صمد بهرنگی و جدال اش با استبداد در مهد آزادی
علیرضا ذیحق
صمدبهرنگی، نویسنده ای آگاه ، معلمی پرشور ، پژوهشگری باذوق و مترجمی توانا بود . هر نویسنده ای برای نوشتن انگیزه ی ویژه ای دارد . انگیزه ی صمد بهرنگی از نوشتن ، بیش از هر چیز و در درجه ی اول ، عشق به انسان و برانگیختن او برای رهایی از یوغ ستم و استثماربود.
علی اشرف درویشیان
” مهد آزادی ” نشریه ای بود در تبریز که به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی سید جواد و میراسماعیل پیمان منتشر می شد و دارای چاپخانه ای مستقل بود . صمد بهرنگی ضمن آشنایی با برادران پیمان ، زیربنای ” مهد آزادی آدینه ” را می گذارد و در این خصوص کیوان باژن ” * می گوید : ” انتشار هفته نامه ی ” مهد آزادی آدینه ” ( نشریه ی هنری – اجتماعی ) که هفده شماره از پنج شنبه اول مهرماه ۱۳۴۴ تا هجده شریور ۱۳۴۵ در تبریز منتشر می شود . همکاران صمد بهرنگی در این نشریه ، بهروز دهقانی ، غلامحسین فرنود ، رحیم رئیس نیا ، علیرضا نابدل و مناف فلکی ….” صمد بعد از توقیف مهد آزادی آدینه می گوید : فحش ها تو سینه مان ماند … دست به قلم بردن در ایران ، مشکل تر از هر جای جهان است . مشکل تنها این نیست که آزادی نداری ، از همه طرف فکرت را ، نوشته ات را کنترل می کنند، شبانه می ریزند تمام کتابهایت را تفتیش می کنند ، یادداشتهایت را بر می دارندو نوشته هایت را پاره می کنند . نه ، بزرگ ترین مشکل یک نویسنده در ایران این است که خود ، باید نماینده ی کلام خود باشد .”
در اینجا نکته ای حائز اهمیت است و اینکه ” حمید احمد زاده ” شاعر و نویسنده ی آذربایجانی که شاگرد صمد بود و حروفچین بسیاری از کتابهای صمد بهرنگی ، در یادداشتی که از استانبول به نگارنده ارسال کرده می گوید : ” اختلاف نظر بین میر اسماعیل پیمان و صمد بهرنگی در آخرین شماره ی مهد آزادی آدینه اوج گرفت و ” پیمان ” که می خواست عکس شاه را در صفحه اول چاپ کند ، با مخالفت صمد بهرنگی روبرو شد و بدین طریق صمد از خیر انتشار آدینه گذشت و دیگر به دفتر نشریه پا نگذاشت . ” حمید احمدزاده همچنین از فردی بنام ” ابراهیم عظیم پور” نیز نام می بَرَد که در شروع انتشار آدینه از همراهان صمد به شمار می رفت . وی همچنین می گوید : ” در زمان انتشار مهد آزادی آدینه ، صمد بهرنگی ، ازغلامحسین ساعدی دعوت کرد که با یاران آدینه در دفتر نشریه مهد آزادی که دفتر چاپخانه نیز بود آشنا شود و او بعد از آن گاه گداری به مطبعه سر می زد و وقتی می آمد با خود مشروب و میوه و سوسیس و کالباس می آورد و دربین یاران نشریه و کارگران چاپخانه شورو شوقی ایجاد می شد که آن سرش ناپیدا . “
رحیم رئیس نیا – مترجم ، نویسنده و پژوهشگر نامی آذربایجان- باذکر اینکه ” قلم را صمد به دست ما داد ” در گفتگو با اشرف درویشیان ** در خصوص این سؤال که نشریه ی آدینه ی تبریز چگونه به وجود آمد می گوید : ” یک روز نشستیم و با صمد در باره ی مهد آزادی صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر چند صفحه ای از این نشریه را در اختیار ما بگذارند ، با آن همکاری می کنیم.صمد گفت این را قدری مفصل کنیم و در این جریان بود که آدینه به وجود آمد که صفحه هایش در اختیار بچه های خودمان قرار گرفت و نقش مهمی در رشد آنها داشت و علیرضا نابدل و بچه های دیگر آنجا جمع شدند . آنها می آمدند و تمام کارهای روزنامه را انجام می دادند . البته بار عمده به عهده ی صمد بود که با چند اسم مستعار مقاله می نوشت ….”
صمد بهرنگی ، در ” مهد آزادی آدینه ” همچنین در سایر نشریات همچون “نگین” ، ” بامشاد ” ، ” خوشه “، راهنمای کتاب ” ، کتاب هفته ” ، کاریکاتور ” ، ” کشکیات ” ، “توفیق ، ” آرش ” ، ” فرهنگ ایران زمین ” ، ” اطلاعات ” و ” کیهان ” و غیره به چند نام مستعار مطلب می نوشت که از آن نامها می توان به ” صاد ، چنگیز مرآتی ، ص. آدام ، ص.ب ، بهرنگ ، داریوش نواب مراغی ، بابک بهرامی ، افشین پرویزی و ص. قارانقوش اشاره کرد .
