار میکنم و همیشه منتظر داستان های جدیدتون هستم.

    پاسخ
    1. 2.1

      ناصر تیموری

      دختر عزیزتر از جانم.
      کسی به ماست خودش می گه ترشه؟

      پاسخ
  3. 3

    حمیدرضا کرمی زاده

    سلام جناب تیموری داستانک زیبایی بود. منتظر. داستان های دیگری از شما هستیم. موفق باشی.

    پاسخ
  4. 4

    ایمان آشفته

    بسیار زیبا و تاثیرگذار بود. توصیف دقیق جزئیات، فضای داستان را به طور کامل توی ذهن من تداعی کرد. شخصیت خاص مالک نیز جالب بود. تبریک فراوان…

    پاسخ
    1. 4.1

      ناصر تیموری

      عزیزان،حمیدرضا کرمی زاده و ایمان آشفته.سپاسگزار از حسن توجه تان

      پاسخ
  5. 5

    الف ت

    زبان داستان و سالهایی که داستان در آن روایت میشه فضایی نوستالزیک و غمناک به کل داستان میده. ناخودآگاه حالات تصویری و ویدئوئی فیلمهای دهه شصت و هفتاد در ذهن تداعی میشه. روان بودن بیان و شیوه روایت و سادگی و ایجاز داستان باعث حس دلتنگی نسبت به کل فضای داستان میشه و آدم رو وادار میکنه یک بار دیگه این داستان زیبا رو بخونه.

    با تبریک به آقای تیموری و با تشکر از سایت مفید حضور برای انتشار این داستان زیبا و به امید خواندن داستانهای بیشتری از آقای ناصر تیموری.

    پاسخ
  6. 6

    موج

    لطفا در صورت امکان لیستی از آثار ناصر تیموری منتشرکنید. با تشکر

    پاسخ
  7. 7

    ناصر تیموری

    آقا/خانم الف ت عزیز
    با سپاس از لطف شما. پیروز باشید

    پاسخ
  8. 8

    محمود رحمانی

    با تشکر دوست عزیزو ادیب
    بسیار زیبا با یاری از سیال ذهن فعال خودت توانستی معضلات جامعه را بلحاظ روانشناختی به تصویر بکشی و بدون اغراق در صد بالایی از جامعه درگیر چنین سرنوشت محتومی هستند نمونه شناخته شده آن حسین پناهی بود بعد از سه روز از مرگش متوجه شدن فوت شده.از صحبت های جالبش این بود ” تو دهات ما میگفتن خوردن پپسی گناهه من خوردم دیدم گناه چقدر شیرینه”

    پاسخ
    1. 8.1

      ناصر تیموری

      با تشکر از جناب محمود رحمانی عزیز. پیروز باشید.

      پاسخ
  9. 9

    ابراهیم مهدی زاده

    لذت بردم . رمان شما هم خواندم . خسته نباشید .

    پاسخ
    1. 9.1

      ناصر تیموری

      جناب مهدیزاده عزیز از لطف شما سپاسگزارم.

      پاسخ
  10. 10

    نصیری

    سلام ممکن یک شرح حال کوتاه از نویسنده بگذارید .مثل سن میزان تحصیلات یا رشته تحصیلی ایشان و اینکه ایشان اهل کجا هستند تشکر.

    پاسخ
    1. 10.1

      مدیر سایت

      با سلام درباره ی پرسش شما، می توانید به راحتی با جستجو پیرامون نام نویسنده به اطلاعاتی درباره ی او دست یابید.
      با سپاس از توجه شما

      پاسخ

به محمود رحمانی پاسخ دهید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک