تقابل دو شخصیت در داستان حسنک وزیر
عبدالرضا قنبری
ابو الفضل بیهقی ، دبیر دیوان رسایل غزنویان، چهره سرشناس نویسندگی ، ” تاریخ پایه” ای ماندگار و بی بدیل برای تاریخ نویسان پس از خود برجای گذاشت که پس از قرن ها همچنان شایسته توصیف نگارنده آن و مرجع پژوهشگران و تاریخ نگاران است.
اگرچه او عبرت گرفتن از تاریخ را انگیزه اصلی خود در نگارش کتاب می داند :” غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را از من فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را ازین به کار آید”(بیهقی. ۱۳۷۴، ۲۲۶) اما چنان با مهارت و دقت و ظرافت به بیان جزئیات حوادث و معرفی شخصیت ها می پردازدکه خواننده را شگفت زده می کند. شخصیت های تاریخ بیهقی، متفاوت و گاه کاملا در مقابل و ضد هم اند.می توان تاریخ بیهقی را منبع قابل توجه ای برای روانشناسانی شخصیت و مناسب پژوهش در این باره است.
فضای حاکم بردربار سلطان مسعود و جامعه ، فضای خفقان آلود ، سخن چینی ، بدبینی ، عدم اعتماد است و هریک از افراد تلاش دارند برای جلب اعتماد مقام بالاتر از دیگران فاصله داشته باشند و به گفته فروید از سنخ ” مرده گرا” هستند.این روحیه تخریب بر بالاترین مقامات ، یعنی سلطان مسعود تا پایین ترین آنان ، یعنی حاجبان و پرده داران و و صاحب منصبان غلبه دارد.فروید براین باور است که سنخ مرده گرا ، به مرگ، تباهی و ویرانگری علاقمند است . در گذشته زندگی می کند و هرگز در آینده نیست. تمایل دارد که سرد، ترشرو و فاصله گیر باشد و جالب اینجاست که چنین اشخاصی شدیدا پایبند قانون و نظم و به کاربردن زور و قدرت هستند.(کریمی .۱۳۸۳،صص۱۴-۱۱۳)
مرزبندی فاجعه بار پدریان (طرفدران سلطان محمود) و پسریان(حامیان سلطان مسعود)، چنان سخت و عمیق شد که هرگونه حرکتی را با سوء ظن و بدبینی ، بدون در نظر گرفتن شایستگی ها ، پیگیری می کردند.آنچه در تاریخ بیهقی آشکارتر بیان شده ، انتقام جویی های آشکار و پنهان پسریان بر ضد پدریان است.
به تعبیر بیهقی؛” روز پدریان به شام گراییده و کارها لونی دیگر یافته است”(بیهقی.۱۳۷۴،ج۱،ص۶۳) حسنک وزیر و حاجب علی قریب وآلتونتاش و… قربانیان فضای غریب ورویدادهای زمانه اند. آنها اگر چه در ابتدا مورد نواخت مسعود قرار می گیرند ،اما اندک اندک با سعایت بدخواهان و به بهانه حمایت از جانشینی سلطان محمد ( برادر مسعود) در گذشته، جان شان گرفته می شود.ریشه بسیاری از این انتقامجویی ها ، احساس حقارت اشخاصی چون بوسهل زوزنی و ناتوانی صاحب منصبان است.بوسهل زوزنی شخصیتی حقیر که از پدریان کینه ای دیرنه دارد درنقطه مقابل شخصیت حسنک وزیرکه در اوج جوانمردی و شجاعت است قرار می گیرد.به راستی حسنک وزیر دارای چه تیپ شخصیتی بوده است که در مقابل بوسهل زوزنی این گونه از پای در می آید؟منشا تضاد های شخصیتی این دو در کجا بوده است؟ توصیف شخصیت این دو در تاریخ بیهقی ما را به شناخت دقیق تر شخصیت آن دو از دیدگاه ” روانشناسی شخصیت ” وپی بردن به عمق ماجرای حسنک یاری می دهد.
