مروری بر زندگی و فعالیت های هنری جمشید مشایخی
علی عظیمی نژادان
۱) جمشید مشایخی در پارچین که یک شهرک صنعتی – نظامی خارج از تهران است به دنیا آمد.مادر مشایخی از نوادگان نادرشاه افشار محسوب می شد. پدرش، مهندس تسلیحات و شیمی و تحصیل کرده کشورهای آلمان و سوئد بود و بخصوص در زمینه اسیدسازی تخصص داشت. مدتی ریاست کارخانه اسید سازی را هم در این منطقه برعهده داشت و سپس رئیس فنی کارخانجات پارچین شد. بنا به قول خود او: «در آن ایام کسانی که می خواستند از پارچین به تهران بیایند، می بایستی از جاده های خاکی و صعب العبور، عبور کنند و به لحاظ همین مشکلات، معمولا خیلی کم به تهران می آمدند و ما هم معمولا با ماشین های ارتشی (که برای حمل سربازان بود) به تهران می آمدیم. منظورم این است که وقتی بچه بودم، تهران برایم دنیای دیگری بود و راه پیدا کردن به این دنیا، بسیار مشکل. با این حال وقتی به سنی رسیدم که می توانستند مرا به تئاتر ببرند، چند باری تئاتر را دیده بودم. در آن ایام، چون سینما، هنوز دوبله نمی شد و اغلب، زیر نویس داشت یا بدون زیر نویس بود و کسی کنار پرده به توضیح صحنه ها می پرداخت، چندان گیرایی نداشت و مردم، بیشتر به تئاتر علاقه داشتند و بهترین تئاترها هم، تئاتر های لاله زار بود. من از همان سال ها با چند نمایشی که در تهران دیده بودم، علاقه و شوق زیادی در خود نسبت به این هنر احساس کردم و عشق به بازیگری در من به وجود آمد. البته به هنرهای دیگری مثل موسیقی و نقاشی هم علاقه داشتم. ولی موسیقی را چون امکانش نبود نتوانستم دنبال کنم و نقاشی را به عنوان کار ذوقی شخصی تا اندازه ای تجربه کردم. اما تئاتر را به دلیل اینکه می شد در مدرسه تجربه کرد، جدی تر گرفتم و به کمک چند نفر از بچه ها به کار در این زمینه پرداختم.» (از گفت و گوی امیر اسماعیلی با جمشید مشایخی مندرج در کتاب چهره در چهره ص ۲۹۳)
۲) اولین تجربه های نمایشی مشایخی مربوط می شود به جشن فارغ التحصیلی کلاس پنجم ابتدایی. او در این سال در حضور دانش آموزان و اولیاء آنها در نمایشی به نام «مناظره شتر و موتور» شرکت کرد و در این نمایش، در نقش شتر ظاهر شد. با این حال در ابتدا به هیچ وجه فکر نمی کرد که زمانی به صورت جدی در زمینه تئاتر فعالیت کند.پدرش نظامی و فردی سخت گیر بود و علاقه داشت که فرزندش هم در نهایت، فردی نظامی شود. به همین دلیل پس از سال سوم متوسطه او را به دبیرستان نظام برای ادامه تحصیل فرستاد تا پس از دریافت دیپلم، جمشید وارد دانشکده افسری شود. او در مدرسه نظام با برخی از هنرمندان و ورزشکاران آینده ایران برای نخستین بار آشنا شد: کسانی چون حسین خواجه امیری(ایرج)، اکبر گلپایگانی،ولی الله شیراندامی،عباس زندی (قهرمان سابق کشتی آزاد ایران). جالب است که در میان آنها، خواجه امیری ضمن پیگیری مسایل هنری به ارتش وارد شد ولی امثال جمشید مشایخی و گلپا با وجود ورود به دانشکده افسری با ترفند هایی خیلی زود از این دانشکده خارج شدند و مسیر دیگری را برای زندگیخود برگزیدند.البته باید توجه داشت که آن زمان گریز از دانشکده افسری به این سادگی ها میسر نبود.اما برادر دیگر جمشید موسوم به فرهادمشایخی وارد نیروی دریایی شد و سال ها به عنوان افسر نیروی دریایی به خدمت مشغول بود.
۳) جمشید مشایخی اولین کارمند رسمی اداره هنرهای دراماتیک وابسته به اداره هنر های زیبای وقت بود. اداره ای که به ریاست دکتر مهدی فروغ (فارغ التحصیل ادبیات و نمایشنامه نویسی و صحنه آرایی از دانشگاه کلمبیا) تشکیل شده بود و مشایخی که با زحمت بسیار موفق شده بود که از دانشکده افسری بگریزد، توسط یکی از دوستان دایی اش (که رییس کارگزینی اداره هنرهای زیبا بود) با این اداره آشنا شد. لازم به ذکر است که نخستین کسانی که در اداره هنرهای دراماتیک یاری گر مشایخی در عرصه بازیگری شدند، اسماعیل شنگله و رکن الدین خسروی بودند و او خود را بسیار وام دار آنها می داند. حتی اولین نقش جدی مشایخی در عرصه تئاتر یعنی بازی گری در نقش پدر در نمایش «وظیفه پزشک» لوییجی پیراندلو به کارگردانی علی نصیریان با معرفی اسماعیل شنگله صورت گرفت.وی در ادامه فعالیت های هنری اش هم در نمایش افعی طلایی(نوشته تصیریان و به کارگردانی عباس جوانمرد) شرکت کرد و هم در نمایش قتل آقای گرانویل(به کارگردانی جعفر والی)ایفای نقش کرد.مشایخی اصولا بازیگری خودآموز و غریزی است و گرچه دارای تحصیلاتی ناتمام در عرصه تئاتر است ولی نمی توان گفت که استاد یا استادان مشخصی در زمینه بازیگری داشته است. این در حالی است که بیشتر هم دوره ای های او مانند عزت الله انتظامی، علی نصیریان، داود رشیدی، جعفر والی، محمدعلی کشاورز، پرویز فنی زاده نزد افراد گوناگونی آموزش رسمی دیدند. مثلا انتظامی در کلاس های عبدالحسین نوشین شرکت کرد و زیر نظر او آموزش دید یا نصیریان، والی، جوانمرد، فهیمه راستکار و دیگران دوره هایی را نزد شاهین سرکیسیان گذراندند و جعفر والی علاوه بر سرکیسیان از کلاس های «دیوید سون» و «کوین بی»، بهره مند شد و امثال پرویز فنی زاده و پرویز پورحسینی در کلاس های سمندریان شرکت کردند اما با این حال نباید این نتیجه را گرفت که مشایخی در عرصه بازیگری ضعیف تر از آنها، ظاهر شده است که اتفاقا در بسیاری از مواقع بازی وی روان تر و راحت تر از آنها بوده است. خود مشایخی البته در عرصه آموزشی خود را بسیار وام دار حمید سمندریان می داند که با وجود آنکه مستقیما از کلاس های او بهره مند نشد اما در حین اجرای بسیاری از کار های سمندریان در عرصه کارگردانی به خصوص در دو اثر مرده های بی کفن و دفن (نوشته ژان پل سارتر) و آندورا (نوشته ماکس فریش) بسیاری از رموز بازیگری را از او آموخت. البته مشایخی در یکی از مصاحبه هایش به نقش مهم رکن الدین خسروی در آموختن برخی رموز باز یگری در ابتدای فعالیت های هنری اش اشاره کرده است.مشایخی در عرصه سینما، خود را بیش از همه مدیون ابراهیم گلستان می داند کسی که برای نخستین بار و درطی دوران فیلم برداری فیلم خشت و آیینه تفاوت بازیگری در سینما با تئاتر را به خوبی به او آموخت. مشایخی به همراه پرویز فنی زاده،کشاورز و منوچهر فرید از بازیگران نمایش مرده های بی کفن و دفن(به کارگردانی سمندریان)بودند.مشایخی در این نمایش در نقش جلاد ظاهر شد.روزی که گلستان به همراه فروغ فرخ زاد برای دیدن این نمایش در انجمن فرهنگی ایران و فرانسه آمده بودند از میان بازیگران مختلف این نمایش،این چهار هنرمند را برای بازی در فیلم خشت و آیینه انتخاب کردند.بنا به قول جمشید مشایخی،ابراهیم گلستان برای یک سکانس ده دقیقه ای به مدت ۳۰ جلسه با آنها تمرین کرد تا از بازی غلو امیز تئاتری رهایی پیدا کنند.لازم به ذکر است که مشایخی در حدود سال ۱۳۴۵ برای تکمیل دانسته های خود در زمینه تئاتر به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد با استادانی چون:دکتر هشترودی،ناظرزاده کرمانی،محمد جعفر محجوب،امیرحسین آریان پور،باستانی پاریزی،سمندریان،داود رشیدی و مهدی فروغ(رییس دانشکده) و هم کلاسی هایی چون:علی حاتمی،ابراهیم مکی،ایرج جنتی عطایی،ناصر زراعتی،فرهاد مجد آبادی اما همچنانکه اشاره شد مشایخی پس از حدود ۲ سال تحصیل در این دانشکده را نیمه تمام رها کرد.
۴) در میان گروه های ۶ گانه تئاتری که زیر نظر هنرهای زیبا به خصوص از اواخر دهه ۳۰ تا اواخر دهه ۱۳۴۰ به کار مشغول بودند، جمشید مشایخی بیشتر در گروه تئاتر شهر به سرپرستی جعفر والی فعالیت می کرد. هر چند که به دلیل کمبود جدی بازیگران در هر گروه، عملا اکثر هنرپیشگان اداره هنرهای زیبا از جمله مشایخی در گروه های تئاتری دیگر (مانند گروه تئاتر مردم به سرپرستی علی نصیریان) نیز بازی می کردند. اما در دهه ۵۰ که مشایخی بیشتر در سینما فعالیت می کرد، در معدود اجراهای نمایشی که داشت همکاری اش را با جعفر والی ادامه داد،کار هایی چون: «در گوش سالمم زمزمه کن» (۱۳۵۱ نوشته ویلیام هنلی به کارگردانی جعفر والی) با شرکت: جعفر والی و مشایخی، «آوار برسنگ» (۱۳۵۰ نوشته ایرج امامی به کارگردانی جعفر والی) با بازی: ولی شیراندامی، مشایخی، آزیتا لاچینی، سوسن فرخ نیا. لازم به ذکر است که جمشید مشایخی و جعفر والی سال ها علاوه بر همکاری نزدیک در هنر نمایش، همسایه دیوار به دیوار همدیگر در خیابانی اطراف آپادانا بودند و بنابراین رفت و آمد خانوادگی داشتند و به اصطلاح رفیق گرمابه و گلستان محسوب می شدند. به همین دلیل می شود گفت که پس از حمید سمندریان، بهترین همکاری های تئاتری