آیا تابحال فکر کرده اید؟
گفت و گو با دکتر محمدرضا شریف زاده
پیرامون مفهوم استیتمنت و استیتمنت نویسی در فضای هنری ایران
کیوان خلیل نژاد
اشاره: متن زیر دربرگیرنده ی مضامینی است که این بار به عنوان انتخاب تحریریه برگزیده شده است. لازم به تذکر است این نوشتار برگرفته از نشریه ی کتاب هفته ی خبر شماره صد و نود پنج به تاریخ خردادِ نود و هفت می باشد.
-به نظر شما استیتمنت چگونه متنی است؟ آیا تنها پیرامون چیستی و چرایی مجموعه ی آثار صحبت می کند و یا در جایگاه پیشانی نمایشگاه هنری، خود بخشی ضروری از روند تبلیغ و نمایش آثار است؟
پیرامون استیتمنت تعارف متعددی وجود دارد که در گام اول می بایست این تعارف را دسته بندی کرد. در فضای هنری ایران، این موضوع به روشنی تبیین نشده و در ساخت استیتمنت ها معمولاً توجه چندانی به این دسته بندی نمی شود. در بیشتر موارد وقتی وارد گالری می شویم با گونه ی خاصی از استیتمنت مواجه می شویم. این گونه از نوشتار، تنها گزارشی راجع به فرایند تولید اثر هنری به مخاطب قرار می دهد. به طور مثال در این گونه استیتمنت ها هنرمند درباره ی تاریخ، نحوه ی شروع پروژه و یا نحوه ی شکل گیری آن توضیح می دهد. در حقیقت بهتر است برای نامیدن این متون، از عنوان گزارش استفاده کرد نه استیتمنت.
گونه ی دومی از استیتمنت نیز وجود دارد که شخص دیگری به جز هنرمند آن را می نویسد، همانطور که در پرسش گفته شد این نوع بیشتر جنبه ی تبلیغاتی دارد. در این نوع هنرمندی شناخته شده و یا گمنام از چهره ای شناخته شده و یا فردی صاحب تجربه در نوشتن استیتمنت، می خواهد تا متنی برای نمایشگاه او آماده کند. در اکثر مواقع این متن خوانده نمی شود، بلکه تنها نام و اعتبار نویسنده است که در جهت تبلیغ نمایشگاه کارساز می شود. سفارش متن به فردی که در جریان فرایند تولید اثر قرار نداشته اساساً نمی توان چندان توجیه داشته باشد. این اتفاق وقتی توجیه می یابد که کیوریتور [نمایشگاه گردان] نمایشگاه و یا مدیر هنری گالری، برمبنای دلیل انتخاب آثار و یا دلیل برگزاری نمایشگاه، این متن را تهیه نماید.
در گونه ی سوم استیتمنت نویسی ویژگی های علمی، مبانی نظری و کلیدواژه هایی که به فهم مخاطب کمک می کند توسط تولید کننده ی محتوای هنری به عنوان استیتمنت نوشته می شود. در این دسته از نوشتارها معمولاً تلاشی برای نگارش جملات پر طمطراق و پیچیده و یا ارجاعات درون متنی و استفاده از منابع متعدد صورت نمی گیرد. استفاده ی بی جا از این موارد استیتمنت را در حد یک پز روشنفکری باقی نگه می دارد.
بیانیه ی هنرمند ویژگی ها و ساختارهای ذهنی پدیدآورنده ی اثر هنری است.
