ضربان قلبش تند شد «نکنه منم مثل اینها بشوم. خرد و خمیر و منگ و بی اراده مثل گربه ای مفلوک… سر بخورم با تتمه روزی که مانده…» دهنش شده بود چوب خشک. بدنش خیس عرق شده بود… «نکن... ادامه متن
روی صفحه لپ تاپ ناتالی شروع به گریه کرد. ویلیام هم سوال مربوط به خودش را جواب داد و دید که دارند در سکوت همراه با او لب می زنند و به شدت جدی به نظر می رسد.. ویلیام در حالی که امضاء می کرد و... ادامه متن
12