معذوریم…
نوید نظری
پشت شیشه یک کافه کوچک نوشته شده بود “از ورود افراد بی حجاب معذوریم” و در زیر آن تابلو نسبتا بزرگ با قلم ریز و بد خطی نوشته شده بود “خوش آمدید” این نوشته را همینطور که آرام میدان انقلاب را سمت تئاتر شهر قدم میزدم میخواندم و مدام این نوشته را بدون هیچ دلیلی در ذهن خود مرور میکردم و دوباره در ذهنم بازخوانی میکردم. چند لحظه بعد دختری جوان که گویی تازه مدرسه اش تعطیل شده جلویم سبز میشود. با عجله و نفس نفس زنان حرف میزند. -خیابون دانشگاه خیلی پایین تره؟
-نمیدونم والا، اهل تهران نیستم. تازه دانشجو شدم اینجا
-کُرد هستین؟
لبخندی بروی لبش شکل میگیرد اما سپس گویی گناهی نابخشودنی مرتکب شده باشد لبخندش را از چشمانم پس میگیرد و دوباره همان چهره جدی را به خود میگیرد و اطراف را آرام نگاه میکند تا ببیند کسی خنده اش را دیده یا خیر
-نه خوزستانی ام
و با یه تشکر که بیشتر شبیه معذرت خواهی به خاطر آن لبخندش میماند راهش را میکشد و سریع دور میشود. و من دوباره آن نوشته را در ذهن خود مرور میکنم “از ورود افراد بی حجاب معذوریم” هر چقدر تلاش میکنم تا این نوشته را از ذهنم دور کنم و به چیزهای دیگر فکرم را مشغول کنم نه تنها موفق نمیشوم بلکه تشدید هم میشود.
کاغذ تمام روزنامه های جلوی دکه از فرط گرما زرد شده. ساعت یازده صبح است و هنوز دو ساعتی به حرکت قطارم به سمت اندیمشک وقت مانده. به روزنامه ها نگاه میکنم و تیترهای خسته کنندشان را میخوانم تا شاید ثانیه ها سریع تر بدوند. صدای دو دختر که گویا دانشجو هستند به گوشم میخورد در حالی آرام از لیموناد در دستشان مینوشند:
– نه از تئاتر شهر نمیتونیم بریم. میترسم دوباره بگیرن جفتمونو، مگه یادت رفته؟
– آره، منم به نظرم همین خیابون دانشگاه بریم تا پایین امن تره
بعد از خوردن لیمونادها، همانند سارق های خرده پا با دستپاچگی و عجله از دکه دور میشوند و من هم گویی شریک جرم آنها باشم به سمت تئاترشهر راه می افتم تا سوار مترو شوم و خودم را به راه آهن برسانم. نمیدانم چرا من هم همانند آن دو دختر اندکی دستپاچگی را در خود احساس میکنم.
پیاده روهای تئاتر شهر امروز به شکل غریبی خلوت است و هیچ نشانی از آن شلوغی و عابرها به چشم نمیخورد. مامورها چشم های تیزشان را به پیاده روهای خلوت دوخته اند و بعد از آن که با یکی از آن ها چشم تو چشم میشوم دوباره دستپاچگی ام دو چندان میشود و اولین چیزی که در مغزم جرقه میزند را به زبان می آورم:
– جناب برای رفتن به میدون راه آهن با اتوبوس برم بهتره یا با مترو؟
– هرکدوم که خودت راحت تری انتخاب کن.
۷ لایک شده