استعاره های عشق و مرگ خوانشی بر اشعارِ کوتاهِ شمیلا شهرابی فیض شریفی «ابر کوچکی بودم باد از خلوت خود خوانده ی زنی که اندوهش را به ماه می بافد و از شب بوها برای زخم کارتن خواب ها مرهم می سا... ادامه متن
سه شعر از شمیلا شهرابی ۱ برای تو باید رازی را فاش می کردم از یک جایی به بعد .. دقیقه های زندگی را دست به سر مثلا، خاک گلدان را عوض می کردم دیوار را با چشم هایم جابجا و پای تنهایی را به خیاب... ادامه متن