-شما استیتمنت نویسی را به طور تاریخی محصول شرایط حاکم بر کدام دوران و یا نتیجه ی غلبه ی کدام اندیشه در هنر می دانید؟
اساساً بیانیه نویسی و اینکه ایده از اجرا در اثر پیشی می گیرد، نخستین بار با اثرThe Fountain [چشمه] مارسل دوشان آغاز شد. وقتی این ready made (حاضر آماده) تولید شد، تاریخ هنر نیاز به یک متن در کنار اثر هنری را احساس کرد. جریانی که از هزار و نهصد و سیزده آغاز شد و در سال های دهه ی بیست به اوج خود رسید، پس از پایان جنگ جهانی دوم با غلبه ی اکسپرسیونیسم انتزاعی و پاپ آرت، نیاز به حضور یک متن در کنار اثر هنری بیشتر احساس شد. در مسیر جریان همگون کردن متن و محتوای اثر هنری، گاه اثر هنری از متن پیشی گرفت و گاه متن از اثر هنری. برای مثال مواردی مانند «چشمه»ی مارسل دوشان و یا «یک و سه صندلی» اثر جوزف کاسوت، متن محور هستند. از زمانی که هنرمند احساس کرد، ایده برای او نسبت به پروسه اجرا اهمیت بیشتری دارد، استیتمنت نویسی کم کم متداول شد. پیشرفت این مسیر باعث شده امروزه در بیشتر نمایشگاه های انفرادی و گروهی، استیتمنت حضور داشته باشد. متنی که معمولاً یا توسط هنرمند و یا انتخابگر و نمایشگاهگردان نگاشته می شود.
-اینطور که من متوجه شدم شما استیتمنت نویسی را نتیجه ی جریانی می دانید که آهسته آهسته به هنر مفهومی می انجامد. موجی که از دادائیسم شروع شده و در نهایت با اثر یک و سه صندلی به هنر مفهومی منتهی می شود.
دقیقاً
-آیا در کشور ما استیتمنت یا بیانیه ها به واسطه ی تغییری در اندیشه ی هنرمندان، ساختار اثر هنری، نحوه ی نمایش آثار و یا تغییرات نگاه مخاطب به اثر هنری پدیدار شده اند؟
پاسخ این سوال شاید اندکی بدبینانه به نظر می رسد. شاید عده ای از این پاسخ رنجیده شوند. نه، به نظر من در ایران، ما خیلی پیش فرض علمی و فنی و شناختی درباره ی این موضوع نداریم. در بیشتر موارد ما کورکورانه از مد پیروی می کنیم. در واقع به عقیده ی من بیش از هشتاد درصد نوشته هایی که با لیبل به دیوار نمایشگاه چسبانده می شوند فاقد عنوان استیتمنت هستند. اما متأسفانه برگزار کنندگان و هنرمندان این نوشته ها را استیتمنت نمایشگاه خود می دانند. این متنها هیچ رویکرد، محوریت تاریخی و یا هیچ نکته ی درون فرهنگی و برون فرهنگی را نشان نمی دهد. برای فهم این مدعا کافیست به مجموعه ی استیتمنت های نوشته شده در سال نود و پنج نگاه کنیم. در سال نود و شش وقتی آن ها را بازخوانی می کنیم هیچ چیز از جو حاکم بر هنر سال پیش در آن ها دیده نمی شود. این متون متأسفانه بیشتر جنبه ی نمایشی برای پر کردن بخشی از دیوارهای گالری پیدا کرده اند. امروزه عملاً کمتر کسی در کشور ما دانش لازم برای نوشتن استیتمنت را دارد.
-بر مبنای آن چه شما گفتید به نظر می رسد یکی از مهمترین کمبودها در فضای هنری امروز ایران، مستند نگاری است. به طور کلی چیزهایی که تحت عنوان استیتمنت، پرفورمنس، نقد و … تولید می شوند، هیچگاه در مجموعه ای کنار یکدیگر قرار نمی گیرند تا با قواعد حاکم بر فضای هرکدام از این مفاهیم مقایسه و سنجیده شوند. همانطور که در جریان هستید برای اولین بار منتقدان تجسمی ایران، تمامی استیتمنت های سال نود و پنج را بررسی کرده و ذیل پژوهشی منتشر کرده اند.
