نقل مطلب بدون ذکر دقیق منبع کتاب، نویسنده، سایت و تاریخ، مطلقن ممنوع است.
تذکر:
«با بوطیقای نو در آثار هدایت» چهارمین عنوان از آثار به هم پیوسته ی استاد «جواد اسحاقیان» است. این کتاب در شانزده بخش تنظیم شده است و به صورت بخش های جداگانه به خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.
کلیه مطالب متن فوق توسط ایشان بازبینی و همچنین چهار مقاله به آن افزوده شده است.
«سایت حضور» این فرصت را مغتنم می شمرد تا از استاد «جواد اسحاقیان» به خاطر خدمات ارزنده شان تشکر و قدر دانی نماید.
با بوطیقای نو در آثار هدایت
جواد اسحاقیان
بخش هشتم
نقد ساختگرا و روان شناختی سنگ صبور
” بسیاری از قصه ها با جزئی تغییر در همه جا یافت می شود. ”
“هدایت” در فولکلور یا فرهنگ توده
قصه ی ی سنگ صبور یکی از داستان های عامیانه ای بوده که “هدایت” آن را در مجله ی موسیقی ( مهر ماه ۱۳۲۰ ) منتشر ساخته است. نویسنده تنها به نقل و ثبت این داستان ها اکتفا نکرده، بلکه در مقاله ی سی و پنج صفحه ای فولکلور یا فرهنگ توده ـ که در سال های ۱۳۲۴ـ۱۳۲۳ در چند شماره ی پیاپی در مجله ی سخن ( سوم تا ششم ) منتشر شده است ـ تاریخچه، اهمیت و روش شناسی مطالعه ی آن را نیز مورد بررسی قرار داده است. او آغاز این مطالعه را چاپ و انتشار نیرنگستان خود در ۱۳۱۲دانسته، از توقیف آن اظهار تأسف می کند. وی نخستین شخصیتی است که اهمیت و ارزش “فرهنگ عامه” را درک کرده و زنده یاد دکتر “محمدجعفر محجوب” در نخستین صفحه ی کتاب ارزشمند خود ادبیات عامیانه ی ایران، مقاله ی “هدایت” را ” در حقیقت نخستین راهکار برای جمع آوری فولکلور در زبان فارسی ” دانسته است (محجوب، ۱۳۸۲، ۳۵).
• آنچه به مقاله ی “هدایت” ارزش بیش تری می دهد، نخست حق تقدم در طرح مطلب و دو دیگر، روش شناسی
او در مطالعه ی نمودهای فرهنگ عامیانه است؛ به ویژه که داستان های تدوین کرده ی وی، منابع بسیار ارزنده ای برای فولکلور شناسی و مطالعه ی “افسانه های پریان” و بررسی آن ها از دیدگاه “ساختگرایی” به شیوه ی “ولادیمیر پراپ” ۱ است. تحقیق ارزنده ی “پراپ” با عنوان ریخت شناسی قصه های پریان ۲ به اعتبار زمان (۱۹۲۸م =۱۳۰۷ق) البته مقدم تر است اما باید در نظر داشت که کتاب وی تا سال ۱۹۵۸(۱۳۳۷ق) ـ که “آلن داندِس” ۳ آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرد ـ در بیرون از روسیه ی شوروی ناشناخته بوده است و “هدایت” در فهرستی که از پژوهندگان خارجی در زمینه ی ادبیات عامیانه یاد می کند، از وی اسمی نبرده است. با این همه، میان روش شناسی و توجیه اسطوره ای ـ روان شناختی کار “پراپ” و مقاله ی”هدایت” همانندی های جالبی نیز هست:
• همانندی قصه ها با هم : “هدایت” با مقایسه ی میان قصه های عامیانه ی فارسی با قصه های مشابه غربی به
این نتیجه رسید که :
” بسیاری از آن هــا با جزئی تغییر در همه جا یافت می شود: چوپان اسکاتلندی، دایه ی ایرانی، موژیک روسی ، برزگر هندی. . . یک وجه مشترک دارند و آن، عبارت از قصه های عجیب و یا خنده آوری است که گاهی ساختمان ظاهری آن ها فرق می کند ولی موضوع آن ها همه جا یکی است؛ مثلا ً قصه ی “ماه پیشانی” ایرانی با جزئی تغییر نزد فرانسوی ها، آلمانی ها و ایرلندی ها وجود دارد . . . به همین مناسبت چنین تصور کرده اند که ترکیب اولیه ی ترانه ها و قصه ها و اعتقادات بشر به زمانی می رسد که خانواده های گوناگون این ملل، با هم می زیسته هنوز از یکدیگر جدا نشده بوده اند ” (قائمیان، ۱۳۳۴، ۴۵۱-۴۵۰) .