مشایخی با جعفر والی انجام گرفته است. در ضمن به دلیل دوستی بسیار نزدیک غلامحسین ساعدی با جعفر والی (که می دانیم اکثر کار های نمایشی ساعدی به همت جعفر والی به اجرا در آمد) مشایخی این شانس را هم داشت که در دوره ای بانویسنده و نمایشنامه نویس بزرگی چون ساعدی هم نشین شود. مشایخی خود چندی پیش ابراز داشت که هنگام ایفای نقش نویسنده ای به نام «شبلی» در فیلم یک بوسه کوچولو ی بهمن فرمان آرا از شخصیت واقعی نویسندگانی چون ساعدی و گلشیری که مراوداتی با آنها داشت، بهره برده است. در زمره دیگر افرادی که کم و بیش رابطه نزدیکی با مشایخی و والی داشتند می توانیم به شادروان اکبر مشکین، شادروان پرویز فنی زاده و محمدعلی کشاورز اشاره کنیم. در ضمن ازمیان بازیگران شاخص هنرهای زیبا، مشایخی به همراه فنی زاده در زمره معدود هنرپیشگانی بود که هیچ اثری را در عرصه تئاتر، کارگردانی نکرد و همواره به عنوان بازیگر نقش آفرینی کرد. این در حالی است که هنرمندانی چون انتظامی، رشیدی، نصیریان، کشاورز، والی و جوانمرد علاوه بر بازیگری در عرصه تئاتر، بسیاری از نمایش ها را خودشان کارگردانی می کردند. البته مسلم است که در میان این افراد تنها داود رشیدی بود که در این زمینه صاحب تجربه و اندیشه بود و به خصوص کارگردانی نمایش مهم در انتظار گودو اثر جاودانی ساموئل بکت (با بازیگری: پرویز صیاد و داود رشیدی) در زمره کارهای درخشان او در دوران گذشته به حساب می آید. وگرنه کارهای امثال نصیریان و انتظامی و… بیشتر در حیطه کارهای تجربی و غریزی محسوب می شدند.
در کل می توان از این آثار به عنوان نمونه های موفق بازیگری مشایخی در عرصه نمایشی چه در عرصه صحنه و چه در عرصه تله تئاتر در دوران گذشته یاد کرد: افعی طلایی (با نویسندگی و کارگردانی علی نصیریان)، مترسک ها در شب نویسنده (نوشته بیضایی به کارگردانی جعفر والی)،گنج(نوشته یوجین اونیل و کارگردانی رکن الدین خسروی)،بادسام(نوشته استریندبرگ و به کارگردانی عباس جوانمرد)،پلوفت کوچک( نوشته راماشادو و به کارگردانی سمندریان)،شوم(نوشته رابرت کفیلین و به کارگردانی انتظامی)، طلسم(نوشته پرویز صیاد و کارگردانی نصیریان) میراث (نوشته و کارگردانی بهرام بیضایی)، بیگانه ای در خانه (نوشته و کارگردانی نصیریان)، خودکشی (نوشته گابریل تی موری به کارگردانی داود رشیدی)، چوب به دستان ورزیل (نوشته ساعدی به کارگردانی والی)، کلبه (نوشته الویس بیچ به کارگردانی انتظامی)، سنگر به خون (اثر اولیفنت دادن به کارگردانی جعفر والی)، صبحدم (نوشته و کار جعفر والی)، عاشق مترسک (اثر هستینگز به کارگردانی والی)،می خواهید با من بازی کنید(نوشته مارسل آشار و کارگردانیداود رشیدی)، ویولون ساز کرمونا (نوشته فرانسوا کوپه و به کارگردانی والی)، روغن نهنگ (نوشته یوجین اونیل ساخته جعفروالی)، بازگشتی نیست (نوشته پرویز صیاد به کارگردانی علی نصیریان)، لولو سر خرمن (نوشته منوچهر شیبانی به کارگردانی نصیریان)،تا نیمه شب (نوشته کلود سانتلی به کارگردانی انتظامی، سیزیف و مرگ (نوشته روبر مورل به کارگردانی داود رشیدی)، گرگ ها (نوشته ساعدی به کارگردانی والی) و همچنان که قبلا اشاره شد مشایخی در دو کار ارزنده سمندریان در مقام کارگردان نیز حضور داشت : مرده های بی کفن و دفن اثر سارتر و آندورا اثر ماکس فریش. و بسیاری از صاحب نظران معتقدند که بازی مشایخی در این دو کار به خصوص در نمایش آندورا بسیار چشم گیر بود و بر این نظرند که در این نمایش با وجود آنکه مشایخی نقش اصلی را نداشت، اما بیش از دیگر بازیگران نقشش جلوه داشت (از جمله رجوع شود به مصاحبه اینجانب با نوذر آزادی مندرج در سایت قدیمی ها). لازم به ذکر است که جمشید مشایخی از اوایل ۱۳۵۸(در زمان وزارت فرهنگ و هنر شادروان پرویز ورجاوند) به مدت یک سال و نیم به عنوان اولین رییس اداره تئاتر در دوران پس از انقلاب اسلامی منصوب شد. پستی که در سال های پایانی پیش از انقلاب به عهده علی نصیریان بود و در واقع انقلابیون در اوایل انقلاب، مشایخی را جانشین مناسبی برای علی نصیریان می دانستند چرا که نصیریان را به عنوان یکی ازنمایندگان هنری دوران پهلوی دوم می دانستند. البته مشایخی زمانی که بسیاری از محدودیت ها را در عرصه تئاتر ملاحظه کرد، داوطلبانه از این سمت کناره گرفت. اما در زمره نقاط ابهام انگیز دوران ریاست او، اخراج فرزانه تاییدی از اداره تئاتر بود که در حکم برکناری فرزانه تاییدی از طرف وزارت ارشاد ذکر شده است که: «برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی، شما مازاد بر احتیاج هستید و بدیهی است که از این تاریخ، تمام حقوق و مزایای شما قطع خواهد شد» این اجحافی بود که در اوایل انقلاب در حق بازیگر مشهور و توانای تئاتر و سینما چون فرزانه تاییدی شد در صورتی که مطابق قانون استخدام کشوری، فردی چون او می توانست لااقل باز خرید شود و در چنین شرایطی اگر چه به احتمال قوی جمشید مشایخی (که در چندین نمایش با خانم تاییدی همکاری داشت) مستقیما در اخراج او دخیل نبوده است، اما با سکوت خود عملا بر این کار غیر انسانی و ناجوانمردانه، مهر تاییدی زد و به جا بود که آقای مشایخی در این زمینه توضیحاتی در زمان حیات خود می دادند.
