دو شعر از زهرا محمد خانی
۱
کتاب فروش محل با من رابطه دارد
کتاب هایش را طوری می چیند
که به من چشمک می زند
گاهی
خواب هایش را
لای ورق های شعر جا می گذارد
من پولی که دست اش می دهم
از سینه ام سر در آورده است
ما شهروندان طبیعی هستیم
با هم رابطه داریم
و سنگسار نمی شویم
۲
در فنجان من
اخم هایت قهوه را تلخ تر می کند
زل زده ام به تو
از یک قاشق ساده
جا به جا می شوی در صندلی ات
جرعه ای می نوشم
و…
عکس تو دیگر
در فنجان نیم خورده ام نیست
۳ لایک شده