(Personality)شخصیت
گرفته شده است. به معنی ماسکی که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت خود می زدند و به مرور معنای آن گسترده تر شد Personaلغت شخصیت از
و نقشی را که بازیگران ادا می کردند را نیز در بر گرفت.بنابر این مفهوم اولیه آن شخصیت تصویری و اجتماعی است که فرد در جامعه عرضه می کند و جامعه وی را بر اساس آن ، ارزیابی می کند.شخصیت را بر اساس صفات بارز یا مسلط فرد به برونگرا، درونگرا و یا پرخاشگر و امثال آن تعریف کرده اند(شاملو. ۱۳۷۷، صص ۱۲-۱۱)
در زبان عموم مردم شخصیت به معانی دیگری نیز به کار می رود” مثلا فرد با شخصیت کسی است که می تواند با وقار و متانت افراد را تحت نفوذ خود قرار دهد، و نقطه مقابل آن بی شخصیت است. همچنین در عرف به عنوان چهره مشهور و صاحب صلاحیت در حوزه های مختلف به کار می رود، همچون شخصیت سیاسی ، شخصیت علمی ، شخصیت هنری و از این قبیل .”(کریمی.۱۳۸۳،ص۹)اما تعریف نسبتا جامع از شخصیت عبارت است از” مجموعه ای سازمان یافته متشکل از خصوصیات نسبتا ثابت و مداوم که بر روی هم یک فرد یا افراد دیگر متمایز می نماید”(شاملو.۱۳۷۷،ص۱۳)
تیپ های شخصیتی بر مبنای توجه به ویژگی های جسمانی یا روانی مشخص می شوند در گذشته ، بقراط حکیم ، بر مبنای رابطه ای که بین ساختمان سرشتی بدن و خصوصیات روانی و رفتاری افراد قائل بود ؛ صفات جسمانی را مبنای مرزبندی بین تیپ ها قرار داد. به این صورت که افراد چاق آدم های خوش مشرب و شاد، افراد لاغر مردمانی خجالتی ، مضطرب و عصبی ، آدم های قوی بنیه و ورزشکار افرادی باروحیه سالم هستند(شاملو.۱۳۷۷، ص۱۵۹)
ویلیام شلدن (۱۹۷۷-۱۸۹۹) تیپ های مختلف را به سه گروه طبقه بندی می کند:
۱-ویسرو تونیا ؛ افرادی که این خصوصیات را دارند: عشق به رفاه، اجتماعی بودن، پرخوری ، علاقه به مردم و میل به محبت ، آرام و متعادل.
۲-سوماتو تونیا ؛ کسانی هستند با اشتیاق و علاقه زیاد به فعالیت های جسمانی ، پرخاشگر، ماجراجو و بی تفاوت به احساسات دیگران….
۳-سریبروتونیا ؛ خصوصیات اینها عبارت است از خودداری ،باز داری، میل به پنهان کاری ، عدم اطمینان به خود، ترس از مردم، گریز از دیگران (شاملو.۱۳۷۷،ص۱۶۵)
از ویژگی های شخصیتی مقامات غزنوی به ویژه در دربار سلطان مسعود ، بازدارنگی ،میل به پنهان کاری ، محرمانه کار کردن و… بوده است. از میان تیپ های شخصیتی ، تیپ شخصیتی سریبروتونیا در تاریخ بیهقی برجسته تر است.
از زاویه دیگر تیپ های شخصیتی به اقتدار گرا و ماکیاولی تقسیم می شوند.