“پراپ” نیز در نخستین فصل کتاب خود می نویسد:
” همان گونه که همه ی رودها به دریا می ریزند ، همه ی مسائل مربوط به بررسی قصه نیز نهایتا ً به حل مسئله ی بسیار مهم ولی هنوز حل نشده ی همانندی قصه ها در سراسر جهان خواهند انجامید . انسان چگونه می تواند مشابهت
قصه ی مربوط به “ملکه ی قورباغه” را در روسیه، آلمان، فرانسه، هند و در آمریکا در میان بومیان آمریکایی و در زیلند نو توضیح دهد، وقتی که نتواند تماس میان این اقوام را از لحاظ تاریخی ثابت کند؟ ” (پراپ، ۱۳۶۸، ۴۵-۴۴).
• همانندی شباهت الگوهای روانی : “هدایت” باور دارد که همانندی میان قصه های ملل جهان تصادفی نیست؛ بلکه به دلیل خاستگاه مشترک بشری آن هاست :
” این اساس مشترک به زمان های ماقبل تاریخ می رسد ” (همان،۴۵۱) .
او در توضیح بیش تر این همانندی به کسانی چون “ریش سفید” و “رئیس قبیله” اشاره می کند که بین خدا و انسان میانجی هستند (۴۶۶) ، و “پراپ” نیز خاستگاه مشترک قصه ها را “جنبه ی روانی” مشترک میان بشر می داند که :
” یک رابطه ی طبیعی میان زندگی روزمره و دین از یک سو و میان دین و قصه از سوی دیگر وجود دارد ” (۲۰۹) .
آنچه هر دو اندیشمند می گویند، همان است که “یونگ” ۴ از آن به “کهن الگو” ۵ تعبیر می کند؛ یعنی صورت هایی از نمودهای ناخودآگاهی که جنبه ی نمادین دارند و در رؤیاها و مکاشفه های ما به هیئت “پیر دانا” و “پیرزن جادوگر” قبیله نمود می یابد.
“پراپ” بر پایه ی بررسی و مقایسه ی صد قصه ی پریان در مجموعه ی قصه های عامیانه ی روسی ۶ تألیف ” ا. ن. آفاناسیف” ۷ کوشید موارد مشترک میان “خویشکاری” ۸ ها، شخصیت ها، بن مایه ها و شیوه های روایی را استخراج کرده آن را رده بندی کند؛ به گونه ای که نه تنها میان اجزا پیوندی پویا وجود داشته باشد، بلکه میان اجزا و کل قصه یا قصه ها نیز همین پیوند ارگانیک و معنی دار حفظ شود. چنین روش شناسی ای البته “ساختگرایی” ۹ به معنی اخص اصطلاح نبود، اما تأثیر غیر قابل انکاری بر پیدایش “ساختگرایی” در فرانسه شد و ساختارگرایانی چون “گریماس” ۱۰ از برخی سازه های ریخت شناسی فولکلوریک “پراپ” سود جستند و اصطلاحاتی تازه به جای تعابیر “پراپ” وضع کردند و افزون بر این، زمینه را برای ظهور و بسط ساختگرایی در انسان شناسی و مطالعات ادبی فراهم ساختند ” (کاستل، ۲۰۰۸، ۱۱۶).
“پراپ” برای تحلیل ساختاری قصه ، آن را به سازه های بنیادی تقسیم کرده “خویشکاری” نام می نهد. “خویشکاری” یا “کارکرد” قصه هیچ گونه ارتباطی به “شخصیت” یا “چگونگی” رخداد قصه ندارد و افزون بر آن، خویشکاری در ضمن قصه معنی پیدا می کند. بر این پایه:
” خویشکاری یعنی عمل شخصیتی از اشخاص قصه که از نقطه نظر اهمیتی که در جریان عملیات قصه دارد ، تعریف می شود ” (۵۳).
شماره ی خویشکاری در قصه ها محدود است و ممکن است متناسب با هرقصه کم تر یا زیاد تر شود ؛ مثلا ً شماره ی خویشکاری ها در تحلیل های ” پراپ ” گاه به سی و یک مورد می رسد اما در قصه ی مورد بررسی ما ، بیست و یک خویشکاری بیش تر نمی توان یافت ؛ اما نکته ای که بی درنگ باید افزود ، این است که میان آن ها باید رابطه ی عِلّی برقرار باشد ؛ مثلا ً ” دزدی انجام نمی گیرد مگر آن که دزد ، اول درِ خانه را بشکند” (۵۴) .
پیش درآمد : هر قصه ای صحنه ای آغازین دارد : به باور ” پراپ ” در این صحنه ” اعضای خانواده نام برده می شوند یا قهرمان آینده با ذکر نام و جایگاهش معرفی می شود . این صحنه با آن که ” خویشکاری ” محسوب نمی شود ـ یعنی عمل شخصیت قصه که در پیشبرد رخدادهای قصه نقشی تعیین کننده دارد ـ یک عنصر ریخت شناختی بسیار مهم است (ص۶۰) . قصه ی سنگ صبور چنین آغازی دارد :
” یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدا هیچ کس نبود. هر چه رفتیم راه بود؛ هرچه کندیم چاه بود؛ کلیدش دست سیّد جبّار بود. یک مردی بود یک زن داشت با یک دختر. این دختره را روزها می فرستاد به مکتب پیش ملا باجی. هر روز که می رفت مکتب، سرِ راه یه صدایی به گوش او می آمد که ’ نصیب مرده فاطمه ‘. اسم این دختره فاطمه بود. تعجب می کرد. با خودش می گفت: ’ خدایا، خداوندگارا، این صدا مال کیه‘ چیزی به عقلش نمی رسید. ترسش می گرفت ” (قائمیان، ۱۳۳۴، ۱۳۱) .
۱. یک یا چند تن از اعضای خانواده غیبت می کنند : “پراپ” آنچه را باعث ترک خانه و زندگی می شود
“انگیزش” می نامه و می گوید علت این غیبت می تواند کاریابی، تجارت، مأموریت، شرکت در جنگ یا کار دیگری باشد. در قصه ی مورد بررسی ما، علت مهاجرت همه ی اعضای خانواده، ایمِن ماندن از آسیب مصیبتی است که پدر و مادر برای دختر خود پیش بینی می کنند:
” یک روز آمد به مادرش گفت: ’ ننه جون، هر روز که از کوچه رد میشم، یک صدایی به گوشم می آید که ’ نصیب مرده، فاطمه ‘ آن وقت پدر و مادرش گفتند: ’ ما می گذاریم از این شهر می رویم ‘ هرچه اسباب زندگی و خرت و خورت داشتند، فروختند و راهشان را کشیدند و رفتند ” .
چنان که پیدا است، زندگی خانواده با آرامش و روال عادی و روزمرّه آغاز می شود اما رخدادی پیش بینی نشده، این آرامش را به هم می زند و حیات خانواده، سمت و سویی دیگر می یابد.
۲. قهرمان قصه، از کاری منع می شود : در قصه های عامیانه، قهرمان به کاری امر یا از
عملی نهی می شود. عضو خانواده با رفتن پدر و مادر تنها می شود و خودسرانه و به اشاره ی ناخودآگاه رفتار می کند. همین تنهایی و استقلال عمل، خود آغاز فاجعه ی بعدی است. در این داستان وقتی “فاطمه” درِ خانه ای را می زند تا چیزی برای خوردن بگیرد، در پشت سرش بسته می شود. در این باغ بزرگ، هفت اتاق تو در تو هست و در هفتمین اتاق، جوانی روی تختخواب خوابیده :
دید یک جوان خوشگل مثل پنجه ی آفتاب آنجا خوابیده. نگاه کرد؛ دید روی شکمش مثل این که بخیه زده باشند، سوزن زده بودند. یک تیکه کاغذ دعا روی رف بالای سرش بود. ورداشت؛ دید نوشته: هرکس چهل شب و چهل روز بالای سرِ این جوان بماند، روزی یک بادام بخورد و یک انگشتانه آب بخورد، این دعا را بخواند و به او فوت بکند و روزی یک دانه سوزن را بیرون بکشد، آن وقت روز چهلم، جوان عطسه می کند و بیدار می شود ” (۱۳۲) .
۳. قهرمان، از فرمان سرپیچی می کند : مطالعه ی صد قصه ی پریان به “پراپ” ثابت کرد که معمولا ً در پی
نافرمانی قهرمان، سر و کله ی شخصیت منفی یا “شریر” پیدا می شود که :
” نقش او ایجاد یک نوع مصیبت، خرابکاری یا وارد آوردن صدمه و زیان است ” (۶۳) .
“فاطمه” تا سی روز و نه روز مطابق دستور روزی یک بادام می خورَد و یک انگشتانه آب می نوشد و روزی یک سوزن از پهلوی جوان بیرون می کشد، اما سرانجام از پا می افتد و خواب بر وی چیره می شود. در همین روز برای رهایی از آسیب تنهایی، دخترکی کولی را تطمیع کرده همدم خود می کند. دختر کولی همان قهرمان شریر قصه است که با ورود خود، همه ی معادلات را به هم می ریزد و آنچه رشته شده، پنبه می شود.
۴. شریر به خبرگیری می پردازد : این خویشکاری به این معنی است که شریر با کنجکاوی های رذیلانه ی خود
سرانجام از کارها و اسرارِ مگوی قهرمان سردرمی آورد و از پنهانگاه آگاه می شود. “فاطمه” هرچند از هفتمین اتاق پیش او چیزی نمی گوید، احتیاط از دست می نهد :
” این دختر کولیه از بس که حرامزاده بود، می دید این دختره می رود توی اتاق؛ در را روی خودش چفت می کند و یک کارهایی می کند. شستش خبردار شد یک چیزی هست که دختره از اون پنهان می کند ” (۱۳۴) .
۵. شریر اطلاعات لازم را در مورد قربانی خود به دست می آورد : در این گونه موارد، شریر از سادگی قربانی
خود سوء استفاده می کند و می کوشد با تعقیب وی، سرِ نخی به دست آورد :
” یک روز سیاهی به سیاهی این دختر رفت؛ از لای چفت در دید که فاطمه یک دعایی را بلندبلند خواند و مثل این که یک کارهایی کرد. دو سه روز دیگر هم رفت گوش وایستاد تا این که دعا را از بر شد ” (همان) .
۶. شریر با اغوای قربانی، از اطلاعات خود استفاده می کند :
” روز سی و نهم که فاطمه هنوز خواب بود، صبح زود دختر کولیه بلند شد رفت درِ اتاق را باز کرد. رفت تو دید جوانی مثل پنجه ی آفتاب آنجا روی تخت خوابیده. دختره دعا را که از بر بود، خواند. دید یک سوزن روی شکمش است؛ آن را بیرون کشید. فوراً تا کشید، جوانه عطسه کرد؛ بلند شد نشست و گفت: ’ تو کجا اینجا کجا ؟ آیا حوری ؟ جنّی ؟ پری هستی یا دختر آدمیزادی ؟ دختر کولیه گفت : من دختر آدمیزادم . جوان پرسید : چطور اینجا آمدی ؟ ” (۱۳۵ـ۱۳۴)
۷. قربانی به اغواگری شریر تسلیم می شود :
” دختر کولیه تمام سـرگذشت فاطمه را از اول تا آخر به اسم خودش برای او نقل کرد و خودش را به اسم فاطمه جا زد و فاطمه را ـ که خوابیده بود ـ گفت کنیز من است. جوان گفت : ’ خیلی خوب؛ حالا می خواهی زن من بشوی ؟ دختره گفت : البته که می خواهم . چه از این بهتر ‘ بعد فاطمه، کلفت دختر کولیه شد و دختر کولیه شد خانم و خاتون و فاطمه را فرستاد توی آشپزخانه ” (۱۳۵) .
۸. شریر به قربانی آسیب می رساند : از نظر “پراپ” این کارکرد، اهمیتی استثنایی دارد زیرا با آن، تحرک و
گسترش واقعی قصه آغاز می شود. بنا براین هفت خویشکاری نخست را می توان “بخش مقدماتی قصه” نامید. فاجعه یا گره قصه با عمل “شرارت” آغاز می شود ” (۶۹). در طی غیبت جوان، دختر کولی همه ی عقده های پیشین را سر ِ فاطمه خالی می کند:
” دختر کولیه هم هی فاطمه را کتک می زد و می چزاندش و این هم همه اش گریه می کرد ” (۱۳۶) .
۹. قهرمان داستان به مأموریت یا مسافرت می رود : این کارکرد، قهرمان را به صحنه ی قصه می آورد و وی
را می توان اصطلاحا ً “جستجوگر” نامید :
” جوانه فرمان داد هفت شبانه روز شهر را آیین بستند و دختر کولیه را گرفت. فاطمه هیچ چیز نمی گفت؛ کلفتی خانه را می کرد تا این که زد و جوانه خواست برود سفر. وقتی که خواست حرکت کند، به زنش گفت : ’ دلت چه می خواهد برایت سوغاتی بیاورم ؟ دختر کولیه گفت : برای من یک دست لباس اطلس زری بیار ‘ بعد برگشت به طرف فاطمه گفت: تو چه می خواهی که برایت سوغات بیاورم ؟ اونم گفت: واسه ی من یک سنگ صبور و یک عروسک چینی بیاورید” (۱۳۶ـ۱۳۵).
۱۰. قهرمان جستجوگر موافقت می کند : شاهزاده آنچه را همسر و کلفت می خواهند، می پذیرد و برای خرید یا
یافتن آن ها می کوشد. جوان سوغاتی های همسرش را خریده در آستانه ی بازگشت به خانه است که پایش به سنگی می خورد و به یاد سنگ صبور و سفارش کلفت خانه می افتد (۱۳۶).
۱۱. قهرمان ضمن مسافرت با چاره گری مواجه می شود : به دست آوردن آنچه قهرمان جست و جوگر در پی آن
است، همیشه آسان نیست و به راهنما و چاره گر نیازمند می شود. در این قصه، قهرمان جست و جوگر به بازار می رود :
” پرسان پرسان یک نفر دکاندار را پیدا می کند که گفت : من یکی برایتان پیدا می کنم ” (همان) .
۱۲. قهرمان جست و جوگر مورد پرسش چاره گر قرار می گیرد : قهـرمان چاره گر در مورد سوغات “سنگ
صبور” کنجکاو می شود و درمی یابد که در این سفارش، رازی هست که باید کشف شود :
” فرداش که جوان برگشت آن را بخرد ، دکانداره ازش پرسید: کی از شما سنگ صبور خواسته ؟ جوان گفت : تو خانه مان یک کلفت داریم که از من سنگ صبور و عروسک چینی خواسته ” (همان) .
۱۳. قهرمان جستجوگر، رهنمود چاره گر را به کار می بندد :
” دکانداره گفت: شما اشتباه می کنین. این دختر، کلفت نیست. هرکس سنگ صبور می خواد، معلوم میشه که درد دل داره. حالا که برگشتی سنگ صبور را به دختر کلفت دادی، همان شب وقتی که کارهای خانه را تمام کرد، می رود کنج دنجی می نشیند و همه ی سرگذشت
خودش را برای سنگ نقل می کند؛ بعد از آن که همه ی بدبختی های خودش را نقل کرد، می گوید:
” سنگ صبور، سنگ صبور
تو صبوری؛ من صبورم .
یا تو بترک یا من می ترکم . ”
آن وقت باید بروی تو اتاق. کمر او را محکم بگیری. اگر این کار را نکنی، او می ترکد و می میرد ” (۱۳۷ـ۱۳۶) .
۱۴. قهرمان جستجوگر شیئ جادویی را در اختیار دیگری می گذارد :
” چه دردسرتان بدهم. جوان همان کاری را که او گفته بود، کرد و سنگ و عروسک چینی را به دختر کلفته داد ” (۱۳۷) .
