شعری از محبوبه میرقدیری
شب که از نیمه می گذرد
یک کلاغ قار قار می کند
بعد آن،
چند گنجشگ جیک جیک می کنند
چند کبوتر،بغ بغو
و یک قمری
غر می زند،
به هر چه روز و روشنایی و نور
گربه همسایه بیدار گشته است و کشاله می آید،
کنار ظرف خالی آب
وگوشت؟
پدرم می گوید
قمری ها احمقند
گربه ها زیرکند
و صبحانه، جان زندگی ست-
لقمه می گیرد،
نان و خامه و عسل.
شب به انتها رسیده است و روز
آغاز روز
پایان یک پرنده است
که پر می کوبد
بر جام پنجره
و خط می کشد
بر قاب چوبی این در.
مادرم در حیاط
کرک های سرخ یک جان را
جمع می کند
جارو می کشد
آب می ریزد
و غر می زند
به هر چه نور
به هر چه روشنایی و هر چه ،
روز.
۱۶ لایک شده
One Comment
زهرا
شعرتان تقلیدی است از شعرهای سهراب سپهری