۵) مشایخی از سال ۱۳۴۲ که برای نخستین بار به همراه فخری خوروش در فیلم کوتاه جلد مار به کارگردانی هژیر داریوش ایفای نقش نمود (و مدتی پس از آن بازی در فیلم مهم ابراهیم گلستان موسوم به خشت و آیینه)، تاکنون در نقش ها و فیلم های کاملا متفاوتی ظاهر شده است. در واقع مشایخی را می توان یکی از برجسته ترین نمایندگان تاریخ زنده سینمای ایران لقب داد. عنوانی که مثلا به بازیگرانی چون نصیریان و انتظامی و کشاورز نمی توانیم، کاملا اطلاق کنیم. چون مشایخی در طول افزون بر نیم قرن بازیگری در سینما، هم در فیلم های کاملا عامه پسند و سبک (و به اصطلاح فیلمفارسی) ظاهر شده است و هم در جدی ترین فیلم های ایرانی به کارگردانی مهمترین نمایندگان موج نوی سینمای ایران. یعنی او هم با کارگردان هایی چون امان منطقی، ایرج قادری، خسرو پرویزی و صابر رهبر همکاری داشته است و هم با هنرمندانی چون علی حاتمی، آربی آوانسیان، بهمن فرمان آرا، ناصر تقوایی و… هم با کسانی چون گوگوش، ناصر ملک مطیعی، فرزان دلجو، نیلوفر، منوچهر وثوق هم بازی بوده است و هم با کسانی چون جعفر والی، بهروز وثوقی، فخری خوروش، پرویز پورحسینی و… امری که همچنان که گفته شد، در مورد دیگر همکارانش در اداره تئاتر (یعنی کسانی که از حوزه تئاتر وارد سینما شدند) الزاما صدق نمی کند. البته داود رشیدی و پرویز فنی زاده هم در چندین فیلم فارسی عامه پسند شرکت کردند ولی تعدد و تنوع آن دسته فیلم ها در مقام مقایسه با بازی های مشایخی اندک هستند. در کل در زمره نقش های مهمی که مشایخی تاکنون در فیلم های مختلف سینمایی ایفا کرده است می توان به این کارها اشاره کرد: «خان دایی» در «قیصر» مسعود کیمیایی (فیلمی که علاوه بر مطرح شدن بازیگران دیگر موجب مطرح شدن هرچه بیشتر مشایخی در نزد علاقمندان سینما شد)، «شازده احتجاب» (در فیلمی به همین نام ساخته بهمن فرمان آرا)، «خان بابا» در «ماه عسل»، نقش رفتگر در «ماهی ها در خاک می میرند» ساخته فرزان دلجو (مشایخی در دوران پس از انقلاب در سریال پیک سحر خسرو ملکان هم در نقش یک رفتگر ظاهر شد)، نقش عرب خوزستانی در فیلم «نفرین» ساخته ناصر تقوایی، بازی در فیلم «چشمه آربی» آوانسیان، «ناصر الدین شاه» در سریال سلطان صاحبقران علی حاتمی، بازی در فیلم «سوته دلان» علی حاتمی، «کمال الملک» در فیلم علی حاتمی، بازی در فیلم «خانه عنکبوت» به کارگردانی علیرضا داوود نژاد (نوشته مسعود بهنود) پدر بزرگ در فیلم مجید قاری زاده، بازی در فیلم «طلسم» داریوش فرهنگ، رضا تفنگچی و خوش نویس در سریال «هزار دستان» علی حاتمی، بازی در نقش شبلی در «یک بوس کوچولو» فرمان آرا و… اشاره کرد. با نگاهی به مجموعه فعالیت های مشایخی در عرصه بازیگری سینما توانایی های او به خوبی بر همگان ثابت می شود چرا که به عنوان مثال بازیگری که بتواند در نقش یک رفتگر فقیر ظاهر شود و واقعا با هنرمندی تمام از پس این نقش برآید و در عین حال بتواند نقش ناصرالدین شاه را در سریال سلطان صاحب قران به صورت خیلی حرفه ای بازی کند قطعا بازیگری تواناست.مشایخی همان بازیگری است که نقش یک عاشق رمانتیک را در فیلم «طلوع» همراه با ستاره موسیقی پاپ و سینمای آن دوران یعنی گوگوش بازی کرد و هم در جلد یک فرد خوشگذران معتاد روان پریش در فیلم مهم تقوایی یعنی «نفرین» نقش آفرینی کرد و در فیلم شازده احتجاب هم، تفسیری دیگر از یک شخصیت تاریخی روان پریش ارایه داد.البته وی از دهه ۱۳۷۰ به بعد بنا به دلایل مختلف دیگر کمتر نقش مهمی در عرصه سینما ایفا کرد (جز در استثنا هایی نظیر یک بوس کوچولو) و هم بسیاری از منتقدین و اهالی فرهنگ او را نادیده گرفتند و در عین حال بسیاری از گروه های مافیایی سینمایی (به خصوص بسیاری از تهیه کنندگان سینمایی) سعی وافری کردند که امثال او را از عرصه بازیگری سینما حذف کنند.