صادق چوبک و میراث داستان نویسی اش
روح الله مهدی پورعمرانی
۱
تیرماه، به یک اعتبار، ماه «صادق چوبک» است. چراکه هم آمدنش دراین ماه اتفاق افتاده بود و هم رفتنش. آمدنش درتیرماه ۱۲۹۵ خورشیدی بود و رفتنش درتیرماه ۱۳۷۷.
«صادق چوبک» در«بوشهر» به دنیا آمد . پدرش بازرگان بود، انتظارمی رفت که «صادق» راهِ پدر را برای زندگی برگزیند اما او شغل پدر را ادامه نداد. تحصیلات دبستانش را در«بوشهر» و دوره ی دبیرستان را در«شیراز» خواند. پس ازآن به «تهران» آمد و دوره ی کالج آمریکایی را گذراند. گذراندن این دوره سبب شد که با زبان انگلیسی و ادبیات دنیای غرب آشنا شود. اودر سال ۱۳۱۶ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و همین گویا، اوّلین وآخرین شغل اداری و دولتی اش بود.
«چوبک» درسال های پیری به «امریکا» رفت و درهمان جا ماند و نوشت و درگذشت.
۲
آیا «چوبک» نویسنده ای حرفه ای بود؟
این سوالی است که درمورد خیلی ازنویسندگان وشاعران «ایران»، درگذشته و حال وحتی درآینده نیز موضوعیت دارد و خواهد داشت. در نگاهِ نخست و درافواه عمومی وقتی گفته می شود نویسنده ی حرفه ای، نویسنده ای به ذهن متبادرمی شود که ماهر و کارآزموده است. تخصص بالایی دارد و همه ی چم وخم کار را می داند. معمولا درنقطه ی مقابل آن، نویسنده ی آماتور را قرارمی دهند. به بیان دیگر، نویسنده ی حرفه ای یعنی نویسنده ی کاربلد واستاد. همین طور نویسنده ی آماتور کسی است که دارد تمرین نویسندگی می کند وهنوز به درجه ای ازمهارت قابل قبول نرسیده است.
امّا حرفه ای بودن به معنای دقیق وحقوقی کلمه، به شغل و حرفه برمی گردد. به این معنا که نویسنده ی حرفه ای، کسی است که نویسندگی، کسب وکارش باشد. یعنی به طوردربست بنویسد و مَمَرِ معیشت اش از راه نوشتن باشد. چنان که در خیلی ازکشورها این وضعیت برای نویسندگان وجود دارد. در«ایران» کم ترنویسنده ای است که در جواب این سوال که شغل تان چیست ؟ بتواند به جرات بگوید که نویسنده است!
نکته ی مهم این است که درروزگار«چوبک» به علتِ نوع برخورد ونوع شغل هایی که در«ایران» تعریف شده بوده، کار و شغل به فعالیت هایی گفته می شده که یدی بوده باشد ومنجربه تولید کالایی شود. هنوز کارِ فکری به عنوان کار، تعریف نشده بود. بنابراین نویسندگی به عنوان یک شغل و یا حرفه، شناخته شده نبود.
در آن روزگار با این که نویسندگان و شاعران بزرگ زندگی می کردند، به این اعتبارکه همه ی شان شغل داشتند و یا این که تا مدتی شغل داشتند و از قِبَل آن شغل نان می خوردند، نمی توان به آن ها نویسندگان حرفه ای اطلاق کرد؛ چرا که از راهِ نوشتن، نان زندگی شان را به دست نمی آوردند. در روزگارما نیز به جز چند نفرانگشت شمار، بقیه ی نویسندگان و شاعران، نوشتن برای آن ها دردرجه ی دوم قراردارد. نویسندگان به صورت تمام وقت و یا نیمه وقت به کاری مستمر و یا غیرمستمرمشغولند و درقبالِ آن مزد می گیرند تا مخارج وهزینه های زندگی شان، ازآن راه تامین شود.
