طعم چشمان تو انگور…
علی زرنگار
ز کسی بیم ندارم که بگویم
به چه اندازه دو چشمانِ تو زیباست
شرابی که به اندازه ی چشمانِ تو سبز است
مرا مست
نکردست
خرابم تو خرابی؟
ز کسی بیم ندارم که بگویم
سرِ سجاده سجودم به دو چشمانِ تو بود
جای لاحول ولا … لال شدم
هم ز کسی بیم ندارم که بگویم
که چنانی ز تو نوشیده ام حتی ز تو حتی
که به اندازه ی یک جام نه یک جرعه نماندست
که کاش از تو نبود
از تو شراب
از تو خرابِ من و خواب
از تو شرابی که شدم مست
نفهمیدمت اما که سرابی شدی ام نیست
نفهمیدمت اما که چنان
دور شدی
دیر شدی
پیر شدم
پای شرابی که به پای تو هم حتی نرسیدست
که اندازه ی چشمانِ تو ام
مست ، نکردست
دگر طعمِ دو چشمانِ چو انگورِ تو را
گور
مگر گور دهد شاید و شاید که دگر
دیر شدی
پیر شدم
دور
و حتی
زکس بیم ندارم که بگویم
طعمِ چشمانِ تو انگور.