به نظر من یکی از کارهای ناپسندی که در عرصه فرهنگی از همان دهه ۱۳۷۰ انجام شد، اطلاق واژه «آقای بازیگر» به عزت الله انتظامی هنرپیشه قدرتمند بازیگری ایران بود. همین جا باید این توضیح را بدهم که اینجانب تحسین کننده بسیاری از بازی های درخشان آقای انتظامی به خصوص در فیلم هایی چون: «گاو»، «آقای هالو»، «اجاره نشین ها»، «گراند سینما» و… هستم و معتقدم که او در ایفای بسیاری از نقش های مهم خود با هنرمندی توانسته دو جنبه تراژیک و کمیک بشری را با هم ممزوج کند بدون اینکه این دو وجه الزاما با هم تداخلی داشته باشند و این ویژگی از جنبه های مهم و متفاوت بازیگری انتظامی محسوب می شود. اما اینکه ما بیاییم و به سیاق آقای هوشنگ گلمکانی (و به تبع آن دوستانش در مجله فیلم) یک بازیگر مشخص از یک نسل را برجسته کنیم و با دادن یک لقب معین و به صورت یک سویه و مطلق گرایانه بازیگری او را به رخ دیگر بازیگران همنسلش بکشیم، فکر نمی کنم کاری حرفه ای در حوزه نقد بازیگری باشد و به هیچ وجه هم اخلاقی نیست. ضمن این که انتظامی در کل تاریخ بازیگری اش به ندرت توانسته ازسایه نقش های کلیدی خود در فیلم های «گاو» و «آقای هالو» رهایی پیدا کند (مگر در برخی نقش های استثنایی چون عباس آقا در «اجاره نشین ها») و البته در این سال ها نیز بسیار ملاحظه شده است که گردانندگان مجله فیلم به صورت ایدئولوژیک نام هنرمندان خاصی را برجسته کرده و در عین حال نام بسیاری دیگر را حذف کرده یا نادیده انگاشته اند. نمونه مهمش نادیده انگاشتن و حذف نام جمشید مشایخی از صفحات مختلف مجله فیلم در سالهای اخیر بود. مثلا در شماره ۴۴۷ این مجله که به موضوع بده بستان سینما و تئاتر در ایران اختصاص داشت در فصلی که به صورت جزیی ویژگی های بازیگرانی که از تئاتر به سینما وارد شده اند، مورد بررسی و تحلیل قرار می گرفت، نام جمشید مشایخی و کشاورز را از قلم می افتد. گویی که این هنرمندان ارزش تحلیل و ارزیابی دقیق را ندارند. (در صورتی که در همین بخش به تحلیل بازیگری: انتظامی، نصیریان، داود رشیدی و فنی زاده پرداخته می شود) در واکنش به اینگونه برخوردهاست که در این سال ها دیده شده است که آقای مشایخی هم در برخی محافل و در بعضی از گفت و گو هایشان برخورد هایی تند و احساساتی از خود بروز می دهند. البته اینکه ایشان از مافیای سینمایی در این سال ها سخن می گویند سخنی درست است و تا اینجای کار ایرادی بر کار ایشان وارد نیست، چون نمودهایش را به عینه زیاد می بینیم، اما اینکه فرضا ایشان در یک جلسه ای بدون حضور یک کارگردان مشخص (خانم پوران درخشنده) از فیلم اخیر ایشان یعنی «هیس دختران فریاد نمی زنند» به صورت یک سویه و اخلاقی ایراد می گیرند و گونه ای برخورد حذفی را تبلیغ می کنند، عملی دور از انصاف بود. در عین حال بازی آقای مشایخی در فیلم تبلیغاتی و فرمایشی «خانه عنکبوت» (ساخته علی رضا داود نژاد) هم جزء نکات منفی کارنامه هنری اوست. فیلمی که اساسا برای تخریب نقش روشنفکران اصیل ایرانی ساخته شده بود و می دانیم که در نوشتن فیلمنامه آن مسعود بهنود روزنامه نگار فرصت طلب ایرانی نقش کلیدی داشت و اساسا برای خوش خدمتی این فیلمنامه را نوشت و در آن بازی کرد و اصولا پس از نمایش این فیلم بود که بهنود پس از چند سال محرومیت از کار حرفه ای اش موفق شد که به کار روزنامه نگاری در ایران ادامه دهد و کتاب های خویش مثل «از سید ضیا تا بختیار» را به چاپ رساند.
۶) تحلیل کلی بازیگری جمشید مشایخی:شاید در بخش قبلی به اندازه کافی از نقاط قوت بازیگری مشایخی سخن گفتیم و این که ایشان به هر حال بازیگری انعطاف پذیر است که تا یک حدود معینی توانسته در نقش های متفاوتی ظاهر شوند. او همچنین در مقام مقایسه با بسیاری از هم نسلانشان (مانند انتظامی و والی) از فیزیک بدنی مناسب تری برخوردار بوده است که به او به صورت بالقوه توانایی بیشتری در ایفای نقش های متنوع تر (چه در دوران جوانی و چه در دوران کهنسالی) داده است. در عین حال نقطه قوت بازیگری او نسبت به بازی بسیاری از هم دوره ای هایش در اجرای بازی های زیر پوستی است که باعث می شود نقش هایی که ایفا می کند هر چه بیشتر طبیعی جلوه کند (بنگرید به بازی او در فیلم هایی چون «ماه عسل»، «خانه عنکبوت» و حتی «سلطان صاحبقران»). در صورتی که به عنوان مثال در بسیاری از بازی های آقایان انتظامی و کشاورز تا بازی های اغراق آمیز تئاتری ملاحظه می شود.