ویژگی های شخصیت اقتدارگرا عبارتند از؛ تحجر فکری، عدم گذشت در برابر خطای دیگران ، دارای تمایلات تبعیض نژادی ، خود محور ، تعلق نسبت به منابع قدرت و زورگویی به زیر دستان ، مجازات سخت و خشن و پیشداوری نسبت به گروه های دیگر به ویژه اقلیت ها(کریمی،۱۳۸۳،ص۱۴۵)
شخصیت ماکیاولی (نیکولوماکیاول فیلسوف ایتالیایی) که پیروان وی از دو دستورالعمل وی پیروی می کنند؛” هدف وسیله را توجیه می کند” و دیگری ” بهترین راه کنترل داشتن بر مردم این است که به آنها آنچه دوست دارند بشنوند ، بگوییم “.
بی تردید برای شناخت بهتر و بیشتر شخصیت حسنک وزیر، شناخت تیپ شخصیتی بوسهل زوزنی ،مخالف سرسخت وی ضروری است.
شخصیت بوسهل زوزنی؛
بوسهل زوزنی در اواخر ربع سوم قرن سوم یا اواسط نیمه دوم قرن چهارم به دنیا آمد و در میان سالهای ۴۴۰ تا ۴۵۰ از دنیا رفت(یوسفی . ۱۳۸۷ص۸۷) در روزگار سلطنت محمود غزنوی در ایامی که بوسهل زوزنی معاشی محدود داشت، به خدمت و تأدیب فرزندان احمد حسن میمندی وزیر پرداخت و از او نیکوییها دید. همین سابقه موجب شد که بعدها در آغاز سلطنت مسعود، هنگام آزادی حسن میمندی و آوردن او از کشمیر به بلخ، محبت خواجه را به عنوانی جبران کرد. (همان،ص ۸۸) زمانی که “محمود غزنوی ولایت هرات را به پسرش امیر مسعود داد، بوسهل را نیز کدخدایی ری داد. زوزنی در خدمت مسعود ترقی کرد و از دیگر خدمتکاران محتشمتر بود اما با مردم بد رفتاری میکرد. تا آنجا که بر او حسد بردند و به قرمطی بودن متهمش کردند و بر ضد او محضر و شهادت نامه نوشتند. بعد، در اثر همین اتهام او را به غزنین بردند و چندی محبوس بود اما ابوالفضل بیهقی که سیزده چهارده سال او را در مستی و هوشیاری میدیده، این تهمت را در مورد او قبول ندارد” (بیهقی.۱۳۷۸ ص۸۸)بیهقی در قضاوت نسبت به زوزنی جانب انصاف را رعایت می کند و به اصل و نسب شایسته او اشاره می نماید.” این بوسهل مردی امامزاده ، محتشم ، فاضل و ادیب بود؛ اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده – ولا تبدیل لخلق الله – و با آن شرارت ، دلسوزی نداشت…”(همان.ج۱،ص ۲۲۶) زوزنی حدس میزد که مسعود جانشین محمود خواهد شد. به همین خاطربا بر تخت نشاندن امیر محمد از غزنین گریخت؛ یا از ترس پادشاه جوان (محمد) یا به هواداری مخدوم خویش، و در راه وقتی که مسعود از ری برای نشستن به سمت خراسان میآمد، به او پیوست و مورد توجه وزیر قرار گرفت و به گفته بیهقی “شبه وزیری” شد ” سخن امیر همه با او میبود… و مثال در هر باب او میداد و حشمتش زیادت میشد” (همان،ص ۲۲) مسعود از نظرات برخی از وزرایش، به شرط آنکه دستپرورده او بودند، پیروی میکرد؛ زیرا در این صورت میتوانست مطمئن باشد عقیدهای که آنان ابراز میکنند، موافق و مطلوب اوست. این مطلب دلیل نفوذ بوسهل زوزنی عارض را در اوایل پادشاهی مسعود روشن میسازد. بیهقی بوسهل را روح شریری میداند که در بیشتر ایام پادشاهی سلطان مسعود ملازم او بود. و هم او بود که سلطان را برانگیخت تا حسنک، وزیر سابق پدر را به بهانه همفکری با اسماعیلیان محاکمه و اعدام کند. (همان،ص ۵۸) بیهقی در داستان بردار کردن حسنک وزیر، بوسهل را این گونه معرفی میکند ؛ متظاهر و لاف زن، دارای شرارت زعارت طبع، امامزاده، محتشم، فاضل و ادیب، فرصت طلب و سخنچین، یگانه روزگار در شعر و لغت و ادب (همان،صص ۱۶۰ -۴۲۱- ۲۲۶ – ۱۷۷). خواجه حسن میمندی در ماجرای به وزارت نشستن خود، بوسهل را فردی غیرقابل اعتماد و نامسلمان (در معنای غیرمقید در مسائل شرعی)، دروغگو و کسی که سخن را تحریف میکند، کسی که نمیداند چه باید بکند، کشخانک و فرصت طلب مینامد (همان،ص ۲۰۲)
عملکرد و جنجال آفرینی بوسهل در زمان زمامداری سلطان مسعود که در تاریخ بیهقی بیان شده است ، به موارد زیر می توان اشاره کرد؛
۱-دشمنی با حسنک وزیر.