۳
دوره ی نوجوانی «چوبک» همزمان بود با استبداد رضا شاهی. درآن سالها، اختناق و استبداد شدیدی بر جامعه تحمیل شده بود؛ به گونه ای که با کوچک ترین اعتراضی برخورد های خشن وسخت صورت میگرفت. با رفتن رضاشاه، فعالیتهای سیاسی بیشتر شده بود و از طرف دیگر، نویسندگانی چون «صادق هدایت» و «بزرگ علوی» و«جمالزاده» سعی در ایجاد تحول و پیشرفت در ادبیات «ایران» داشتند. در آن دوره به دلیل اوضاع اجتماعی و سیاسی «ایران» و حکومتِ غیرمردمی پهلویها، احزاب سیاسی تقریباً بر فعالیتهای ادبی «ایران» سایه انداخته بودند. درست برعکسِ دورانی که درنبودِ احزاب سیاسی، ادبیات و بیشتر از آن روزنامه ها و مجلات، وظیفه ی احزاب را انجام می دهند. این جا به جایی وطیفه، درروزگارما بیشتربه چشم می خورد. بنابراین در دوران جوانی و شروع به کار«چوبک»، مخالفت یک نویسنده با حکومت و دولت، نوعی ارزش محسوب میشد. با آن که بخشی از زندگی «چوبک» درزمان دیکتاتوری خشن رضا شاهی سپری شد و اتفاقا درهمین بخشِ بسیار حساس است که شخصیت انسان شکل می گیرد و درهمین دوره ی نوجوانی، دیده ها وشنیده های نویسنده مواد اصلی بسیاری ازداستان ها و کنش شخصیت های داستانی نویسنده را درآینده تشکیل می دهند.
درداستان های «چوبک» کم ترین نشانه های آشکار از روندزندگی اجتماعی مردم ِ تحت حاکمیت دیکتاتوری پهلوی اول دیده می شود
داستان نویسی، بخشی از کنش های روشنفکری را با خود حمل می کند. روندی که درداستان نویسانِ همروزگارش یعنی «هدایت» و«جمال زاده» و «بزرگ علوی» و«ساعدی» به خوبی نشان داده شده است. یعنی اگر جنبه و صبغه ی روشنفکری را از «هدایت» کناربزنیم، داستان های «هدایت» ارزش و اعتبار چندانی نخواهند داشت. جوهرِ اصلی داستان های «هدایت» و یا «ساعدی» همان جنبه ها و جلوه های روشنفکری اوست و این که در آن سالها، ارزشهای یک نویسنده تلقی میشد، کمتر در آثار «صادق چوبک» دیده میشد. وی اگرچه نویسندهای درباری نبود، اما در نوشتههایش به سیاست کاری نداشت. درواقع هیچگاه او را یک نویسنده سیاسی و انقلابی ندانستند و شاید این یکی از دلیلی باشد که آثار او از استقبال و مخاطب کمتری نسبت به سایر نویسندگان همدورهاش برخوردار شد.
او مانند برخی نویسندگان دیگر، نه مبارزهای علیه رژیم کرد و نه زندانی شد. چنان که «هدایت» درداستان هایش کوشید به حکومت پهلوی بتازد و یا «ساعدی» نوکِ حمله اش را به طرف دیکتاتوری پهلوی ها گرفته بود و برای همین به زندان هم رفت. شیوه ی «چوبک» سبب شد که رژیم هم با او هیچ برخورد مستقیمی نداشته باشد و شاید همین امر، محبوبیت او را کاهش میداد. درواقع «چوبک» با دو طیفِ بیتمایل نسبت به خود، رو به رو بود. یکی دربار و حکومت که به رغمِ غیرسیاسی نویسی های «چوبک» او را همراه خود ندید. بنابراین مطبوعات و رسانه های دوران پهلوی سعی کردند «چوبک» را در محاق فراموشی ومردم را نسبت به او درنا آگاهی نگه دارند که این خود، یکی ازانواع سانسور و شکل بدی از آزار و اذیت است و دیگر مردم زمانه ی او و اکنون نیز بسیاری از باورمندان ازآن جا که «چوبک» به طور علنی در داستانهای خود، باورهای مذهبیِ آنان را زیر سؤال برده بود، به سویش متمایل نمیشدند.
