مردی که سیاه می خندد چشم هایت، پرتم میکند به شانه های پدر که کوه را شرمنده کرد اما با ساز هیچ چوپانی نلرزید پرت می شوم از شانه های پدر باتفنگی که دلتنگی مادر را نمیفهمد با اسبی که دلش ، به س... ادامه متن
مردی که سیاه می خندد چشم هایت، پرتم میکند به شانه های پدر که کوه را شرمنده کرد اما با ساز هیچ چوپانی نلرزید پرت می شوم از شانه های پدر باتفنگی که دلتنگی مادر را نمیفهمد با اسبی که دلش ، به س... ادامه متن
تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک