زائو در تاریکی مرتضی خبازیان زاده خورشید غروب می کرد و تاریکی اتاق را می گرفت. مادربزرگ کنار زائو نشسته بود و با نگرانی به پیچ و تاب تن زائو نگاه می کرد. گاهی دستی می آورد و شانه های زائو ر... ادامه متن
زائو در تاریکی مرتضی خبازیان زاده خورشید غروب می کرد و تاریکی اتاق را می گرفت. مادربزرگ کنار زائو نشسته بود و با نگرانی به پیچ و تاب تن زائو نگاه می کرد. گاهی دستی می آورد و شانه های زائو ر... ادامه متن
تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک