سه شعر از گرگوری کورسو
برگردان : بهناز بیرون راه
اشاره :
گرگوری کورسو (Gregory Corso)
(۲۶ مارچ ۱۹۳۰- ۱۷ ژانویه ۲۰۰۱)
گرگوری نونزیو کورسو شاعری آمریکایی و جوان ترین عضو نسل بیت بود. او در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰بدل به یکی از اعضای کلیدی جنبش بیت گردید. کورسو برای تغییرات اجتماعی و سیاسی تلاش می کرد و حتی آلن گینزبرگ او را “بیدارگر جوانان” نامیده بود. گرچه وی در دهه ۱۹۶۰ به اوج رسید، تأثیر آثار او همچنان باقی است. همانطور که دنیس بارون در “نقد و بررسی کتاب آمریکا” بیان کرده است “علی رغم شک، تردید، راه و روش آمریکایی، مرگ های فراگیر، گرگوری کورسو همچنان ادامه خواهد داد، و من از این موضوع خوشحالم.”
مانند بسیاری از نویسندگان و دیگر افراد معروف، کورسو در زندگی گذشته اش، دوره ای سرکش بوده و حتی زندان را نیز تجربه کرده است. طی دوران حبس سه سالهاش به جرم سرقت، کورسو با نویسندگان کلاسیک بسیاری آشنا شده است. انگار که این تجربه الهام بخش مردی بوده است که می توانست در شرایطی اندک متفاوت منحرف شود.
در مصاحبه ای با نویسندگان معاصر، کورسو از تجربهاش در زندان سخن گفته است. “زمانی که آنجا را ترک کردم، آنجا مرد جوانی را به جا گذاشتم، که به بدترین و بهترین روش انسانی آموزش دیده بود. گاهی جهنم جای خوبی است –اگر بتواند به کسی اثبات کند که به دلیل وجودش، ضد آن، بهشت، نیز باید وجود داشته باشد.”
بیان کورسو به عنوان “گلچین” توصیف شده است. گفته شده که او شاعری است که شناخت خوبی از آثار کلاسیک دارد، بیان و فرم کلاسیک، همچنین او شاعری است با حسی خیابانی. یکی از منتقدان او را “شلیخشن” توصیف کرده است.
گرچه کورسو در خوانش بدنام “گالری شش” که گینزبرگ در آن شعر معروف خود “زوزه” را خواند حضور نداشت، اما به سرعت به صحنه بیت در سانفرانسیسکو پیوست. او در ۱۹۵۶ به آنجا رفت و سریعاً به شهرت رسید. کورسو یکی از مطرح ترین نویسندگان بیت به شمار می آید.
انسانیت
چه اعماقِ سادهای
چه سادگیِ عمیقی
نشستن میان درختان
و هم نفس شدن با آن ها
در زمزمهی وزش باد و نسیم
چگونه به آنانی اطمینان کنم
که آسمان را با بهشت می آلایند
و زمین را با جهنم
خوب، انسان ها
من جزئی از شمایانم
و پسرم نیز
اما هیچیک از ما
دروغ بزرگ غمانگیزتان را
باور نمی کنیم.
روح
روح
زندگی است
جاری ست
در مرگِ من
بی پایان
چون رودخانهای
نترس
از
دریا شدن.
شب پیش ماشینی راندم
شب پیش ماشینی راندم
بی اینکه رانندگی بدانم
بی اینکه ماشینی داشته باشم
راندم و زیر گرفتم
کسانی را که دوست داشتم
… با سرعت ۱۲۰ در یک شهر.
درهجویل ایستادم
و در صندلی عقب خوابیدم
… هیجانزده از زندگی جدیدم.
۸ لایک شده