وقتی دریچه را ببندم شاپور احمدی بر تخته سنگ سالیان و سنگ بعدازظهر و خاکستر موهایم را تکه تکه بریدم مابقی را زیر پوسته ی برنزم چسباندم سایه ای زیتونی پوستم را پُر کرد زنگوله ای به سر ک... ادامه متن
ساعت ها شاپور احمدی نخستین ساعت خدایا بگذار این فرشته که از خاک و آتش گُل سرخ آفریدی پیشانی ام را ببوسد همان گونه که دو چکاوک کورت لحظه لحظه خاکستر روشنایی را می درند. خدایا با سر سنگین دید... ادامه متن
آن شور به خیانت بلا ایزابل آخمادولینا برگردان شاپور احمدی چه سالیانی از میان همین خیابان خودمان صدای آن گامها به گوشم رسیده است- از دوستانی که رخت برمیبندند. و تاریکی در آن سوی پنجرهام شا... ادامه متن
مارینا تی. اس. الیوت ۱۹۳۰ برگردان: شاپور احمدی Quis his locus, quae regio, quae mundi plaga? چه جایگاهی است این، کدام سرزمین، کدام اقلیم خاکی؟ [مارینا دختر پریکلس Pericles در دریا گم می شو... ادامه متن
گامهای گمشده شاپور احمدی همهی قفسهها را گشت، نیز جغدهای پوک را. هیچی نیافت که نخوانده باشد. ایرانیان همه را خوانده بودند. بهتر بود جگارهای دیگر بگیرانَد و به چیزهای بهتری بیندیشد. شای... ادامه متن
دو شعر از پل سلان Paul Celan ۱۹۵۷-۱۹۲۰ برگردان: شاپور احمدی کیمیایی ساکت، پخته مانند طلا، در دستهای جزغاله. *** سترگ، شکلی خواهرانه خاکستری به سان هر چه از دست می رود: *** همه ی نام... ادامه متن