۱۵. قهرمان قربانی، از شیئ جادویی بهره می گیرد : “پراپ” خویشکاری پانزدهم را “انتقال قهرمان به محل شیئ
جادویی” دانسته و این، داستان را به عقب بازمی گرداند و ضرورتی هم ندارد که خویشکاری ها در همه ی قصه ها یکسان باشد. ما به تناسب حرکت داستان، این خویشکاری را با عنوانی دیگر مشخص کرده ایم و از آن استفاده ی قــربانی از شیئ جادویی اراده کرده ایم :
” فاطمه همین که کارهایش تمام شد، رفت آشپزخانه را آب و جارو کرد. یک شمع روشن کرد کنج آشپزخانه گذاشت. سنگ صبور و عروسک چینی را هم جلو خودش گذاشت و همه ی بدبختی های خودش را از اول ـ که چطور سر راه مکتب صدایی بغل گوشش می گفت ” نصیب مرده، فاطمه ” و بعد فرارشان، بعد بی خوابی و زحمت هایی که کشید، بعد کلفتی و زجرهایی که تا حالا کشیده بود ـ همه را برای آن ها نقل کرد. آن وقت گفت: ” سنگ صبور، سنگ صبور! تو صبوری؛ من صبورم. یا تو بترک یا من می ترکم ” همین که این را گفت، فوری جوان در را بازکرد؛ رفت محکم کمر فاطمه را گرفت. به سنگ صبور گفت: تو بترک. سنگ صبور ترکید و یک چکه خون ازش بیرون جست ” (۱۳۸ـ۱۳۷) .
۱۶. قهرمان و شریر در برابر هم قرار می گیرند : در این قصه، مقابله و ستیزی مستقیم میان دختر کولی ( قهرمان شریر ) و فاطمه ( قهرمان قربانی ) نیست اما سرانجام شریر، رسوا و خوار و قربانی، سرافراز و عزیز می شوند.
۱۷. قهرمان قربانی، مورد محبت قرار می گیرد : در تقسیم بندی های “پراپ” این فقره با عنوان “داغ شدن قهرمان” نام گذاری شده اما از نمونه ها و مصداق های ارائه شده می توان فهمید که مقصود، نشاندار شدن قهرمان با زخم و یا جای بوسیدن و جز آن است و در قصه ی مورد بررسی ما، مهر افکندن قهرمان جست و جوگر بر قهرمان قربانی و از این رهگذر، جبران ما فات است :
” دختره غش کرد. جوان او را بغل زد و نوازش کرد ” (۱۳۸) .
۱۸. شریر شکست می خورد و قربانی پیروز می شود : مصداق های این خویشکاری متعدد است اما قدر مشترک آن ها، همانند است: از چشم افتادن دختر کولی، رفتن فاطمه از آشپزخانه به اتاق شاهزاده و رهایی از مشقت کلفتی و یافتن جایگاه واقعی و شایسته ی خود، مصداق دقیق این خویشکاری است :
” جوان او را بغل کرد و برد تو اتاق خودش خواباند ” (همان) .
۱۹. بدبختی قهرمان قربانی به انجام می رسد : روزگار کامرانی هنگامی است که ترفند دختر کولی فاش می شود و جوان، فاطمه را می بوسد :
” جوان او را بغل کرد و نوازش کرد و ماچ و بوسه کرد ” (همان) .
۲۰. قهرمان شریر مجازات می شود :
” فردا صبح جوان فرمان داد گیس ِ دختر کولی را به دمب قاطر بستند و هی کردند میان صحرا ” (همان) .
۲۱. قهرمان جست و جوگر ازدواج می کند :
” بعد داد هفت شبانه روز شهر را چراغانی کردند و آیین بستند و فاطمه را عروسی کرد و به خوشی و شادی با هم مشغول زندگی شدند ” (همان) .
* * *
خرده ای که برخی از ساخت گرایان بر شیوه ی تحلیل روایی “پراپ” گرفته اند، این است که بیش تر جنبه ی فورمالیستی دارد و کم تر به کار تحلیل سازه های اجتماعی و فرهنگی می آید یا دست کم میان ساخت های روایی و سازه های اجتماعی پیوندی وجود ندارد. “آلن داندِس” پژوهشگر آمریکایی در مقاله ای با عنوان دیباچه بر ویرایش دوم “ریخت شناسی قصه های عامیانه” ی “پراپ” می نویسد اگر نگاه وی به قصه های روسی مورد تحلیل، رویکردی ساختارگرا بود، لازم می آمد که وی به پیوند ساختاری میان پایان بندی بیش تر قصه ها ( مثلا ً ازدواج قهرمان با شاهزاده خانم ) و ساختار اجتماعی و فرهنگی روسیه می پرداخت :
” از لحاظ نظری، دلیلی وجود ندارد که ساختار زنجیری قصه های عامیانه را نتوان به صورتی معنی دار به دیگر جنبه های یک فرهنگ ( مثل ساختار اجتماعی ) ربط دارد ” (پراپ،۱۰) .
دقیقه ای که در قصه ی “سنگ صبور” هست، تنها دل نهادن به جنبه های صوری قصه نیست که در آن دخترکی بی نام و نشان ـ چنان که در “رمانس” ها نیز دیده می شود ـ به وصال شاهزاده ای موفق شود؛ قهرمان ( فاطمه ) نتیجه ی ریاضت و سخت کوشی خود را ببیند و شریر یا ضد قهرمان ( کولی ) به ناحق به وصال برسد و در پایان نیز مجازات شود. هریک از شخصیت ها و رخدادها در این قصه ها می توانند “نماد”، “رمز” یا “استعاره” ای از پدیده ای روانی، فلسفی و اجتماعی باشند؛ به قول “برونو بتلهایم” ۱۱ :
” هدف قصه این نیست که اطلاعات سودمندی در باره ی جهان بیرون به شخص بدهد؛ بلکه به فرآیندهایی که در درون او صورت می گیرد، توجه دارد ” (بتلهایم، ۱۳۸۱، ۳۰) .
خوانش روان شناختی باید بتواند با نفوذ با لایه های پنهان تر قصه، معانی تلویحی و ضمنی آن را کشف و تحلیل کند . نگاهی دیگر به این قصه ی سرشار از رمز نشان می دهد که هریک از کسان قصه، معرّف سیمایی از روان زنانه و مردانه در انسان هستند و نباید تنها به ظاهر آنان پرداخت. خوانش روان شناختی و کهن الگویی ما، کوششی برای راهیابی به معانی پنهان تر این قصه است.
۱. فاطمه، جنبه ی مثبت آنیموس است : “یونگ” ۱۲ انسان را به اعتبار حیات روانی اش، دو جنسیتی می دانست
و اعتقاد داشت که در هر مرد، “روان زنانه” ۱۳ و در هر زن “روان مردانه” ای۱۴ هست. ” فاطمه ” در این قصه، نمودی از سویه ی مثبت روان مردانه است. “یونگ” در مقاله ی جفت های متقابل: انیما و انیموس ۱۵ می نویسد:
“زن [شکنندگی زنانه اش] را با عنصر مردانه ی خود، جبران می کند. بنابراین، ناخودآگاه او یک “مُهر مردانه” ۱۶ دارد. این امر، به ایجاد تفاوتی روان شناختی میان زنان و مردان منبجر می شودو این، همان اسات که من از “انیموس” به عنوان “عامل فرافکنی در زنان” یاد می کنم که به معنی ذهن و روان است ” (یونگ، ۱۹۶۸).
دکتر “فون فرانتس” ۱۷ از پیروان “یونگ” نوشته است :
” طرف مثبت روان مردانه می تواند به وجودآورنده ی روح ابتکار، شجاعت و در عالی ترین شکل خود، حالت روحانی عمیق باشد ” (یونگ، ۱۳۵۹، ۳۰۳-۳۰۲).
“روح ابتکار و شجاعت” در “فاطمه” هنگامی نمود می یابد که در پی خوراکی به خانه ای با درِ گشوده وارد می شود. او پیش از این به اشارات ناخودآگاه خویش گوش فراداده و آن ها را جدی تلقی کرده است. اینک وقت آن است که بکوشد به معنی و مفهوم این اشارات پی برد. وارد شدن به خــانه ای که هفت اتاق تو در تو دارد، تلویحا ً به معنی ورود به لایه های پنهان تر ناخودآگاه او است و مگر نه این که هر دختری در جهان خیال و پندار خواب ازدواج با شاهزاده ای زرین کمر می بیند؟ همین خطرکردن، نهراسیدن و سخت کوشی برای تیمارداری شاهزاده آن هم به مدت چهل روز ـ که بر کثرت، پختگی و کمال نیز دلالت می کند ـ نشان می دهد که از شجاعت کافی برخوردار است و مانند دختران منفعل، محافظه کار و بی ابتکار فرار را بر قرار ترجیح نمی دهد. او در این آزمون دشوار پی می برد که می تواند مدت ها با ریاضت و سخت کوشی به حد اقل بسازد و رنج تیمارداری، بی خوابی و گرسنگی را بر خود هموار سازد و به توانایی های پنهان و کشف نشده ی خود پی ببرد. روان مردانه در زن اگر آگاهانه مورد مراقبت قرار گیرد، می تواند ظرافت زنانه ی او را جبران کند و وی را به کمال برساند.
