دست های چوبی فاطمه حسن پور بوی عفونت بینی دهانم را پرکرده است. جمعیت در سالن موج می زند. به هر طرف می روم این بو دنبالم می آید. نفس نفس می زنم ، همه شنل سیاه به تن دارند. از زیر شنل هایشان... ادامه متن
بریده های خونین بهمن نمازی سروِآزاد بر دار شده بود و دیدار پیشین او رویای صادقه ای بیش نبود که رنجیده خاطرم کرد و ملول از خود به جهت آزردگی از سخن آخرِآن شبح، کلامی به هیبتِ آن چاهی که رستم... ادامه متن
بچه های رئیسجمهور به همیشه خوبم:علی اشرف درویشیان حسین حضرتی (ح.ا.تیرداد) با خود سخن گفت:” لعنت به روزگاری که می خواد بچه ها نون بیار خونه بشن” نگاهش خسته شد. خودکار نوک د... ادامه متن
تسخیر ناجوانمردانه ی برادر غایب قباد آذرآیین محمودکت و شلوار سرمه ای راه راهم را پوشیده و پابرهنه ایستاده جلو آیینه ی قدی .صداش را می اندازد ته گلوش و ادای مرا درمی آورد: من، اردتمند شما،... ادامه متن
غروب روز سوم قباد حیدر من یک افسر شهربانی ام . همه می گویند رفتاری شبیه شاه مرحوم دارم ، درست هم می گویند . شق و رق راه می روم و نرم و آرام حرف می زنم . زبان انگلیسی آموخته ام به درستی ، هم... ادامه متن
مرد اعداد مرده رکسانا حمیدی در شلوغی شهر کوچک و رفت آمد آدمها،چیز عجیب و مشکوکی احساس میشد.مردمی که در خیابانها بودند یا از پنجره ساختمانها به بیرون سرک میکشیدند، این موضوع را بخوبی... ادامه متن