دو شعر از سارا ظروفچیان ۱ دقیقا همان تاریکی و سکوت مسیر خانه تا دریا را می گویم … می بینم آن لحظه ی ناب را … همان مسیری که دست به دست، بغل به بغل، نم دار و خوشبو، هوا را می شکافیم و از مه رد... ادامه متن
شطحیات محمد علی علومی آلف- «شیر زخمی» کابوس ماه؛ سور سازِ لاشخوران را به خدمتگری ایستاده است شیر زخمی! ب- «آهو» گریخت از مهتاب و گریست در تاریکیِ دره آهوی عاشق!... ادامه متن
ساعت ها شاپور احمدی نخستین ساعت خدایا بگذار این فرشته که از خاک و آتش گُل سرخ آفریدی پیشانی ام را ببوسد همان گونه که دو چکاوک کورت لحظه لحظه خاکستر روشنایی را می درند. خدایا با سر سنگین دید... ادامه متن
حسب حال بیمارستانی ام مجید زمانی اصل نه از بادگیر و نه از بادبان ها و نه از صخره های سترگ نه از هیچ بیشه ای جنگلی رودی درست از درب کافه بیرون آمد کلاه اش را تا پیشانی اش آرام پایین می آورد ی... ادامه متن
دو شعر از محمد زندی پرند ه ها . پرنده ها سی و دو حرف ندارند چند کلمه دارند تنها عشق و عشق بازی و بازی کوچ و دانه هر دانه ای که باشد پرواز و لانه بازی های بامدادی شان هر فروغی را سرگرم می کند... ادامه متن
خاکستر هزار و چهارصد و یک عبدالرضا قنبری بر شانه های زخمی ات دریغ! تاریخ خاک گرفته ای سنگینی می کند خاکستر سیاه وحشی آنگاه دندان خونین حصر آنگاه خاک آنگاه… آنگاه آوار «متروپل» انگار کن... ادامه متن