آیین عید مردگان، قبل از سالگردآفرینش انسان، آیینی که هنوز درملکشاهی وجود دارد.
بررسی ریشه و خاستگاه این آیین
نریمان خلیلی
تجدید حیات و نوسازی سالانه آفرینش جزء مهمترین اعتقادات انسان ایرانی است. رستاخیز سیاوش ریشه در اسطوره دموزی دارد، «طبعاً سیاوش در اساطیر ایران ایزد نیست. شخصیت سیاوش متعلق به دُموزی بوده است»و شکل شادی آفرین و نمود اسطوره ای آن با شادی و دایره زدن حاجی فیروز در اول بهار اتفاق می افتاده است.(بهار، ۱۳۹۳: ۱۷۰). «سیاوش در واقع یک ایزد نباتی است که وقتی کشته می شود، از خونش برگ سیاوشان سبز می شود و بعدها سر سبز می شود. اسمش هم به معنی «مرد سیاه» است. چون این ها می مردند و بعد دوباره زنده می شدند. این سیاه رنگ بودن دلیلِ بازگشتِ از جهان مردگان برای آوردنِ باران و برکت است. این واقعه در ایران در اول سال اتفاق می افتد. در عید نوروز و بازمانده اش همین حاجی فیروز با چهره سیاه و لباس قرمز است. چهره سیاه دلیل مرگ و جامه سرخ نماد زندگی مجدد و خون مجدد آنهاست. سرخی و سیاهی، مرگ و حیات را در کنار هم بیان می کند. رقص و شادی حاجی فیروز به نشانه باران آوری است. (بهار، ۱۳۹۳: ۲۶۴).
یکی دیگراز آیین های باقی مانده که در آن سوگ و عزاداری پیش از شادی صورت می گیرد و هنوز هم در ملکشاهی و مناطقی از ایلام دیده می شود «عید مردگان» قبل از عید نوروز است. یک روز قبل از عید نوروز تحت عنوان «عید مردگان» به اموات تعلق دارد. حضور مردم در قبرستان ها در روزی که حاضر شدن بر سر قبر نیز نامیده می شود باوری است که اموات همه ساله در قبرستان ها جمع شده و بابازماندگان دیدار می کنند. سعی بازماندگان بر این است که سفره ای بر روی قبرپهن می کنند و غذایی که فرد مرده در زمان حیات دوست داشته برایش روی سفره می گذارند. ( خرافاتی خواندن این امور که هیچ ضربه ای به دین نمی زند جفاست)روز بعد در روز عید نوروز شادی خود را از سر می گیرند.
«معمولاً پیش از پنجه یا خمسه مسترقه(پنج روز پیش از آغاز سال نو) ایزد (دموزی سومری یا سیاوش ایرانی) شهید محسوب می شد. در اینجا مردم به آرامگاه می رفتند، چراغ می بردند و به گریه و زاری می پرداختند. بردن چراغ بدین منظور بود که مسیر ارواح را روشن کنند بدان امید که آنان باز گردند. (گذاشتن چراغ برروی اموات درچند شب اول دفن هنوز هم در وجود دارد) شب عید دوباره خدا در نظر آنان زنده می شد و ارواح باز می گشتند. پس دوازده روزبرابر دوازده ماه سال جشن می گرفتند و به شادی و پایکوبی می پرداختند».(بهار، ۱۳۹۳: ۳۴۱).
در جشنواره ی سالانه مردگان در سومبای هند شرقی مردم در قبرستان جمع می شوند و شروع به نوحه سرایی و عزاداری می کنند وپس از آن با غذایی که پخته اند آن را به مردگان پیشکش می کنند. سپس سرخوشانه به بازی و رقص و آواز می پردازند و به این ترتیب جشنواره ای که با ماتم و نوحه سرایی آغاز شده بود با مسرت بارترین لحظات آن سال به پایان می رسد. (فریزر،۱۳۹۴: ۴۲۵ تا ۴۲۳).
در مناطق عشایری استان ایلام که نگارنده از آن عکاسی نموده ام زنان پنج روز قبل از عید که به آن اول «پنجه» گفته می شود با حنا نقشی از پنجه دست و دایره خورشید را روی سیاه چادر می کشند. به این پنج روز اصطلاحاً «پنجه شور» گفته می شود. (تطبیقی ازیریس زاده ی ماجرایی عاشقانه بین «گَب» خدای زمین و «نوت» الهه آسمان بود. این منشأ اساطیری پنج روز متممی است که مصریان بر آخر هر سال می افزودند تا زمان قمری و شمسی را هماهنگ کنند )عشایر اعتقاد دارند که در این پنج روز هوا به سردی گراییده و باران های شدیدی خواهد بارید. پاک کردن اطراف سیاه چادر از خس و خاشاک و گرفتن گرد و غبار محل زندگی از مناسک در ایام پنجه شور است.
«در عزاداری های عظیم باستانی، زن ها پیشاپیش همه باید عزاداری می کردند. تا الهه آب دوباره اشک ریختنش یعنی باران را آغاز کند. پس از این ماجرا آن وقت از پنجم سال نو ایزد زنده می شد و آنوقت جشن می گرفتند». (بهار، ۱۳۹۳: ۲۶۶).آنها باور دارند که بارش باران در این پنج روز به علت «باوانی»(bāwāni)حضرت فاطمه الزهراء (س) است. جایگزین شدن و عوض شدن ایزدان و الهه ها در دوره های تاریخی به دلایلی مانند اعتقادات دینی اتفاق محتملی است. ایزد بانوی یا الهه باران جای خود را به حضرت فاطمه الزهراء (س) می دهد. چون نیاز بیولوژیکی به باران در ناخودآگاه آدمی همواره وجود داشته است، این فکر ناخودآگاهی از بین نخواهد رفت فقط لباسش تغییر می یابد. (bāwān) به خانه پدری دختر گفته می شود. درباوانی سنتی کردی پس از آنکه عروس به خانه داماد رفت مادر عروس پس از سه روز به خانه داماد رفته و با پذیرایی که با خود می برد عروس را به خانه پدر بر گردانده و مدت سه روز در خانه پدر می ماند.هنگامی که عروس به خانه خود جهت ادامه زندگی برمی گردد هدیه ای از طرف پدر و مادر به داده او می شود که اصطلاحاً به آن «باوانی»می گویند. این اعتقاد آیینی و اسطوره خود را به پیکریه ی دین چسبانده تا خود را از زوال نجات دهد.
«قزوینی می گوید که در نوروز، خداوند مردگان را برخیزاند و «در کالبدشان روان دمید و به آسمان فرمود تا بر آنان ببارد و رسم آب پاشیدن در این روز، از آنجاست».مهمترین مصداق در فرهنگ ایرانی برای رستاخیز و نوشدگی نوروز است. در «نوروز آفرینش نو می شود». (الیاده، ۱۳۸۹: ۳۷۷). همزمانی ششمین جشن ایرانی با نام «وهشتوایشت» که در گاهنباره ششم اتفاق می افتد در پایان ایام پنجه و در آغاز نوروز صورت می گیرد.
«آخرین گاهنبار که سالگرد آفرینش انسان است، «با هم بودن و با هم گرد آمدن» معنی می دهد و پنج روز آخر سال یعنی پنج روز کبیسه را در بر می گیرد. سالگرد این پنج روز پایانی که دوازده ماه سی روزه را پشت دارد مدخلی بر نوروز است. پس جشن نوروز سالگردی است از آفرینش انسان». (آموزگار، ۱۳۷۰: ۲۱).
هر چند مبنای گاهنبارها در فرهنگ ایرانی معطوف به سیر زمانی و موقعیتی از غم به شادی نیست اما به نظر می رسد، جمع شدن و اجتماع برای نوروز به فصل رستاخیز و بازگشت در آیین های کشاورزی و چوپی در آیین چمری شباهت دارد.
منابع:
۱ـ فریزر، جرج جیمز، شاخه زرین ،پژوهشی در جادو ودین، ۱۳۹۴، مترجم: فیروز مند، کاظم، چاپ هشتم، تهران، نشر آگاه.
۲ـ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، ۱۳۹۳ چاپ هشتم، تهران، نشر چشمه.
۳ـ آموزگار، ژاله(۱۳۷۰) نوروز، کلک، بهمن و اسفند ۱۳۷۰، شماره ۲۳ و ۲۴
۴ـ الیاده، میرچا، رساله در تاریخ ادیان، ۱۳۸۹، مترجم: ستاری، جلال، چاپ چهارم، تهران، انتشارات سروش.