۲-ترغیب مسعود غزنوی برای بازستاندن اموالی که محمد برادر سلطان به اطرافیان خویش داده بود.
۳-تلاش برای آلتونتاش خوارزمشاه.
در مورد اول کوشش او با موفقیت همراه بوده است.در مورد دوم ناموفق بود و منجر به رسوایی وی گردید. در مورد سوم ناموفق و منجر به برکناری و حبس وی شد.
بوسهل “از این بیم داشت که ممکن است آلتونتاش علیه مسعود با علی بغرا خان هارون ملقب به علی تگین، پادشاه قراخانی بخارا و سمرقند، متحد شود”. مسئله ناکامی بوسهل در طرحریزی و اجرای توطئهی قتل آلتونتاش بر امیر مسعود بسیار سخت آمد. “امیر بوسهل را بخوانده بود و به زبان بمالیده و سرکرده و گفته تا کی از این تدبیرهای خطای تو؟ اگر پس از این در پیش من جز در حدیث عرض نگویی، گویم گردنت را بزنند” (بیهقی، ۱۳۷۸:ص ۴۶۱). در پی این واقعه، بوسهل زوزنی را به قهندز در غزنه محبوس کردند. بیهقی میگوید: “حدیث بوسهل تمام شد و خیرت بود که مرد
نمیگذاشت که صلاحی پیدا آید» (بیهقی، ۱۳۷۸: ص۴۶۵) پس از چندی مسعود، زوزنی را عفو کرد و اجازه داد که در شمار ندیمان او باشد اما با نیرنگی از او به ظهور رسید و در سال ۴۲۵ هـ..ق با همدستی صاحب دیوان خراسان، سوری و دیگران در توطئه کشتن مظفر طاهر عامل و زعیم پوشنگ شرکت کرد و مورد عتاب سلطان قرار گرفت. از آن پس، بوسهل با همه سوابق، شغلی جز ندیمی ندارد (یوسفی، ۱۳۸۷:ص ۹۲). بوسهل در سال ۴۳۱ هـ .ق به صاحب دیوانی رسایل منصوب شد و خلعت پوشید. بیهقی که میدانست رئیس جدید او در همه چیز ضد بونصر مشکان و مردی
است بدخو، از دبیری استعفا خواست اما مسعود نپذیرفت (همان،ص ۹۲) خاطره تضریبها و بدیهای بوسهل، همیشه در ذهن امیر مسعود بود. پس از برکناری طاهر دبیر از کدخدایی ری، بونصر مشکان یکی از کسانی را که به امیر برای کدخدایی ری معرفی کرد، بوسهل زوزنی بود اما امیر گفت: ” بوسهل زوزنی هیچ شغل را اندک و بسیار نشاید مگر تضریب و فساد وزیر و زبرکردن کارها را آن خیانتها که وی کرد در باب خوارزمشاه و بابهای دیگر بسنده نیست” (بیهقی، ۱۳۷۸:ص۶۱۶)
تیپ شخصیتی بوسهل زوزنی، اقتدارطلب و ماکیاولی است.او فردی متملق ، چاپلوس و فرصت طلب است . در زمان وزارت حسنک به مدح او شعر می سرود و از سوی دیگر تلاش می نمود تا حسنک را ساقط کند. حسنک در مجلس محاکمه در جواب بوسهل که او را سگ قرمطی خواند به این موضوع اشاره می کند؛” سگ ندانم که بوده است ، خاندان من و آنچه مرا بوده است از آلت و حشمت و نسبت ، جهانیان دانند .جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است . اگر امروز اجل رسیده است ، کسی باز نتواند داشت که بردار کشد یا جزدار که بزرگ تر از حسین علی نیم . این خواجه که مرا این می گوید ، مرا شعر گفته است و بر در سرای من ایستاده است “(همان .ص ۲۳۲) بوسهل زمانی که بر قدرت تکیه زده بود آنقدر به استخفاف حسنک می پرداخت که مردم به انتقاد از ود پرداختند؛” که زده و افتاده را توان زد ، مرد آن است که گفته اند :” العفو عند القدره” به کار تواند آورد” (بیهقی. ۱۳۷۴،ج۱، صص ۸-۲۲۷) زوزنی هیچگاه در برابر خطای دیگران گذشت ندارد.طرفدار مجازات های سخت و خشن نسبت به زیردستان است.
حسنک وزیر
ابوعلی حسن بن محمد معروف به حسنک از خاندان میکالی از شاخه های دولت سامانی که حافظ منابع محمود در نیشابور بودند، در نیشابور به دنیا آمد.با مرگ پدر به خدمت محمود در آمد و سلطان به واسطه زیبایی و صراحت گفتار نام خودمانی ” حسنک” بر وی نهاد که تا پایان حیات بر اوماند. او نیز مدتی به ریاست نیشابور رسید. در نیشابور اقداماتی انجام داد از جمله، سخت گیری نسبت به کرامیان و محدود کردن پیروان بعضی مذاهب. پس از رفتن او به دربار غزنه و ماندن در آنجا ، یکی از خویشاوندان نزدیک خود را به نام ابونصر منصور بن رامش را به شغل ریاست شهر برگزید.امیر حسنک را با آنکه از تخمه دهقانان بود، به خود مقرب ساخته بود و تمام منابع قدیم به این مطلب اشاره می کند. حسنک پس از برکناری حسن میمندی به سال ۴۱۵ به رغم جوانی و کم تجربه گی ،به وزارت برگزیده شد. محمود خیلی زود از انتخاب حسنک به وزارت پشیمان شد اما او این منصب را تا پایان پادشاهی محمود حفظ کرد.او از مکنت و ثروت برخوردار بود ” جهان خوردم و کارها راندم” (بیهقی.ص ۲۳۲) او پیش از رسیدن به وزارت به زیارت کعبه رفت . پس از زیارت به واسطه نا آرامی و پرخطر بودن راههای نجد از طریق فلسطین و سوریه که قلمرو فاطمیان مصر بود به موطن بازگشت.در بین راه خلعت الظاهر خلیفه فاطمی را همراه با نامه مودت برای سلطان محمود را پذیرفت.این در حالی بود که امکان هر نوع مراوده میان غزنویان و فاطمیان، که دشمنان دولت بغداد بودند، زنگ خطری برای خلیفه عباسی به شمار می رفت. از این رو، خلیفه بغداد القادر حسنک را به قرمطی بودن و همفکری با اسماعیلیان متهم کرد. محمود این اتهام ار مضحک دانست و خلیفه بغداد را کهنه خرفی احمق خواند اما برای تسکین خاطر او، خلعت و طرایف را به بغداد فرستاد تا در آنجا سوزانده شود. ” بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت که: من از بهر قدر عباسیان انگشت در کردهام، در همه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آمد و درست گردد بر دار میکشند و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطیست،وی را من پروردهام و با فرزندان و برادران من برابر است و اگر وی قرمطیست من هم قرمطی باشم”.
