جغرافیای جنون؛ تاریخ یک جغرافیا
گزارشِ رونماییِ دفتر شعر«جغرافیای جنون»، سروده ی «پرشنگ صوفی زاده»
به گزارشِ «سایت ادبی- هنری حضور»؛ عصر روز پنج شنبه- سوم مهرماه ۱۴۰۴- کافه کتابِ «بوک بار» (فرهنگان قریب)، پذیرایِ نویسندگان و شاعران و نیز علاقه مندان به ادبیات، به ویژه شعر بود؛ تا در این فضایِ فرهنگی و صمیمی، تولد تازه ترین اثر«پرشنگ صوفی زاده» با عنوانِ «جغرافیای جنون» جشن گرفته شود.
«جغرافیای جنون» تازه ترین اثری است از خانمِ «صوفی زاده» که به تازگی از سوی «نشر سنایی» چاپ و روانه ی بازار کتاب شده است. این دفتر، شعرهایِ سپید شاعر را در بر می گیرد که شاملِ شعرهایی است در میانه ی سال هایِ«هزار و چهارصد و یک» و«هزار و چهار صد و سه» که توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرده است.
از نگاه منتقدان؛ «پرشنگ صوفی زاده» در این دفتر به سببِ نگاه تیزبین و جامعه شناسانه و نیز زبان شاعرانه ی خود ، توانسته است در این بلبشویی که برای شعر و شاعری به وجود آمده است، اثری متفاوت و در خورِ توجه خلق کند.
این مراسم که اجرای آن را«حجت بداغی»- پژوهشگر ادبی و صاحبِ کافه کتابِ «بوک بار»- به عهده داشت، با حضور نویسندگان و شاعرانی از جمله «قباد آذر آیین» ،«محمد قاسم زاده»،«کیوان باژن»،«حسن صفدری»،«حمید نامجو»،«حسین حضرتی»،«فروغ سجادی»،«قباد حیدر»،«امید چاووشی»،«مریوان حلبچه یی» و… و نیز بسیاری از علاقه مندان و دوست دارانِ شعر و ادبیات همراه بود.
همچنین در این نشست،«محمود معتقدی»،«رضا عابد»،«مظاهر شهامت، و«علیرضا بهنام» سخنرانی کردند و ابعاد گوناگونِ شعرهایِ این دفتر را با تاکید بر ویژگی هایی چون«چیدمانِ غیر خطی و هدفمند شعرها»،«استعاره های تازه»،«تصویرهای چند لایه» و« تجربه ی زیسته ی شاعرانه» و نیز «زبانِ زنانه و جنون وارِ شاعر»، مورد بررسی و نقد قرار دادند.
در این نشست ابتدا «حجت بداغی» ضمن خوشامدگویی به حاضران و تشکر از حضور گسترده ی علاقه مندان به ادبیات، گفت که چنین استقبالی در سال های اخیر برای شعر معاصر، کم سابقه بوده است و جای خوشحالی دارد و اظهار امیدواری کرد که چنین استقبالی در مورد خرید کتاب هم صورت بگیرد تا بدین وسیله بلکه تیراژ کتاب ها هم تکانی بخورد و سپس از «محمود متعقدی» به عنوان نخستین سخنران دعوت کرد تا در پشت تریبون قرار بگیرد.
«معتقدی» صحبت هایش را که به صورت مکتوب بود، با شعر«سرم را روی پای شب می گذارم» از«صوفی زاده» آغازید و سپس با تاکید بر «حس های بکر» و «اندیشه ورزی شاعر در انتخاب واژها و سطرها»، شعرهای کتاب را از منظر «بودن و نبودن»،«زخم های انسانی» و «جست و جوی آزادی» تحلیل کرد و گفت:«دنیای شعرِ«صوفی زاده» را با همه ی پیچ و خم هایش، از منظر زاویه های معنایی، تا گزاره ی شکلی به ویژه در حوزه ی «زبان» و «هم نشینی واژه ها»، تا به کارگیری آرایه های فرمی و بیانیِ همه مولفه ها، از جمله مقوله های استعاره، تصویر گرایی و کاربرد تخیل و روایت، هم چنین تجربه های سیال و لغزنده یی در پیوند با حادثه ها و اتفاق های شعری به گونه یی از پی چشم اندازهای زیستن، عشق، مرگ، رنج ها و شادی ها، تلخ کامی ها دید؛ که از نگاه دیگر، در پیوند با جای گاه انسان، طبیعت و تاریخ، همانا خود، نوعی گره خوردگی هایی از سمت رویاها و بستر واقع گرایی هماره با نگرش های آرمان خواهانه اند که گویی در برابر فضاهای فرهنگی و جامعه شناسی؛ خود اما جریان سرایش را از هستی شناسی به زیبایی شناشی می کشاند و سرانجام به نوعی ادراک و لذت هنری، در قالب ها، شیوه های خاصی از مثلث شاعر، شعر و مخاطب را به خود فرا می خواند.»
وی در ادامه افزود:«موضوع جغرافیای جنون از جنون و منشِ واقع گرایانه ی انسانی سخن می گوید؛ و دور از زمان و مکان خاصی، محور سروده ها به گونه یی صیدی از فرصت های آدمی را با خود دارد. بی آنکه به دامِ شعار بیفتد، با زبانی مستقل و هنرمندانه که خاصِ خود صوفی زاده است.»
او در بخش دیگری از سخنان اش گفت:«بگذارید بشنویم از صداهایی که در درون و بیرونِ خانه، رنگ ها و دیوارها به گوش می رسد. در این واگویه ها شاید بتوان گفت:«ژانر»، خودش را به تصویر می کشد:
«اندوه/ در واگنی که گِن ها/ روی دست باد کرده اند/ نسکافه تعارف می کند/ ریمل های چند کاره/ به چشم ها دریدگی می بخشند/ پنجره با پلکی سنگین و سیاه/ خمیازه می کشد/ لحظه ها می لنگند/ تبلیغ رنگ اش می پرد/ تنهایی/… روی شانه ام ضرب می گیرد/ شعر در هم می پیچد/ کلمه/ با دستی که ناخن هایش/ مصنوعی است…»/ ص ۲۱
«معتقدی» هم چنین درباره ی زبانِ شاعرانه اشاره کرد:«شاعر، در این دستاورد، پیوسته از «زبانِ معیار» فاصله می گیرد و اتفاقِ زبانیِ هنرمندانه، همراه با حسِ مشترک، به وقوع می پیوندد؛ که باید گفت نوعی از «هم صدایی» و «چند صدایی»، به معرفی متن به میدان کلمات می آیند و چشم انداز انتقاد از شرایط را باز می گوید.»
او در ادامه ی سخنان اش بیان داشت:«شاعر، جنون های رها شده و جاری را نوعی هرز رفتن و آسیب شناسی تمدن و شعله ور شدنِ جنگ و ستیز زمانه اش می بیند.»
این شاعر و منتقد پیشکسوت، سخنان اش را با این جمله به پایان رساند:«جغرافیای جنون، یک برزخ را به تصویر می کشد و شاعر، ما را به تماشای آن حادثه های لغزنده فرا می خواند؛ چرا که حکایت زیستن، معنا پذیری خودش را به همراه دارد. همین!»
در ادامه ی نشست«رضا عابد»- منتقد و شاعر- به عنوان سخنران دوم، در ابتدای سخنان اش گفت:«نخست این را همین جا به صراحت اعلام کنم که پس از مدت ها یک دفتر شعر خوب خواندم که مرا به شوق آورد. درواقع می توانم بگویم که صوفی زاده با این کتاب نشان داد که نه تنها شاعر بسیار خوب، بلکه جهان شعری اش نیز، جهانِ خوبی است.»
او سپس ضمن نگاهی فلسفی، این اثر را با «تاریخ جنون» اثر«میشل فوکو» پیوند زد و گفت:«این جنون، جنونی است که همه در آن نقش دارند. جغرافیای جنون، مکملِ تاریخ جنون است؛ با زبانی یگانه و تصاویری که هیچ ردی از دیگران ندارد. صوفی زاده زنی است که ایستاده و بی آن که به ناله پناه ببرد، از زخم و درد می گوید.»
وی ادامه داد:«همه می دانیم که فوکو در کتاب اش، به آخرین چیزی که رسید این گزاره بود که بگوید جنون در حقیقتِ طبیعتِ انسان نیست. جنون، محصولِ قدرت، دانش و آن تاسیسات و مناسباتی قدرت است؛ یعنی جنونی که در آن چهار دوره را تقسیم می کند و در آخرین دوره که دوره ی مدرنیته است اعلام می کند که جنون، بحثِ روحی و روانی نیست، بحث آسایشگاه ها است و تاسیساتِ اجتماعی. جنون در حقیقت از قدرت نشات می گیرد. از مناسباتِ فرهنگی و اقتصادی و تمامِ آن هجمه هایی که وارد می شود.»
«عابد» گفت:«جغرافیای جنون «تاریخ» دارد. بسامد تاریخ هم در این کتاب بسیار زیاد است. فی الواقع هم، قصد و غرضِ شاعر همین است . نشان دادنِ این تاریخ پر جنون.»
او در ادامه افزود:«کتاب پر از بسامد است. پر از تاریخ است. پر از جنگ، عشق، زخم؛ و تمامِ این موارد را شاعر به کار می گیرد تا بگوید که در کجای جهان ایستاده ایم… ما در این جنون ایستاده ایم. برای همین کتاب پر از شدن و آفرینش است.
او هم چنین به «جنون رسم الخط» شاعر، اشاره کرد و به واژهایی از کتاب که آگاهانه از مدارِ عادی بیرون می روند، نمونه هایی آورد و گفت:« به عنوان نمونه در برگ ۳۴ می خوانیم:«… گوشم دیگر سووووت نمی زند.» که در اینجا تکرار حرف «واو» قابل تامل است. یا در برگ ۱۲ شاعر می گوید:«می خواهم بدوم. دست هایم دارند می ی ی ریزند…»
به باور این منتقد و شاعر، چنین شکستن و لغزش نوشتاری یی، بخشی از هویت منحصر به فرد کتاب است.
«عابد» سپس با ارجاع به برگ ۹۳ کتاب، شعری با عنوانِ «جنون» را خواند و تاکید کرد که این شعر، بیان ایستادگی و هویت زنانه است.
«از این سطر به بعد / خودِ تاریخ می شوم…»
سپس «مظاهر شهامت» پشت تریبون قرار گرفت و با نگاهی زبان شناسانه، از منظر زبانِ مدرن و برجسته سازی ساختار و زبان، به تحلیل شعرهای این دفتر پرداخت. اما معتقد بود که زبانِ شاعر در این دفتر، «زنانه» نیست.
«علیرضا بهنام» به عنوان آخرین سخنران اما، صحبت هایش را با پاسخ دادن به دیدگاه مطرح شده از سوی «شهامت» مبنی بر «زنانه» نبودنِ زبان «صوفی زاده» آغاز کرد و در این باره به نظریه ی «ژولیا کریستوا» اشاره کرد و بر طبق آن، نتیجه گرفت که زبانِ شاعر، آشکارا زنانه است.
«بهنام» با اشاره به عناصری چون «تکرار» و «حاشیه روی»- و آنچه خود به طنز،«وراجی» ترجمه کرد- گفت:«این شعرها مدام از کنار یک تصویر، تصویری دیگر می آفریند و از دلِ روایت، روایت های دیگری بیرون می کشند و اقتدار معطوف به مقصودِ زبان مردانه را به چالش می کشند.»
او سپس و در ادامه افزود:«شعر در نگاه نخست، ساده به نظر می رسند، اما با چند بار خواندن، لایه های چند وجهی آن آشکار می شود و آنگاه سبب می شود تا شعرها را دوست بداریم.»
این منتقد و شاعر در پایان صحبت هایش گفت:«جغرافیای جنون، جغرافیای ما است. تاریخ و هویت ما را در بر می گیرد و قابلیت آشوب زمانه ی ما.»
در پایان نیز شاعر «جغرافیای جنون»- «پرشنگ صوفی زاده»- پشت تریبون قرار گرفت و ضمن تشکر از منتقدان و مجری و نیز میهمانان حاضر در جلسه، شعرِ «عصیان» از کتاب اش را خواند:
«اینجا
کسی برای عصیانِ یک زن دست نمی زند
حتا
برای دانه های آفتابگردانی
که فردا
از جنازه های سربازانِ «روس» جوانه می زند
و سوراخِ اندوهِ اتاق
هر روز
بزرگ تر و بزرگ تر می شود
اما این زن هنوز،
از قانونی که بوی ترشیدگی اش
دلِ تاریخ را به هم زده می گوید…
و برای صدمین بار
از گوش های خفته
از جهانِ کر و کور
از مرگی که شاباشِ رقصِ پوتین هاست
می نویسد…
از شکمی که در آن
شعری به وسعتِ آزادی ست
و هر شب به او لگد می زند
می گوید…
تا باز،
چناری بی کلاغ
کلاغی بی غار نماند
و آخرین روزنامه ی خاور میانه
کفنِ شعرِ پا به ماه اش نشود!
او هر روز با دردهای بی وقفه
به استوره ها آب می دهد
و سوغاتی های مرگ را
در دامنی می پیچد
که گسترده تر از دست های خداست
و با چنگال های سُرخ
قامتِ تاریک را
خط می کشد
چون همیشه جنگ
اولین شرابِ میز صلح است
که در دهانِ انسان می ریزند!
زن
هر شب با سُرفه های مرگ
دست بر گلوی شعر می کشد
و با قلم گودالی می کند
تا خون آدمی را در گوشِ تاریخ بریزد
آه!
امروز هم
سَرم مرا جا گذاشت!
«صوفی زاده» پس از پایانِ شعرش، در میان کف زدنِ حضار، تکرار کرد:«اینجا، کسی برای عصیانِ یک زن دست نمی زند.» و سپس صحبت هایش را با این جمله به پایان رساند که:«مانیفست این کتاب چنین است؛ جغرافیایِ جنون تنها یک مجموعه شعر نیست؛ تاریخِ یک جغرافیا است.»
و در نهایت، این جلسه با برگزاری جشن امضاء کتاب و گرفتن عکس با شاعر و نیز با پذیرایی و صرف چای و شیرینی به پایان رسید.
۳ لایک شده












































