مدخلی بر نقادی
احمد خلیل نژاد
اشاره:
آنچه که می خوانید، مقاله ای است که در رابطه با نشست ادبی روز جمعه دوم بهمن ماه هزارو سیصد و نودچهار در موسسه ی بهاران با عنوان «درباره ادبیات» نگاشته شده است. این نشست به بهانه یک سال فعالیت سایت ادبی، هنری حضور برگزار شد.
نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
از خلاف آمد عصرهای جمعه، عصر جمعه پیشین حس غمگینانه ای در نگاه به گذشته ( تو بخوان ناستالوژیک ) نداشتم و «سنگ سراچه ی دل به الماسِ آب دیده نمی سفتم» که حضوری داشته ام در اولین سالگرد حضور . موسسین و موثرین آمده بودند و با حضور پر حرارت و سرشار از شعف خود پر کرده بودند جای خالی خیلی از غائبین و سعی جمیل داشتند در باز نمودن راه طی شده ی یکساله و اثبات ضرورت تاسیس حضور . آن همه جوشش و حرارت که از جان های آن اندیشمندان بر می خواست من را بر آن داشت که دستی به قلم بر دارم و به قدر وسع خود سیاهه ای بنگارم .
از آن جا که این جمع یکی از وجوه همت خود را نقادی در عرصه ی هنر قرار داده اند برآن شدم در این معنا قلمی بزنم که به گمانم عرصه ی «نقد» در تناسب با سایر عرصه های هنر کم تر مورد توجه قرار گرفته است.
در تعریفِ نقد ادبی و هنری، به عنوان دانشی برای بررسی ویژگی و تفسیر نقاط ضعف و قوت و تحلیل و تشریح جوانب پیچیده ی یک اثر، به منظور روشن شدن جایگاه و منزلت اجتماعی آن اتفاق نظر وجود دارد. متاسفانه، تا کنون آنچه را به عنوان رجز خوانی و فحاشی و لحن های دشمنانه که حاکی از ضعف و عجز منتقد در ارائه ی شواهد و برهان های قوی می شناختیم اکنون نقد ادبی انگاشته می شود و در کمال حیرت متنی که دربرگیرنده ی حب و بغض با صاحب اثر است “نقد” محسوب می شود.
گرچه بارِ معنایی «نقد» به مفهومی که امروز به کار برده می شود متاخر و در دورانِ تجدد پدید آمده است ولی بی گمان در تبار شناسی، این مفهوم را باید در عمقِ تاریخِ ادبیات و هنر جست و جو کرد.
اساسا ادبیات و هنر دانشی است که شیوه و روشی خاص را در نگرش به اشیا و پدیده ها مطرح می سازد؛ که شاکله ی آن نگاه زیبا شناختی است به عالم و ما فیها.
با این تفسیر اگر نقدی در ادبیات اتفاق بیفتد باید نقدی زیبا شناختی باشد. اگر هنرمند متاعی دارد چیزی نیست جز اینکه دعوت کند از روزنی به منظری از عالم- از زاویه ای که او نگاه کرده- ما می توانیم نگاه آن سویه را نپسندیم و یا توضیحی بر آن داشته باشیم؛ نقد از این نقطه آغاز می گردد. از این گذشته این مطبوع و یا ناپسند شمردن، ریشه در کلی ترین و جامع ترین برخورد های هنرمند نسبت به هستی دارد و قبل از آن که به نحوه ی معیشت آدمی بر گردد به جلوه ی عالم در نگاهِ او باز می گردد.
کمتر ادیبان و شاعران و هنرمندانی را که هنرشان برافرازنده ی کاخ رفیع ادبیات و هنر بوده است از هر جغرافیا و دوره ای سراغ داریم که پای بندی و تعبیرشان از مفاهیم اجتماعی از قبیل :«عدالت»،«ثروت»،«صلح» و «جهان بینی»، مورد وثوق همگان بوده و چه بسا که در تقابل هم قرار گرفته است. نمونه ها بسیارند فی المثل سعدی را در گلستان در «جدال با مدعی» بنگرید.
بنابراین باید به صراحت عنوان کرد که اساسا تعهد در ذات هیچ هنری نیست بلکه تعهد به هنرمند بر می گردد. چه بسا که ما نحوه ی زیست و معاش یک هنرمند را نپسندیم و حتی مخالف آن باشیم ولی نگاه زیبا شناسی او را که در بلوغ اثرش بی شک منحصر به فرد می باشد (ماه اگر داس است حافظ گفته است ) ما را به وجد می آورد . جایی شنیدم که در مورد حافظ تذکره نویسان معاصرش گفته اند.
«شعرش از مجلسش بهتر بوده» و یا نقد سعدی بر مولانا در بوستان . باید گفت زندگی روزمره یا گذران هنرمند چیزی است و هنر عرضه شده مطلبی دیگر این ها را بدین دلیل می آورم تا افق نگاه به هنر و در نتیجه نقد آن که کار مایه ی یکی از مقولات حضور است هویدا تر شود شاید آفت این کار در کلی نگری میباشد بدین مفهوم که اثر و موثر را در امتداد هم دیدن و در نقد از یکی به دیگری تسری دادن که باید گفت این سهل انگاری ویرانگر است و این راه به مفهوم جعلیِ «هنر متعهد» می انجامد که برای نمونه شاعری چون شاملو به کرات در رد آن و در مورد اخیر به صراحت می گوید «من همیشه گفته ام تعهد درذات هیچ هنری نیست این
هنرمند است که باید متعهد باشد ویانباشد…درآخرآنچه رابایدگفته باشم گفتم که هنرمند همیشه برقدرت است نه باقدرت.»
در نقد هنری مدرن اساسا اثر هنری از جنبه های زیبا شناسی به منظور دستیابی به مبانی درک هنری مورد ارزیابی قرار می گیرد یا به تغبیری می توان گفت هر جنبش هنری جدید بر اساس نقد روش و سویه ی قبلی پدید آمده است . در یک پیش داوری که از سر خامی صورت گرفته نقد هنری را فعالیتی کم خطر تر نسبت به عرضه ی هنری مطرح می کنند . درصورتی که برخوردهای نقادانه همواره باعث ایجاد اصلاحات عمیق در گونه های هنری شده است و می توان گفت که دوران ساز بوده اند.
اساسا در نقدِ سنتی، فی المثل در ادبیات به کاربرد و هدف آن بیش از خودِ ادبیات می پرداختند و در این زمینه افلاطون از اولین منتقدان است. منتقدانِ سنتی بیش از هر چیز به دنبال تاریخِ دوره ی هنرمند هستند و واضح است که آن را باید در تاریخ ادبیات جستجو کرد؛ در حالی که آن ها به دنبال زندگی خصوصی و خلقیات و سلوک هنرمند با همسر و فرزندان و انحرافات اخلاقی اویند. «ناصر خسرو قبادیانی» از جمله شاعرانی بود که خود آغازگر نوعی نقد سنتی بود و هر آنچه مطابق مرام و مسلک او نبوده یکسره باطل اعلام می کرده است. از معاصرین باید از «بهاء الدین خرمشاهی» یاد کرد و برای نمونه آنچه در« حافظ نامه» آورده است .
تعهد آدمیان در نحوه ی معیشت و ارادت آن ها به طبقات اجتماعی امکانِ بروز می یابد پس هنرمند چون دیگر آحاد اجتماعی می ماند با ابزارش که کلمات و آواها و قلم و از این دست هستند. این ها همه در باز آفرینی گونه ای از نگرش به عالم به کار می آید.