ابوسهل زوزنی محرماسرار مسعود غزنوی که کینه ی حسنک را در دل گرفته بود، بار دیگر نغمه قرمطی بودن او را ساز کرد و با تحریک سلطان اسباب بردار کشیدن او را فراهم کرد و سرانجام او را به سال ۴۲۲ قمری در بلخ بر مرکب چوبین نشاند. آن هنگام که بوسهل زوزنی وی را سگ قرمطی خطاب کرد، او در پاسخ گفت:” سگ ندانم که بوده است ، جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیده است، کس باز نتواند داشت، که بر دار کشند یا جز دار که بزرگتر از حسین علی نیم. این خواجه، که مرا این میگوید، مرا شعر گفته است و بر در سرای من ایستاده است، اما حدیث قرمطی، به ازین باید، که او را باز داشتند بدین تهمت، نه مرا و این معروفست. من چنین چیزها ندانم”. بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت و فرا دشنام خواست شد، خواجه بانگ برو زد و گفت: ” این مجلس سلطان را، که اینجا نشستهایم، هیچ حرمت نیست؟ ما کاری را اینجا گرد شدهایم. چون ازین فارغ شویم، این مرد پنج شش ماهست تا در دست شماست، هر چه خواهی بکن”. بوسهل خاموش شد و تا آخر مجلس سخن نگفت … و خواست که شوری بزرگ بپای شود. سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که: ” سنگ زنید”. هیچ کس دست بسنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خفه کرده بود . اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: ” مرا دعای نشابوریان بسازد” و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند،نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. رحمه الله علیهم و این افسانهایست با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند . حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود، از شکم مادر…”.
حسنک در تاریخ بیهقی نماد پایداری، شجاعت در سخت ترین شرایط است. وی همان گونه که در محکمه نمایشی بیان کرده بود راه و روشی را برگزید که حسین علی برگزید. ” بر دار کشند یا جز دار که بزرگتر از حسین علی نیم”(همان ،۲۳۲) و در مقابل بوسهل زوزنی نماد بی عدالتی و روسیاهی در تاریخ نامش ثبت گردید و کشید آنچه را که ذخیره کرده بود.
منابع:
-آدلر،آلفرد(۱۳۷۰) روان شناسی شخصیت ،ترجمه حسن زمانی و شرفشاهی، چاپ دوم ،تهران انتشارات تصویر
بیهقی. ابوالفضل (۱۳۷۴) ،تاریخ بیهقی ،به کوشش خلیل خطیب رهبر ،چاپ چهارم ، تهران، انتشارات مهتاب.-
ـ پروین ، لارنس ای. (۱۳۸۱). روان شناسی شخصیت(جلد ۱).(ترجمه محمد جعفر جوادی و پروین کدیور).تهران: موسسه خدمات رسا
ـ سیاسی ، علی اکبر. (۱۳۷۴).نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی . تهران : انتشارات دانشگاه تهران
ـ شفیع آبادی ، عبدالله و ناصری، غلامرضا. (۱۳۸۴). نظریه های مشاوره و روان درمانی . تهران : مرکز نشر دانشگاهی
۴ لایک شده
One Comment
عبدالله سلیمانی
درود جناب قنبری عزیز.مقایسه خواندنی بودنشان میدادمتن رادقیق مطالعه کردین.لحن بیهقی در هنگام پرداختن به این دوشخصیت هم جالب است.منابع دیگری هم بود که استفاده کنید.سپاس