این اتفاق بسیار خوبی است. نبود چنین پژوهش هایی باعث می شود هرگز نتوانیم به درستی بفهمیم کدام دسته از این نوشته ها را می توان استیتمنت دانست. معمولاً در پایان سال تعدادی از نشریات هنری ما وقایع هنری سال را بررسی می کنند. متأسفانه به دلیل غلبهی عامل سلیقه در این بررسیها، آنها پژوهشهای مستمر درستی نیست. در این نوشته ها معمولاً کسانی دیده می شوند که به هر دلیلی با نویسنده یا نشریه آشنایی دارند و یا حتی جزء تبلیغ کنندگان یا همکاران نشریه هستند. تا زمانی که به طور مثال تمامی استیتمنت های یکسال جمع آوری و بررسی نشوند، مستند نگاری جامع و کاملی صورت نگرفته است. بررسی تطبیقی استیتمنت ها می تواند نکات کلیدی بسیاری را آشکار کند؛ استیتمنت ها می توانند فضای کلی حاکم بر هنر یک کشور را نشان دهند و یا حتی می توانند گرایش هنری غالب مملکتی را تغییر دهند. اتفاقی که اصلاً در کشور ما رخ نداده است. در اینجا متأسفانه شاهدیم که نویسندهای به واسطه ی شهرتی که دارد ممکن است دهها استیتمنت برای مجموعه های مختلف تولید کند، بدون آنکه حتی در نمایش آثارحضور یابد. در این موارد فرایندی صرفاً سفارشی بدون دانش و آگاهی اتفاق می افتد.
-کدام افراد در کشور ما دستاندرکار نگارش استیتمنت ها هستند؟ هنرمندان، منتقدان، گالری داران و …
اصولاً تنها هنرمندان، انتخابگران و یا نمایشگاه گردانان، نویسندگان استیتمنت هستند. استیتمنت نویس حرف های وجود ندارد. به طور مثال اگر من برای نمایشگاه انفرادی تو متنی آماده کنم، من همان کسی هستم که تو را به گالری دار معرفی کرده ام، آثار مجموعه را برگزیده و بر چیدمان آن ها در نمایشگاه نظارت کرده ام. در صورتی که من درباره ی فرایند تولید و یا انتخاب آثار آگاهی نداشته باشم نمی توانم استیتمنتی برای آن ها بنویسم. پس به جز هنرمند، انتخابگر و یا نمایشگاه گردان کس دیگری شرایط لازم برای نوشتن چنین متنی را ندارد. متأسفانه اما در بسیاری از گالری ها شاهد حضور هنرمندانی هستیم که برای انتخاب آثار به گالری دار کمک می کنند. همین افراد با شناخت اندکی که نسبت به هنرمند و مجموعه دارند خود را محق می دانند بدون داشتن کمترین شناختی از پیشینه و فرایند شکل گیری آثار برای آن ها استیتمنت بنویسند. در این فضا، استیتمنت ها این گونه آغاز می شوند: در مجموعه ی جدید آقا یا خانم فلانی مواجهیم با …
-چه میزان نگارش این گونه متن ها را منطبق بر معاصریت فضای هنری ایران می دانید؟
کمتر از ده درصد.
-اساساً موضوعی تحت عنوان معاصریت در هنر معاصر ایران قابل ارزیابی است.
به دلیل آن که پژوهش دقیق وکارسازی پیرامون این مسأله صورت نگرفته است، هنوز ابهام زیادی پیرامون آن وجود دارد. بدون مستندنگاری، نظریه پردازی و تحلیل دقیق آشکارا نمی توان اعلام کرد چه زمانی مفهوم معاصریت وارد هنر ایران شده است. با حرکت اخیر هنر ایران به سمت اقتصادی شدن، امروزه بیشتر آثاری که در بازار موفقیت کسب می کنند معاصر دانسته می شوند. برای رسیدن به مفهوم معاصریت می بایست طیف گسترده ای از آثار هنری عرضه شده را مورد بررسی قرار داد.
-ادبیات حاکم بر استیتمنت ها به عنوان محصولاتی ادبی را چگونه ارزیابی می کنید؟
وقتی به طور کلاسیک استیتمنت را بررسی می کنیم با چندین عامل که باید از آن ها پرهیز شود روبرو هستیم. یکی از مهمترین آن ها شاعرانگی است. به دلیل ادبیات شاعرانه و حتی شبه شاعرانه ای که در طول تاریخ ما وجود داشته، استیتمنت های فارسی معمولاً اندکی شاعرانه است. ما اجازه حضور پیش فرضی طنزآمیز، اجتماعی و سیاسی را از استیتمنت سلب می کنیم.
