منوچهر از صحنه های قاب شده در چشم اندازش تند تند عکس می گرفت و زیر لب می گفت معرکه است.. منوچهر از کلبه و باغچه هایش عکس گرفت و به چند اردک و غاز چشم دوخت که در علفزار حاشیه حیاط راه می رفتن... ادامه متن
به جزیره ای رسیده دیدم که … صدای آواز می آید … از دور نگاه کردم. از خواب می پرم. …خانه روشن است … از دور نگاه کردم شخصی به صفت خواجه سرایان با محاسن سفید و بلند به صو... ادامه متن
«چنگ می اندازم/ به دیوانگی/ فریاد می زند: روانی/ روانی/ روانی/ کمی از پوستش زیر تختم جا می ماند.» شعری که خواندید شعر «جنون» از مجموعه ی« لطفن به احترام این شعر بلند شوید» سروده ی«نسترن بشرد... ادامه متن
«رکسانا که سقوط کرد معطل نکردم. دیوانه وار از آپارتمانم زدم بیرون… وقتی رسیدم، تنِ نحیف و زیبایش روی موزاییک های سرد افتاده بود و هنوز گرم بود. صورتِ ظریف اش، توی پیاده رو فرو رفته بود... ادامه متن