مثلا در مقام مقایسه میان بازی های مشایخی و انتظامی در نقش ناصرالدین شاه (که این دو به ترتیب در سلطان صاحبقران و کمال الملک این نقش را ایفا کرده اند) می توان گفت که آقای انتظامی گرچه در ایفای این نقش به خاطر ویژگی های طنازانه خود ممکن است بینندگان را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد ولی تکرار بیش از اندازه بعضی کلمات و برخی حرکات بدنش، نقش را از حالت طبیعی خود خارج می کند و به آن خصلتی، اغراق شده می بخشد. ولی مشایخی این نقش را بسیار روان تر و راحت تر اجرا می کند.پری صابری کارگردان و بازیگر قدیمی تئاتر در بزرگداشتی که حدود ۳ سال پیش برای مشایخی در یکی از سلسله برنامه های شب های بخارا برگزار شده بود درباره بازیگری وی از جمله گفت:«حسنی که کارهای مشایخی داشت این بود که بازی نمی کرد بلکه خود کاراکتر بود و نقش را انجام می داد.اصولا استاد سمندریان بازیگران را به گونه ای پرورش می دادند که تمام وجود درونی آنها را بالا می کشید و بازیگران را می ساخت و بودن را نه ادای نقش درآوردن را به بازیگران می آموخت.جمشید مشایخی همیشه بود و نقش را انجام می داد و با بازی او حس می کردم که خود شخصیت وجود دارد.معنای هنر،خود نمایی نیست،بودن است و راز ماندگاری جمشید همین است.» اما محدودیت های بازیگری مشایخی یکی در ویژگی چهره اوست که حالت مغمومی دارد و باعث شده که حتی در دوران جوانی خود، بیشتر در نقش کهنسالان ظاهر شود یا به صورت کلی در نقش هایی که بزرگتر از سن طبیعی بازیگر است ایفای نقش کند. بی جهت نیست که نخستین نقش های او در عرصه تئاتر، بازی در نقش یک پیر مرد در کار هایی چون وظیفه پزشک و افعی طلایی بود. و علاقمندان سینما هم قطعا نقش تاریخی او را به جای خان دایی در فیلم «قیصر» به خاطر می آورند که با وجود آنکه مشایخی ۵ سال از ملک مطیعی کوچکتر و تنها ۳ سال از بهروز وثوقی بزرگتر بود در نقش دایی آنها ظاهر شده است. در واقع چهره ظاهری مشایخی یک لوطی و پیر خردمند و فردی حکیم و سرد و گرم چشیده ای را برای ما تداعی می کرد که خواهان نصیحت به جوانان بی تجربه و گمراه بود. آرکی تایپی که مورد علاقه خود جمشید مشایخی نیز بود و همچنین آرکی تایپ ریش سفید حلال مشکلات مانند نقشی که می خواست به عنوان نماینده ایرانیان در عذر خواهی از «لیونل مسی» فوتبالیست آرژانتینی (بخاطر توهین هایی که برخی از هم وطنان ما در فیس بوک نسبت به این فوتبالیست کرده بودند) بر عهده بگیرد.
اما محدودیت دیگر مشایخی در عرصه بازیگری که شاید تا اندازه ای هم وابسته به حالت چهره اش بود، این است که او توانایی اجرای کارهای طنز و کمیک (صرف نظر از تفاوت هایی که این دو مفهوم با هم دارند) را نداشت و اتفاقا ملاحظه می شود که مشایخی تاکنون در هیچ نقشی که ذره ای هم طنازی بطلبد، ظاهر نشد و در این زمینه ضعیف تر از دیگر هم دوره ای هایش مانند انتظامی، نصیریان، رشیدی و کشاورز ظاهر شده است. به همین دلیل باید گفت که مشایخی با وجود توانایی ها و انعطلف پذیری ای که در ایفای بسیاری از نقش های متفاوت دارد، ولی به خاطر ضعف در این دو زمینه ای که ذکر کردیم، کمان بازیگری اش (به قول سمندریان) کامل نیست و البته فکر می کنم که در کل تاریخ سینمای ایران از میان بازیگران مرد، تنها بهروز وثوقی، تا اندازه زیادی کمان بازیگری اش کامل بود و توانایی ایفای نقش های کاملا متضاد را داشت و پس از او در مراتبی پایین تر می توان به پرویز فنی زاده، پرویزصیاد، داود رشیدی، پرویز پرستویی، اکبر عبدی و مهدی هاشمی اشاره کرد (که البته فیزیک بدنی این افراد هم اجازه مانور بیش از اندازه را به آنها را نمی داد) به هر حال بسیاری از کارگردان های نامی مانند داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی هم در برخی مصاحبه های خود بر توانایی های بازیگری مشایخی صحه گذاشته اند. مثلا داریوش مهرجویی در کتاب مفصل مصاحبه خود با مانی حقیقی در فصلی که درباره فیلم گاو توضیحاتی داده است، بیان می کند که هدایت بازیگرانی چون انتظامی مشکل بود، چون به راحتی از حالت های اغراق شده تئاتری بیرون نمی آمد، ولی از همان ابتدا با مشایخی مشکلی از این بابت نداشتیم و تقوایی هم در کتاب مصاحبه با احمد طالبی نژاد، توضیح داده است که مشایخی در زمره معدود بازیگرانی است که توانایی ایفای نقش های کاملا متفاوت را دارد.از میان بازیگران نیز جعفر والی و پرویز پورحسینی نیز بر تبحر بازیگری وی صحه گذاشته اند و توان بازیگری او را برتر از دیگر هم نسلانش می دانند.فرمان آرا هم که در ابتدا برای ایفای نقش اصلی شازده احتجاب،عزت الله انتظامی را در نظر داشت پس از بازیگری مشایخی در این نقش در مصاحبه ای ابراز کرد که وی بسیار خوش شانس بوده که انتظامی بخاطر بازی در فیلمی دیگر همکاری با وی را نپذیرفت و مشایخی این نقش را قبول کرد.
۷) نکاتی دیگر از زندگی هنری و اندیشه های مشایخی:۱)مشایخی از میان کارگردان های سینمایی مختلفی که با آنها همکاری کرده بود بیش از همه به علی حاتمی علاقه داشت و به وی لقب سعدی سینمای ایران داده بود.وپس از حاتمی به ترتیب به ناصر تقوایی،بهمن فرمان آرا و مسعود کیمیایی علاقه داشت.مشایخی در ۲ فیلم تقوایی(نفرین و کاغذ بی خط)،۳ فیلم فرمان آرا(شازده احتجاب، خانه ای روی آب و یک بوسه کوچولو) و ۳ فیلم کیمیایی(قیصر،سرب و جرم) شرکت داشت. لازم به ذکر است که مشایخی علاوه بر فیلم های سوته دلان و کمال الملک و سریال های داستان های مولوی،سلطان صاحبقران و هزار دستان قرار بود که در برخی فیلم های دیگر علی حاتمی نیز بازی کند که بنا به علل مختلف این همکاری ها میسر نشد.به عنوان مثال قرار بود که مشایخی در فیلم طوقی نقش مهمی داشته باشد که به دلیل اختلاف با تهیه کننده،این همکاری شکل نگرفت.همچنین قرار بود که مشایخی در فیلم حاجی واشنگتن نیز در نقش اصلی ظاهر شود که بنا به قول شادروان مشایخی بخاطر مخالفت هایی که از جانب برخی عوامل دیگر فیلم با بازی وی شد این همکاری انجام نشد و در نهایت نقش اصلی فیلم به شادروان عزت الله انتظامی محول شد.اصولا با وجود رابطه بسیار نزدیکی که میان علی حاتمی و جمشید مشایخی وجود داشت(بطوری که گفته می شود حاتمی به تنها بازیگری که قبل از فیلمبرداری دیالوگ های کامل فیلمنامه ها را می داد مشایخی بود)بخاطر یک سری مسایل پشت پرده و وجود برخی مافیای سینمایی از یک دوره به بعد همکاری میان این دو هنرمند قطع شد.در ضمن لازم به یادآوری است که نخستین بازیگرانی که برای بازی در سریال جاده ابریشم(هزاردستان بعدی) از طرف علی حاتمی انتخاب شدند جمشید مشایخی و بهروز وثوقی بودند که بخاطر خروج وثوقی از ایران دیگر همکاری وی در این سریال میسر نشد.درباره فیلم قیصر هم گفتنی است که ابتدا قرار بود که در این فیلم مشایخی در نقش فرمان ظاهر شود و هنرپیشگان دیگری چون:عباس جوانمرد و کشاورز برای بازی در نقش خان دایی در نظر گرفته شده بودند در اینجا فقط به عنوان یادآوری تاریخی در کارنامه بازیگری آقای مشایخی این نکته را ذکر می کنم که فیلم «طلوع» محصول ۱۳۴۹ که در تیتراژ رسمی اش نام سلیمان و هراند میناسیان به عنوان کارگردان ذکر شده است در حقیقت ساخته جعفر والی است که البته با توجه به کارهای دیگری که از آقای والی دیده ایم، عجیب جلوه می کند و دیگری قطع ارتباط هنری علی حاتمی با جمشید مشایخی از یک دوره ای به بعد است که آقای مشایخی آن را هم محصول توطعه مافیای مشخصی می داند که مطابق آن حتی قرار بوده است ایشان در نقش حاجی واشنگتن ایفای نقش کند که به صورت ناگهانی این نقش به آقای انتظامی داده می شود. یا حتی گفته می شود که به وسیله یک مافیای مشخصی اسم ایشان از فهرست بازیگران دلشدگان حذف می شود.