هنرمند ممکن است به طبقات متفاوتی از اجتماع تعلق خاطر داشته باشد پس در نقد هنری ظاهرا باید به ساختار و ترکیب و ارزیابی غالب اکتفا کرد. ارزیابیِ محتوا را که ضرورتا اجتماعی است باید در جایی دیگر مورد نقد و بررسی قرار داد. به عبارتی، هنرمند متعهد است و نه هنر؛ پس تعهدِ هنرمند به طبقه ای یا گروهی از اجتماع است که محتوای این جانبداری را در ظرفِ هنر می ریزد. برای نمونه «دلتنگی» می تواند به دلایل گوناگونی ایجاد شود و علل متعددی هم داشته باشد ولی تمام این عوامل که هم می تواند متضاد باشد مثل دلتنگیِ کارفرما از سود کمتر و یا دلتنگیِ کارگر از دستمزد کم می تواند مفاهیم متعددی داشته باشد که تجلی این مفاهیم رامی توانیم به مثل
چنین عامیانه بیابیم که «گوسفند در غمِ جان، قصاب درغم پی» این بیان دونگرش، بر یک واقعه است.
حال بیان «دلتنگی» – چه در شعر، چه در یک قطعه موسیقی و یا هر چیز دیگری که باشد- در نشان دادن اصل دلتنگی است. نقد در جهتِ نمایاندن هنرمندانه ی این دلتنگی خود را نشان می دهد.. این ارزیابی باید مشخص کند که این اثر، آن حال و هوا را در پیوستگیِ خود دارد.
«سلطان گوید که نقد گنجینه ی من
صوفی گوید که دَلقِ پشمینه یٔ من
عاشق گوید که درد دیرینه ی من
من دانم و من که چیست در سینه ی من»
منتقدان سنتی از دو منظر به ریشخند گرفته شده اند. اول اینکه به طرفداریِ هم عصران خود برخواسته اند و دوم به ردِ هنرمندانِ بزرگ همت گماشته اند. بعضی از جنبش های هنری که توسط منتقدانی، بی ارزش عنوان شده و در نامگذاری، به سخره گرفته شده اند بعدها همین نامگذاری بعنوان نشان افتخار مورد استفاده قرار گرفته است. همچون «امپرسیونیسم» و «کوبیسم». لازم به یادآوری است هنرمندان غالبا نظر خوشی نسبت به منتقدان ندارند چون آن ها برای دیده شدنِ آثارشان به زعم خودشان نیاز به نظرات مثبت و تایید کننده دارند .
بنا بر نظریه ی غالب، تاریخچه ی نقد هنری نو به قرن هجده میلادی باز می گردد و از اولین های این دسته می توان از« لافون دوسنتیه» و از “دنی دید رو” نویسنده ی فرانسوی قرن هجده بعنوان مخترع نقد مدرن هنری یاد کرد.
در کلام آخر باید گفت که نقد مدرن از جنبه های زیر انجام می شود.
نقد ژورنالیستی، نقد پژوهشی، نقد ابزاری، نقد آموزشی، نقد قالب گرا(فرمالیستی)، نقد متن گرا که خود شامل نقد تاریخی، نقد اجتماعی، نقد زبان شناختی و نقد سیاسی می شود .
آنچه گفته آمد مقدمه ای بود گذرا و مدخلی است بر مقوله ی « نقد»؛ به قول آن بزرگ:«می بخشید که وقت کم بود و نوشته به درازا انجامید»!
در خاتمه به دست اندر کارانِ سایتِ ادبی، هنری «حضور» دست مریزاد می گویم و همچنان که سرلوحه ی نوشته را با کلام حافظ آغاز کردم، با مدد از کلماتِ این شاعرِ بزرگ به انجام می رسانم.
«مدد از خاطر رندان طلب ای دل ورنه کار صعب است مبادا که خطایی بکنی»
۳ لایک شده
One Comment
غلامرضا منجزي
با سلام و احترام
جناب خلیل نژاد مقاله ی بسیار خوبی بود با نثری مثل همیشه دلنشین و رسا. استفاده کردیم
اشتباه تایپی را اصلاح بفرمایید ؛ نقد غالب گرا(فرمالیستی)=> نقد قالب گرا(فرمالیستی )