دو شعر از حمید یزدان پناه عدم های قطعیت پایان_ تاریکی همیشه روشنایی نیست پایان_ روشنایی همیشه تاریکی من اما هنوز در همین میانه ها هی می چرخم … می گردم … بال بال می زنم گا... ادامه متن
سه شعر از ساناز داودزاده فر ۱ تئاتر تمام زندگیت اتاق خواب را کرده ای سیاه چراغ مطالعه را پرژکتور با سیگار مه می سازی آخر سر نقش ات می شود سیاه با این سیاه بازی سیاهم نکن.... ادامه متن
یلدا خوانی بیا امشب بیا نه تلویزیون روشن نه رادیو نه روزنامه نه کتاب کاش طولانی ترین شب شب یلدا بود. حسن صانعی ادامه متن
سه شعر از علی عبداللهی نیمه ی رو به آسمان می شویدش باران خشک اش می کند آفتاب در گوش اش نجوا دارد باد در دامن می گیردش شب و در گوش اش لالایی می خواند؛ فقط آن نیمه ی سنگ که رو به آس... ادامه متن
شعری از نیلوفر شاطری دنیا، از گره روسری ات شروع شد! بالا آمد به لب هایت که رسید کوه ها یاد گرفتند می شود دل زمین را سوزاند. بالاتر آمد روی گونه هایت پلنگی منتظر جفت بود! ... ادامه متن
سه شعر از اسماعیل همتی از نگرانی (۸) آنکه کنار خیابانی تنها ایستاده، نه، طمع نکن؛ منتظر تو نیست؛ منتطر کسی است که کمی دیر کرده، اما میآید. از نگرانی(۱۰) کل... ادامه متن