۲)اشاره شد که مشایخی بر خلاف دیگر هم دوره ای هایش چون انتظامی،نصیریان،کشاورز،جعفروالی و دیگران در بسیاری از فیلم های موسوم به «فیلمفارسی» نیز حضور نسبتا پررنگی داشت که از جمله وی با گوگوش خواننده و بازیگر مشهور پیش از انقلاب در سه فیلم طلوع(۱۳۴۹)،آسمون بی ستاره( ۱۳۵۰ساخته حمید مجتهدی) و ماه عسل(۱۳۵۵ ساخته فریدون گله) هم بازی بود.مشایخی با بهروز وثوقی سوپر استار پیش از انقلاب نیز در ۶ فیلم :قیصر(۱۳۴۸-مسعود کیمیایی)،نفرین(۱۳۵۲-ناصر تقوایی)،ذبیح(۱۳۵۴-محمد متوسلانی)،ماه عسل(۱۳۵۵-فریدون گله)،بت شکن(۱۳۵۵-شاپور قریب) و سوته دلان(۱۳۵۶-علی حاتمی)همکاری کرد؛با فردین در یک فیلم مردان خشن(۱۳۵۰-صابر رهبر) هم بازی شد و در نهایت با ناصر ملک مطیعی در فیلم پل(۱۳۵۰-ساخته خسروپرویزی) و سریال مهم سلطان صاحبقران علی حاتمی همکاری داشت.او حتی در فیلم مطرب(۱۳۵۱-اسماعیل نوری علا) در نقش یک خواننده کافه ناموس پرست ظاهر شد و بجای عمادرام آهنگساز و خواننده معروف لب خوانی کرد و در فیلمی چون:شکار انسان(۱۳۵۰-ناصر محمدی) در نقش یک بزن بهادری که انتقام قتل همسرش را از سه جوان مست می گیرد ظاهر شد.وی درفیلم بی حجاب(۱۳۵۲-ایرج قادری)نیز در نقش یک جاهل توبه کرده ای ظاهر می شود که در دوران کهنسالی سعی می کند که مراقب فرزندش-که اکنون خود جوانی جاهل است-باشد.
۳)مشایخی در زمره خاکی ترین و مردم دار ترین بازیگران تئاتر و سینمای ایران بود که به اصطلاح هیچ وقت اهل قیافه گرفتن و از موضع بالا برخورد کردن با مردم عادی نبود و به همین دلیل خیلی راحت و با محبت با عموم مردم و طرفدارانش برخورد می کرد و بیشتر خبرنگاران و روزنامه نگاران نیز بسیار راحت می توانستند با وی ارتباط برقرار کنند و با وی مصاحبه نمایند.بنابراین آن روحیه اسنوبیستی و همراه با تبختری که در هنرپیشگانی چون نصیریان،انتظامی،رشیدی و دیگران دیده می شد در وی به هیچ وجه وجود نداشت و البته در این زمینه آقای محمد علی کشاورز نیز به شیوه مشایخی با مردم و اهالی رسانه برخورد می کرد.او در بیشتر مصاحبه هایش خود را خاک پای مردم ایران نی دانست و این شعر معروف سعدی را مثال می زد که:«خاک شو پیش از آنکه خاک شوی» اما اشکال وی شرکت در برخی فعالیت های تبلیغاتی سیاسی و سوار شدن بر موج های احساسی توده مردم بود که یکی از مهمترین آنها شرکت در ستاد تبلیغاتی آقای روحانی در دوران اخیر بود و بیان این سخن که اگر روحانی در انتخابات برنده نمی شد من از ایران خارج می شدم.یا برخی صحبت هایی که نسبت به عملکرد برخی هنرمندان بیان می کرد به گونه ای بود که امکان سوء استفاده از آنها می شد از جمله بیاناتی که در سالگرد وفات علی معلم و جشنواره دنیای تصویر درباره عزت الله انتظامی همکار خویش گفت که گرچه حظی از حقیقت را داشت ولی شیوه بیان او بسیار زننده و غیر منطقی بود.گفتنی است که مشایخی از دوران گذشته با انتظامی و نصیریان اختلاف های زیادی داشت و معتقد بود که این دو نفر با موقعیت ویژه ای که در اداره تئاتر سابق داشتند و مراوداتی که با دربار داشتند حق دیگر همکارانشان را چه از لحاظ مادی و چه معنوی به شدت زایل می کردند(که البته این گفته مورد تایید بسیاری دیگر از بازیگران قدیمی چون منوچهر فرید و فرزانه تاییدی نیز هست)حتی گفته می شود که معلق شدن فعالیت های تئاتری مشایخی پس از شرکت در فیلم قیصر تا اندازه زیادی از طرف نصیریان و انتظامی انجام شد.
۳)مشایخی در زمره علاقمندان و طرفداران پروپاقرص ادبیات و عرفان فارسی بود و بخصوص به شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ علاقه بسیاری داشت و همواره به مخاطبانش گوشزد می کرد که حتما با این میراث مهم فرهنگ و ادبیات فارسی به خوبی آشنا شوند و آنها را چراغ راه خود قرار دهند.او در اوایل انقلاب نیز قصد داشت که بر اساس داستان آرش کمانگیر نمایشنامه ای بنویسد و کارگردانی کند که ظاهرا نسخه ای از آن را نوشت ولی هیچ گاه اجرا نشد.
۴)بهترین دوران بازیگری مشایخی پس از انقلاب به دهه ۱۳۶۰ مربوط می شود که هم بخاطر بازی در فیلم کمال الملک(علی حاتمی) و گلهای داوودی(رسول صدر عاملی در سال ۱۳۶۳) برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره فجر شد و همچنین وی بخاطر بازی در فیلم پدربزرگ(ساخته مجید قاری زاده-۱۳۶۴) در جشنواره پیونگ یانگ جایزه دریافت کرد.لازم به ذکر است که مشایخی در کل دوران فعالیت های هنری اش در ۹۹ فیلم بازی کرد که آخرینش بن بست وثوق(۱۳۹۵ به کارگردانی حمید کاویانی) بود و آخرین فعالیت تئاتری وی شرکت در نمایش شب روی سنگ فرش خیس نوشته اکبر رادی و به کارگردانی هادی مرزبان در سال ۱۳۷۸ بود.
۴ لایک شده
One Comment
احمد
جالب بود