چهار شعر از اقبال معتضدی
۱
باد مرطوب
می وزد از کرانه ی شرجی
نخل خسته
باد بزن هایش را تکان می دهد
تو پیدا می شوی
آن سو تر
ایستاده بر ماسه های داغ
با چتری گل بهی بر سر
۲
خطی کبود می کشم
– آسمان-
دایره ای زرد
– خورشید-
لکه ای سبز
– چمنزار-
راهی در آن زمینه ی آرام
و دوچرخه ای
که تو با آن عبور می کنی
۳
می پوسد همه چیز
حتی این تندیس کاهی
که هر طلوع و غروب
سایه اش
کشیده می شود
تا انتهای دشت
آنجا لبه ی جهان است
ما کجا کاه شده ایم
کی کاه شده ایم
در هوهوی این باد دیوانه
۴
در این همه خالی
با این تن پوشالی
در این مزرعه ی گم مانده در غبار
که چیزی جز کلاغ در آن نمی روید
و در همه سویش خاک موج می زند
چگونه تاب آوردیم
۹ لایک شده