علی اشرف درویشیان در پرسشی از غلامحسین فرنود که ” چرا صمد برخی از نوشته هایش را با اسم مستعار می نوشت ؟ “می گوید: آن زمان شرایط آذربایجان طوری بود که همه ی ما می ترسیدیم از این که معروف و شناخته بشویم و نمود داشته باشیم . نمی خواستیم مشخص باشیم . فکر می کردیم مشخص شدن یعنی هدف قرار گرفتن . هدف که قرار گرفتی از هر سو تیر می آید. پس نمی خواستیم مشهور بشویم . مشهور شدن روابط مختلفی ایجاد می کند که البته مورد سوء استفاده هم قرار می گیرد . پس از مشروطیت روشنفکران می کوشیدند ناشناس بمانند . بخصوص صمد بهرنگی این روحیه را در ما تقویت می کرد و خودش می خواست که نوشته هایش به اسامی دیگری باشد … صمد می خواست این مسئله را هم بگوید که این یک نفر نیست که این چیزها را می نویسد بلکه تعداد این افراد زیاد است و یکی دوتا نیستند . هدفش این بود که شناخته نشود ….”
اسدبهرنگی – برادر بزرگ صمد – در خاطرات اش از انتشار ” مهد آزادی آدینه ” به ” کیوان باژن ” می گوید :
” روزنامه ی ” مهد آزادی ” از قدیمی ترین روزنامه های تبریز است که الآن هم منتشر می شود . یکی از دوستان صمد که با صاحب امتیاز آن دوست یود ، قراری با او می گذارد تا شماره ی روز جمعه را به عهده ی صمد و ودوستانش بگذارد و او قبول می کند . صمد و بهروز ( دهقانی ) مشغول کار می شوند . روزهای جمعه روزنامه ی ” مهد آزادی ” به ” مهد آزادی آدینه ” تغییر نام می داد و مطالب ادبی هنری را چاپ می کرد که بیشتر دوستان صمد در آن مطلب داشتند . در واقع صمد آنها را وادار می کرد تا مطلب بنویسند . بنابراین نقش صمد در این کار برجسته بود . از دوستان دیگر ” غلامحسین فرنود ” که بیشتر سرمقاله ها را می نوشت و ” رئیس نیا ” و ” علیرضا اوختای ( نابدل ) برای اولین بار آنجا مطالبش را چاپ کرد و دوستان دیگر بودند که به همت این عزیزان ، جمعه ها مهد آزادی آدینه منتشر می شد . مطالب آن هم قصه ، ترجمه ، شعر ، مثلا شعرهای ” شاملو ” ، ” مفتون امینی ” و … یا حتی مسائل هنری مثل فیلم و سینما ، فیلم هایی که در تبریز اکران می شد ، مسائل روز … و این جور چیزها بود . اینها به کنار خوشحالی صمد از انتشار آن چیز دیگری بود .این که دیگر می توانست حرفهایش را در تریبونی بیان کند برایش شوق انگیز بود . فروش خوبی هم داشت ، هم در تبریز و هم در تهران که می فرستادند به کتابفروشی های تهران . منتها خب ، به خاطر مشکلاتی که برایش پیش آوردند نتوانستند ادامه دهند . صاحب امتیازش ترسید و دیگر نگذاشت کار ادامه پیدا کند . اینطوری شد که هفده شماره بیشتر انتشار نیافت . البته قبلا آنها در دیگر روزنامه ها کار می کردند ، به طور مثال روزنامه ی اطلاعات صفحه ای را اختصاص داده بود به آذربایجان که صمد و بهروز آن صفحه را پر می کردند یا صفحه ی ” هنر روز ” کیهان که شاملو هم آنجا بود . اما به طور مستقل مهد آزادی این امکان را بوجود آورد ه بود که کار کنند و بعد هم دیگر فرصتی پیدانشد . “
عباس مهیار، معلم ، نویسنده و همکار صمد درمصاحبه ای با کیوان باژن از” مهد آزادی آدینه ” چنین یاد می کند : ” آن زمان من فقط یکی از خوانندگان ” مهد آزادی ” بودم که فکر می کنم همین الآن نیز شماره های آن را دارم … آن روزها کارهای صمد و یا مقاله هایی در باره ی صمد با عکس او به چاپ می رسید . .. دانش آموزان بخصوص معلمان که صمد را می شناختند ، با شور و شوقی هر چه بیشتر مهد آزادی خوان شده بودند . بعد ها گسترش فعالیت دیگر دوستان در مهد آزادی بیشتر شد تا رسید به آن جا که که یادداشت های یک رئیس را در هفت ، هشت شماره چاپ کرد . چاپ این یادداشت ها سرو صدا راه انداخت . مهد آزادی نقل محافل شد . بعد ها که رئیس تحمل آن همه نیش زبان را نداشت ، مأمور خاص خود را به تبریز گسیل کرد و چاپ یادداشت ها متوقف شد .
چون آن زمان با همان رئیس ،به طور مستقیم درگیر بودم و کار از دادگاه اداری و توقیف حقوق فراتر رفته بود ، بعضی از همکاران فکر می کردند که نویسنده ی یادداشت ها منم که صراحتا به زبان ، انکار کردم و بعد نویسنده معلوم شد . کار ” غلامحسین ” بود . روزی با ” غلامحسین فرنود ” تا دم در چاپخانه رفتیم و فرنود دو فرم چاپ شده ی یادداشت ها را آورد ….محبوبیت صمد همه گیر بود ، چه قبل از مرگ و چه بعد از آن . با این تفاوت که وقتی صمد زنده بود ، دوستان از دردسرهای احتمالی می ترسیدند و در عین حال که صمد را دوست داشتند کنار می کشیدند و در دل تحسینش می کردند …”
غلامحسین فرنود هم در این خصوص روایت دیگری دارد و می گوید : ” … من در آدینه با نام علی سیاهپوش می نوشتم . بعضی ها فکر می کردند علی سیاهپوش صمد است . من سلسله مقالاتی با نام ” درون و بیرون آدمها ” با همان اسم مستعار می نوشتم که در آن رئیس فرهنگ را به مسخره گرفته بودم . یک روزرئیس فرهنگ جلو صمد را گرفته بود که آقای بهرنگی این چه چیزهایی است که می نویسی ؟” صمد هم آمد و به من گفت : ” بابا دیگر ولش کن . این گردن مرا گرفته و فکر می کند من می نویسم .”
یکی از رفقای صمد – که اسمی از او نیامده – در یادداشتی که در کتاب یادمان صمد بهرنگی از علی اشرف درویشیان آمده چنین دیدگاهی را مطرح می کند : ” انتشار یکی از شماره های هفتگی روزنامه مهد آزادی باعنوان آدینه ، بر خلاف آنچه عده ای تصور می کنند ، صرفا یک اقدام ادبی و یا روزنامه نگاری نبوده است . بلکه گامی بود آگاهانه در جریان یک مبارزه ی پیش بینی شده و تشکیلاتی . درست در جهت تحقق همین هدف ، انتشار آدینه موجب گرد هم آمدن دوستان جدیدی شد … علیرضا نابدل یکی از قیافه هایی بود که در جریان انتشار آدینه در جرگه ی دوستان صمد در آمده بود . وی نشریه ی آدینه را با نقشی که روزنامه پیشاهنگ ” ایسکرا ” در انقلاب بلشویکی بازی کرده بود ،مقایسه می کرد . در کار انتشار نشریه ی آدینه ، صمد از هیچگونه فدا کاری خودداری نمی کرد ، حتی در کار حروفچینی آن شرکت می کرد . و از آن طریق با چند نفر از کارگران پیشرو چاپخانه ( که شاخص ترین آنان برادران احمد زاده از جمله عباد ، نوروز و حمید بودکه بارها توسط ساواک بازجویی و شکنجه شده بودند *** ) دوستی نزدیکی پیدا کرده بود. همچنین انتشار این روزنامه دتأثیر بسزایی در کار پیوند مبارزان آذربایجان با مبارزان دیگر ایالتهای کشور داشته است …”
اما”غلامحسین فرنود ” در خصوص آمال صمد بهرنگی و یارانش در انتشار مهد آزادی آدینه چنین می گوید : ” ما خویش را نه دارای آن چنان حکمت بالغه ای انگاشتیم که دعوی رهبری در سر پرورانیم و نه آن چنان که قصه خوان قشری باشیم که درمان محرومیت های جنسی خود را در میان صفحات رنگین نامه جستجو می کنند . .. بی هیچ ادعا کوشش می کنیم برای نمایاندن آن چه در دنیای هنر می گذرد …”
پایان این مقاله را با سخنی از احمد شاملو تمام می کنم که درباره ی صمد بهرنگی نوشت : ” صمد چهره ی حیرت انگیز تعهد بود .”
——————
منابع :
* باژن ، کیوان . تاریخ شفاهی ادبیات معاصرایران ( ۲) صمد بهرنگی ، نشر روزگار ، چاپ اول : تهران – ۱۳۸۳
** درویشیان ، علی اشرف ، یادمان صمد بهرنگی ، تهران ، نشر کتاب و فرهنگ ، ۱۳۷۹
*** مطلب داخل پرانتز به استناد یادداشت های ارسالی حمید احمدزاده به نگارنده اضافه شد .
۲ لایک شده