درون مایه ی داستان های «چوبک»، بیشتر یکنواخت و در یک خط سیر به پیش می رود. «چوبک» بیشتر به طبقات و اقشار ضعیف و بیچاره می پردازد و می کوشد آن ها را مقصرِ اصلی گرفتاری ها قلمداد کند. «چوبک» با این دیدگاهِ اشتباه خود، همواره جایگاه مردم وحکومت را واژگون می دید؛ بنابراین گمان می کرد که ریشه ی عقب افتادگی ها و رنج ها ومشقت های مردم ، باورها و خرافاتی است که دست و پای مردم را بسته است و نه وجود حکومتی خودکامه و بهره کش. این گونه بود که در داستان های چوبک، مردم به عنوان عناصری که رو در روی عوامل اصلی عقب ماندگی نمی ایستند و عزمی برای تغییر ندارند، نشان داده می شوند.
«چوبک» زبان انگلیسی را خوب می دانست و گاهی اگر دستش می رسید، ترجمه هم می کرد. همچنان که قصه ی معروف «پینوکیو» را با نام «آدمک چوبی» به فارسی برگرداند؛ و یا شعر «غراب» اثر «ادگار آلن پو».
«هدایت» و هم نسلان او ، خلاصه سری به ادبیات «کافکا»، «کامو»، «آلن پو» و دیگر نویسندگان نیست انگار زده اند. برگردانِ شعر «کلاغ» از«ادگارآلن پو» درهمین راستا قابل بررسی است.
آخرین اثر منتشره شده اش هم، ترجمه ی حکایتِ هندی عاشقانه ای به نام «مهپاره» بود که در زمستان ۱۳۷۰ منتشر گردید.
داستان های کوتاه او از لحاظ تکنیکی، از ساخت مندترین داستان های کوتاه فارسی قلمداد می شوند و در نوع خود کم نظیرند.
«چوبک» درتیرماه ۱۳۷۵ در«برکلی» امریکا درحالی درگذشت که بیماری بر او چیره شده بود و انبوهی از یادداشت ها روی دستش مانده بود و وصیت کرده بود که آن ها را به همراهِ پیکرش بسوزانند.
۴
آثارچوبک:
آثار«چوبک» را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:
الف ) داستان های کوتاه:
۱ – « خیمه شب بازی»
این مجموعه درسال ۱۳۲۴ چاپ شد که داستان های زیر را دربرداشت :
نفتی ـ گل های گوشتی ـ عدل ـ زیر چراغ قرمز ـ آخر شب ـ مردی در قفس ـ پیراهن زرشکی ـ مسیو الیاس ـ اسائه ی ادب ـ بعدازظهر آخر پائیز ـ یحیی
۲ – «انتری که لوطیش مرده بود»
این مجموعه درسال ۱۳۲۸ چاپ شد و سه داستان با نام های :
چرا دریا توفانی شد ـ قفس ـ انتری که لوطیش مرده بود ـ ویک نمایشنامه باعنوان «توپ لاستیکی» را دربرمی گرفت.
۳ – «روز اول قبر»
این مجموعه درسال ۱۳۴۴ منتشرشد که شامل ده داستان با عناوین و یک نمایشنامه به شرح:
گورکن ها ـچشم شیشه ای ـ دسته گل ـ یک چتر خاکستری ـ پاچه خیزک ـ روز اول قبر ـ همراه (با دو شیوه) عروسک فروشی ـ یک شب بیخوابی ـ همراه (یک شیوه دیگر) ـ ویک نمایشنامه با نام «هفت خط » می شد.