-تا چه میزان استیتمنت ها بازترجمان ادبی ایده های هنرمندان هستند؟ آیا به طور کلی تنها شکل نگارش این متون تبیین ویژگی های موجود در آثار تجسمی است؟
خیر. متنی که ویژگی های موجود در آثار را تبیین می کند، گزارش است. در حقیقت بیانیه ای که روی دیوار نمایشگاه قرار می گیرد، ایده ی اصلی و پیشفرض ذهنی هنرمندی است که قرار نیست با اثر هنری نمایش داده شود. این متن می بایست میان ادبیات و عناصر بصری موجود در متن اثر تجسمی ارتباط برقرار کند.
-پس شما عقیده دارید نیاز نیست آنچه یکبار به وسیله ی عناصر بصری بیان شده در قالب ادبیات بازترجمان شود.
بله، نیازی به این ترجمان مجدد نیست. متن و تصویر می بایست مکمل یکدیگر باشند. قرار نیست ما اثری را تولید کنیم که کسی چیزی از آن نفهمد و بعد خودمان به کمک ادبیات آن چه می خواستیم بیان کنیم را به مخاطب القا کنیم.
-آیا استیتمنت ها به فهم عمیقتر مخاطب از آثار تجسمی کمکی کرده اند؟ اساساً آیا می توان برای این متون چنین کارکردی متصور شد؟
یکی از کارکردهای استیتمنت کمک به فهم عمیق تر مخاطب است. هرچند که استیتمنت های ما در بیشتر موارد فاقد این توانایی هستند. استیتمنت های ما بیشتر به گیج کردن مخاطب می انجامد. ما استیتمنتی که بتواند بعد از نمایشگاه نیز همچنان ذهن مخاطب را درگیر سازد، کمتر می بینیم. یکی از سازوکارهای موجود در یک استیتمنت خوب، ایجاد درگیری ذهنی مخاطب با استیتمنت و آثار تجسمی است. چنین متنی حتی پس از آن که مخاطب مکعب سفید گالری را ترک می کند نیز پیوند ماندگاری میان متن و تصویر در ذهن او ایجاد می کند.
-آیا استفاده از استیتمنت ها در کشور ما به بارور شدن قابلیت های موجود در ابزار تجسمی انجامیده است؟
در کشور ما کمتر اثر تجسمی به واسطه ی متن محور بودن موضوع بررسی قرار گرفته است. حتی در گالری ها معمولاً مخاطبین برای خواندن استیتمنت ها نیز زمانی صرف نمی کنند. در حالی که استیتمنت یا بیانیه ی یک مجموعه به نوعی ایده و یا دلیل شکل گیری آن را نشان می دهد. پس به نظر می رسد مخاطب پیش از مواجهه با آثار لازم است استیتمنت آن ها را خوانده باشد. استیتمنت می بایست مقدمه و پیشانی نمایشگاه باشد، در حالی که این جا در بیشتر موارد فرزند ناخواسته ی نمایشگاه است. استیتمنت ضمن آن که آگاهی بخش است، پرسش هایی را در ذهن مخاطب شکل می دهد. همچنین آن ها می توانند با ایجاد تلاطم در ذهن، تکاپوی یافتن پاسخ های شخصی را به وجود آورد. مفهوم بیانیه با مفهوم فلسفه و زیبایی شناسی پیوندی ناگسستنی دارد. بیانیه ای موفق است که بتواند تولید پرسش کند. استیتمنت به جای پاسخگویی می کوشد سوالات بیشتری در ذهن مخاطب ایجاد کند. ما به عنوان هنرمند و یا نگارنده ی استیتمنت وظیفه ی آموزش نداریم. اگر وظیفه ای برای ما وجود داشته باشد ایجاد پرسش است. آیا تا بحال فکر کرده اید؟