۴ – «چراغ آخر»
این مجموعه درسال ۱۳۴۴ مشتمل برداستان های با عناوین:
چراغ آخر ـ دزد قالپاق ـ کفتر باز ـ عمرکشون ـ بچه گربه ای که چشمانش باز نشده بود ـ اسب چوبی ـ آتما، سگ من ـ ره آورد (شعر) ـ پریزاد و پریمان ـ دوست- و یک شعر باعنوان «ره آورد» چاپ شد.
درهمه ی مجموعه داستان های «چوبک»، علاوه بر داستان، یک قالب نگارشی دیگر نیز چاپ شده است. چنان که در هر کدام از مجموعه های «خیمه شب بازی» و «انتری که لوطیش مرده بود» و در «روز اول قبر»، یک نمایشنامه و درمجموعه ی «چراغ آخر»، یک شعر چاپ شده است. «چوبک» نمی توانست این قالب های غیرداستانی را ننویسد. دغدغه هایی بودند که ذهن اش را قلقلک می دادند و او می بایست هر طورکه شده آن ها را روی کاغذ بیاورد. نکته این جاست که «چوبک» به طورتخصصی در قالب داستان کارمی کرد وآن قدرنمایشنامه و یا شعر نداشت که آن ها را درکتابی جداگانه چاپ کند؛ بنابراین هرکدام از آثارِ غیرداستانی اش را در یکی از مجموعه داستان هایش منتشرکرده بود.
ب ) رمان:
- «تنگسیر» (چاپ مرداد ۱۳۴۴ )
- «سنگ صبور»(چاپ مرداد ۱۳۴ )
ج ) ترجمه ها:
۱ – «پینوکیو» به نام« آدمک چوبی » اثر« کارلو کولودی» (چاپ ۱۳۳۴ )
- «غراب» شعری از«ادگار آلن پو» (چاپ ۱۳۳۸ )
- «مهپاره» شانزدهمین بخش از نسخه ی کهن متن مفصل سانسکریتی است که به نام (جوهر اقیانوس زمان) معروف است و «چوبک» آن را از متن انگیسی با عنوان «حکایت عشق» در سال (۱۳۷۰) ترجمه کرد. متنی که لبریز از اندرزهای والای انسانی و حکمت و فلسفه است.
۴ – همچنین رمان نیمه کاره ای با نام «شوکولانتا»
د ) نوشته های گوناگون:
این نوشته ها، یادداشت ها – واحتمالا- خاطرات او را در برمی گرفتند که هرگز منتشرنشدند.
۵
میراث چوبک:
«صادق چوبک» هر چند مانند «صادق هدایت» درادبیات داستانی نوی «ایران»، جریان ساز نبود و نتوانست حلقه ای ازنویسندگان را گردِ خودش جمع کند و یا همسنگ «هدایت» درنظریه پردازی درباره ی تاریخ وفرهنگ «ایران» نبود و درروشنفکری هرگز جایی برای خود به دست نیاورد امّا توانست سبکی در نثرنویسی و شکلی از کوتاه نویسی را به نام خود ثبت کند که نویسندگان ِ پس ازاو، این سبک را دنبال کردند. تاثیر نثرداستانی «چوبک» درنویسندگان همدوره و پس از او چنان است که هیچ یک ازآنان نمی توانند این تاثیر را انکار کنند. همان گونه که استفاده از ضرب المثل ها و تکیه کلام ها در داستان را نخستین بار«جمال زاده» آغاز کرده بوده و در این کار تا آنجا پیش رفت که بعضی از داستان هایش به فرهنگنامه ای از زبان و فرهنگ مردم تبدیل شده بود و این کار به داستانیتِ آثارش ضربه زده بود زیرا این گونه به نظرمی رسید که گویا «جمال زاده» بعضی از داستان هایش را برای آن می نوشت که شان نزول فلان ضرب المثل را بنویسد، «چوبک» شکل دیگری از رویکرد به زبان و ادبیات مردم کوچه و بازار را برگزیده بود و آن نثر مردم بود. زبان محاوره و گفتگوی مردم عادی.
شکسته نویسی و ضبط عامیانه ی واژه ها از جمله کارهای «چوبک» است. این کار، به عنوان سبکی در نثرنویسی تا پیش از او انجام نشده بود. با توجه به روحیه ی «چوبک»، دوربه نظرمی آید که او خواسته باشد این کار را در چارچوب یک نوآوری و خِرق عادت ویا احتمالا درمقام نوعی اعتراض به نثرنویسی داستانی ارایه داده باشد. بلکه یک تمرین بوده که بعدا گویا هم، کسی مخالفت جدّی با آن نکرد و هم این که گویا ازاین کار، خوشش آمده بود و ادامه پیداکرد و درمیان داستان نویسان پس از او دنبال شد و به شکل ِ نحله ای از نثرنویسی مطرح شد.
۶
درباره ی آثارچوبک:
الف) بررسی داستان های «چوبک» درقالب مقالاتی که درمجله ها و روزنامه ها و جُنگ های ادبی منتشر شده اند.
ب ) نقد و بررسی داستان های «چوبک»:
آثار «چوبک» از سال ها پیش در کتابهای مختلفی صورت گرفت از جمله در:
۱ – قصه نویسی (رضا براهنی)
«براهنی» دربخش ششم کتابش یعنی ازصفحه ی ۵۶۷ تا ۷۴۱ به نقد و بررسی داستان های «چوبک» می پردازد. او دراین بخش مفصل که خود به تنهایی می تواند کتاب جداگانه ای را تشکیل دهد، مجموعه های داستانی و رمان های اورا بررسی می کند. همچنین ریشه های روان شناختی داستان ها و کسانی را که «چوبک» از آن ها تاثیر پذیرفته است، برمی شمارد. ازجمله نویسندگانی که «چوبک» درنوشتن داستان هایش به آن ها گوشه ی چشمی داشته است عبارتند از: «ادگارآلن پو»، «آنتون چخوف»، «موپاسان»، «امیل زولا» و «زیگموند فروید ِ» روان شناس.
۲ – نویسندگان پیشرو ایران (محمد علی سپانلو)
«سپانلو» دراین کتاب فشرده، «چوبک» را از پیشروان داستان نویسی مدرن در«ایران» می داند و در صفحه های ۱۰۳ تا ۱۰۸ این کتاب، داستان« بعدازظهرآخرپاییز» را تحلیل می کند.
۳ – صد سال داستان نویسی در ایران (حسن عابدینی)
دراین کتاب نیز بیشترین فاکت ها و آدرس ها ( ۳۵ مورد ) از«چوبک» و داستان های او داده می شود.
۴ – نویسندگان پیشگام در قصه نویسی امروز ایران (علی اکبر کسمایی )
۵ – هنرداستان نویسی ( ابراهیم یونسی)
«یونسی» درفصل ششم کتاب که به گفت و گو اختصاص دارد، داستان ِ «پیراهن زرشکی» چوبک را شاهد مثال می آورد و زبان عامیانه را به عنوان زبان دیالوگ و یکی از دشوارترین کارها می داند.
۶ – عناصرداستان ( جمال میرصادقی)
«میرصادقی» درکتاب خود، ذیل تمام عناصر داستانی شواهد و مثال هایی از داستان های «چوبک» می آورد. داستان هایی مانند نفتی- چرا دریا توفانی شد ؟- مسیوالیاس – سنگ صبور- خیمه شب بازی- گل های گوشتی – قفس- تنگسیر- و در صفحه های ۳۱۴ تا ۳۱۶ به بررسی داستان «عدل» می پردازد.
ج ) نقد وبررسی داستان های «چوبک» در قالب کتاب:
علاوه برمقالاتی که تا کنون درباره ی زندگی و آثار«صادق چوبک» به زبان فارسی چاپ شده است، چند کتاب مستقل نیز به شرح زیر به این موضوع اختصاص یافته است:
۱ – نقد آثار صادق چوبک، عبدالعلی دستغیب ، ۱۳۱۰، تهران، پازند
۲ – نقد و بررسی داستان های صادق چوبک، روح الله مهدی پورعمرانی ، ۱۳۷۸ ، نشر روزگار
۳ – نقد و تحلیل و گزیده داستانهای صادق چوبک، حسن محمودی، نشر روزگار، ۱۳۸۲
۷
شناخت آدم های داستانی چوبک:
– آدم های ناچار
«اغلب آدم ها و حتی حیوانات داستان های چوبک، چنان که در واقعیت داستانی و واقعیت عینی، در دام فقر، مذهب، ستم، تنهایی، بیهودگی، ترس و پوچی و فاجعه ای ناگزیر که از موقعیت برآمده است، گرفتار آمده اند و راه رهائی از هر سو بر آنان بسته است.»
– آدم های بی هوده انگار
از نظر «چوبک» زندگی پوچ و بیهوده است و انسان بیهوده آفریده شده و در این دنیا سرگردان و بی هدف میزید. توده مردم دچار بلای دائم هستند و اعیان و اشراف هم مبتلا به بیهودگی اند. شخصیت های داستان های چوبک عمدتاً اقشار ضعیف و فقیر و به اصطلاح توده مردم هستند که در سایه ی ظلم و خرافات و جهالت زندگی میکنند. آنها که قشر پایین جامعه اند همگی بدبخت و بلا زده اند و اگر مرفهی مانند «حاجی معتمد» در داستانِ «روز اول قبر» هم در داستانهایش هست، با مرور گذشته خود به پوچی زندگی و بیهودگی گذشته اش پی میبرد.
– آدم های مایوس ومجبور
یاس و ناامیدی درآدم های داستان های «چوبک» موج می زند. این روحیه در درجه ی نخست درخودِ «چوبک» لانه دارد و ازاو به آدم های داستان هایش سرایت کرده است. این روحیه از یک یاس فلسفی سرچشمه می گیرد و «چوبک» تا پایانِ زندگی اش با این یاس دست وپنجه نرم کرده است بدون آن که بتواند بر آن چیره شود .
آدم های داستانی «چوبک» در چنبره ای از تقدیر و جبر، گرفتارند. جبر و تقدیری که سه پیامد اصلی برای انسان دارد: تنهایی، بیهودگی و پوچی. این وضعیت در داستان معروف «انتری که لوطیش مرده بود» کاملاً پیداست.
«چوبک» در «سنگ صبور» درباره ی «گوهر»، زنی که هر شب صیغه ی کسی است میگوید:
«کی تو این دنیا از خودش اختیار داشته که گوهر داشته باشه؟ به درک! این زن برای همین کاره. همش مجبور! از وقتی که دسّ چپ و راسّ خودش رو شناخته درون خودش دیوی دیده که چارچشمی می پائیدتش و او مثل گداها چشمش بدسّ او بوده که برای گناهِ نبوده ببخشدش. دیوی که ظالمانه شکنجه می ده و گوشت تن آدم رو تو آتش چسبناک جهنم جزغاله می کنه. اگرم دلش خواس میبخشه و میامرزیده »
سنگینی جبر چنان بر داستانهای «چوبک» افتاده که در پایانِ داستانهایش، چاره ای نمی ماند جز ناچاری و تن دادن به آن چه که هست. در داستان های «چوبک»، آدم های داستانی او، فلک زده و شوربخت وبیچاره اند . آن ها یا می میرند و یا چنان درهم کوبیده می شوند که بدتراز مرده اند.
– آدم های منفعل وناکار
«چوبک» آدم هایش را به گونه ای معرفی می کند که انگار فقر و فلاکت و اعتیاد و فحشا در سرشت آن ها نهاده شده است. انگارمصیبت وگرفتاری انسان ها فطری و ژنتیک است و با انسان ها زاده می شود. عیب کار«چوبک» درهمین جاست. زیرا انسان مجبور که محرومیت جبری و محتوم و سرشتی داشته باشد امر چنان بر او مشتبه می شود که پس همین است که هست و کاری نمی توان کرد و نباید کرد! تزریق یک نوع تسلیم وسکوت و بی عملی ازاین پایان بندی ها احساس می شود. این است که تنها مثلا در رمان «تنگسیر» است که قهرمانِ داستان علیه وضع موجود ( البته نه علیه ریشه ی بدبختی ها بلکه علیه یک عامل دست چندم) می شورد و قد عَلَم می کند.
۸
آیا «چوبک»، نویسنده ای ناتورالیست بود؟
پیش ازاین که به این سوال جواب داده شود، باید دید که «نچرالیته» یا «ناتورالیسم» چیست ؟
برخلاف نزدیکی معنایی با طبیعت گرایی که مانند بسیاری ازمکتب های هنری، نخستین بار درمیان نقاشان مطرح شد، «ناتورالیسم» شاخه ای از «رئالیسم» است؛ و آن، نشان دادن هر چیزی است که درطبیعت وجود دارد. اما درطبیعت همیشه مناظرزیبا و روشن و شاد وجود ندارد. تاریکی و زشتی و غم نیز وجود دارد. بستگی دارد که نویسنده و هنرمند با چراغ و ذره بین به دنبال کدام جنبه و جلوه در طبیعت باشد! این موضوع به درجاتی به روحیه ی نویسنده و هنرمند وابسته است. این، نوعی ذایقه است. مثل این که ذایقه ی بسیاری ازمردم با خوردن ِ شیرینی سازگاراست و ذایقه ی بسیاری دیگر به خوردن ترشی و تلخی. «ناتورالیسم» یعنی گرایش به نیمه ی تاریک و زشت و تلخ طبیعت. با این تعریف می توان به جای طبیعتِ بی جان، طبیعتِ باجان را قرار داد و پای زندگی و جامعه ی انسانی را وسط کشید. بنابراین «ناتورالیسم» سبکی بر آمده از«رئالیسم» است که به سیاهی ها و تلخی ها و زشتی ها توجه بیشتری دارد.
اینک به دست دادن ِ تعریفی قابل فهم تر از «ناتورالیسم»، آسان ترشده است . ناتورالیست ها کسانی هستند که جنبه ها وجلوه های تلخ وسیاه و زشت زندگی را زوم کرده و نمایش می دهند. روزگاری یکی از نویسندگانِ روس ، منتقد را به مگسی مانند کرده بود که بر دُمچال اسب ها می نشینند وآن ها را از شخم زدن و یا چریدن باز می دارند. شاید با استفاده ازاین تعبیرِ سیاه و بدبینانه بتوان چنین نتیجه گیری کرد که ناتورالیست ها مگسانی هستند که بر روی زخم ها می نشینند! امّا هیچ کدام از ناتورالیست ها این نظر را درباره ی خودشان قبول ندارند. آن ها خود را واقع بین ترین ِ هنرمندان می پندارند.
«ارنست فیشر» در کتاب «ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی» می نویسد:
«ناتورالیسم ادبی، جنبشی پرخاشجوتر، و عصیانی قاطع تر از امپرسیونیسم بود لیکن توسط تناقض های درونی ِ مشابهی مشخص می شد. زولا واژه ی ناتورالیسم را ابداع کرد. به منظور این که شکل خاص و رادیکالِ واقع گرایی را توصیف کند و این جنبشِ جدید را از تمام ابلهان خوش نیت که می کوشیدند فرآورده های ادبی خود را به عنوان واقع گرایی غالب کنند، متمایز سازد. با وجود این، بنیان گذار واقعی ناتورالیسم، فلوبر بود که با مادام بوواری خود، راه را برای جنبش جدید هموار ساخت.»
[ ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی، ارنست فیشر، ترجمه ی فیروزشیروانلو، توس، چ چهارم، ۱۳۵۴ ، ص۱۰۶ ]
هنر و شهرت «چوبک» در ترسیم فضایی سیاه، زشت، پلشت و فاسد است و همین ویژگی است که بنا به نظر برخی از منتقدین، «چوبک» یک ناتورالیستِ دو آتشه است که به زشتیها و فسادهای جامعه توجه می کند، اما کوشش خود را به بزرگ کردن زشتی ها و فسادها منحصر می سازد. همین تمرکز بر زشتی ها و پلیدی هاست کـه در مکتب «ناتورالیسم»، رنگِ تند و خیره کننده ای به خود گرفته و نویسنده واقعیت زندگی را فقط در تباهی و زشتی آن می بیند. «فیشر» دراین باره می نویسد:
«ناتورالیسم؛ چندپارگی، زشتی و کثافت سطح جهان سرمایه داری و بورژوایی را آشکار ساخت لیکن نتوانست به ژرف کاوی بپردازد و نیروهایی را که برای نابود کردن آن جهان، در برقراری جامعه ی سرمایه داری آماده می شدند بازشناسد. به همین سبب نویسنده ی ناتورالیست ناتوان از دیدن فراسوی تکه کاری های سرهم بندی شده ی بورژوازی، ناگزیر بود درنمادگرایی وعرفان بیفتد…»
[همان جا، ص ۱۱۲ ]
«چوبک» دستِ توانایی در توصیف و فضاسازی دارد. اما توانایی اش را فقط در ایجاد فضایی چندش آور و سیاه و یاس آلود خرج کرده است.
در داستان کوتاه «عدل» آدم های داستانی در به وجود آمدن ماجرا نقشی ندارند. پای یک اسب درشکه در راه آب گیرمی کند و اسب علیل و ذلیل می افتد. رهگذرها و آدم های حاضر در صحنه هیچ کدام راه حل انسانی ندارند. یعنی آدم ها فقط شاهد ماجراهستند ونه دخالتگر و تاثیرگذار. و یا در داستان کوتاه «پاچه خیزک» اتفاقی می افتد که تصادفی است. تانکرنفت آتش می گیرد و نقت شعله ور در جوی، روان می شود و به پمپ بنزین می رسد و جایگاه پمپ بنزین منفجرمی شود. دراین داستان هم، آدم ها هیچ کاره اند. تماشاگرند. نه درآتش سوزی نقش دارند و نه اراده ی خاموش کردن آتش را دارند و نه حتی اراده می کنند با استفاده ازموقعیتی که پیش آمده، به نفع اعتراضات خود کار کنند.
در داستان «قفس» هم، همین فضا حاکم است. مرغ ها عاطل و باطل و منتظر در قفس مانده اند و در فضله و کثافتی که راه انداخته اند، می لولند.
در این داستان ها، انگار بختکِ سرنوشت و یک تقدیر محتوم بر رویدادها و آدم ها افتاده و آن ها را دارد خفه می کند و راه های چاره، بسته اند و دنیا جلوی چشم مردم دارد می سوزد و کاری از دست کسی برنمی آید.
از سوی دیگر، منتقدانی مانند «سپانلو»، «چوبک» را یک رئالیستِ افراطی می داند:
«خطاست اگر او را به خاطر چشم اندازهای پُر نکبت آثارش که درواقع عکس برگردان های اجتماع اوست، یک سره ناتورالیست بدانیم »[نویسندگان پیشروی ایران/ ص ۱۰۵ – ۱۰۶]
به هر روی، «چوبک»- خواه یک ناتورالیست تمام عیار، خواه یک وقایع نگارِ تیره بین و خواه یک رئالیست رادیکال- یکی از قلّه های داستان نویسی مدرن «ایران» است و بررسی تاریخ ادبیات داستانی «ایران» بدون پرداختن به زندگی و داستان های او اساسا، ابتر و ناتمام خواهد بود. چه بپسندیمش، چه نه. چرا که میراث او در کنارِ میراثِ «هدایت» و «جمال زاده» در داستان نویسی، قابل اعتنا است.
۳ لایک شده