۲. کولی، جنبه ی منفی آنیموس است : همه چیز در رفتار و حیات روانی او نشان می دهد که انگیزه های
رفتاری سالمی ندارد و به تعبیر “فون فرانتس” تفکر چنین کسی :
” شبکه ای از رفتار حسابگرانه است که پر است از بدخواهی و زمینه سازی و نتیجه ی آن گرفتاری وی در وضعی است که حتی آرزوی مرگ دیگران را می کند ” (یونگ، ۱۳۵۹، ۲۹۷).
“یونگ” در همپیوندی شخصیت ۱۸ (۱۹۳۹) این جنبه ی منفی را در “انیموس” به “دُم مارمولک” مانند می کند که یادآور روزگار حیوانی آدمیزاد بوده است؛ مانند دنبالچه ای که برخی نوزادان با آن، متولد می شوند و بی درنگ آن را می برند تا آن راز بزرگ، فاش نشود و افزون بر این، مانند دُم مارمولک پیوسته تجدید حیات می یابد:
” بشر، هنوز هم آن را پس ِپشت خود دارد. اگر این دم بریده شود، به هیأت افعی التیام بخشی درمی آید که در کتاب های افسانه از آن ، سخن می رود. تنها میمون هایند که به دم خود مباهات می کنند ” (یونگ، ۱۹۳۹) .
“کولی” نتیجه ی همه ی ریاضت “فاطمه” را به خود نسبت می دهد؛ نسبت به کسی که او را مورد تیمار و محبت خود قرار داده، بی وفایی می کند و آنچه از ستمگری در خود سراغ دارد، در قبال “فاطمه” انجام می دهد و به شاهزاده ی جوان نیز دروغ می گوید. حال اگر این دو شخصیت را بیش تر مورد تحلیل روانی قرار دهیم، به این نتیجه ی اجتناب ناپذیر می رسیم که “فاطمه” و “کولی” سیماهای متضاد و متفاوت یک روان مردانه بیش نیستند. در هر زنی سخت کوشی و شجاعت از سویی و تن آسانی، پخته خواری و ترس و بی وفایی از سوی دیگر، می تواند جمع شود. این دیگر به عهده ی زن است که بتواند میان گرایش های روانی خود، کدام را به سطح خودآگاهی برساند .
۳. جوان، روان زنانه ی منفعل است : در قصه های پری واری چون زیبای خفته در جنگل ۱۹ نوشته ی ” شارل
پرو” ۲۰ دختر جوانی و زیبایی ده ها سال باید همچنان در خواب باقی بماند تا سرانجام شاهزاده ای دلفریب با بوسه ای او را از خواب و ناهشیاری بیرون آورد. بوسیدن “زیبای خفته” از نظر روان شناختی، بیدار کردن “انیما” یا روان زنانه” در دختر جوان است که هنوز فعال و بیدار نشده است. شاهزاده ی جوان در نیمه ی اول داستان، موجودی منفعل، حساس و مطیع است که به سادگی مورد اغوای “کولی” قرار می گیرد و ساده دلانه با او ازدواج می کند. این که قصه او را به هیئت مرده ای با ده ها سوزن فرورفته در بدن و خوابی سنگین نمایش می دهد، اشاره ی دلالتگری است و نشان می دهد که هنوز روان زنانه ی او به مرحله ی خاصی از تکامل و “استانه ی خودآگاهی” نرسیده و حتی او نمی تواند میان “کلفت” و “خانم” خانه فرق بگذارد. این گونه رفتار نشان می دهد که به راستی “جوان”، خام، منفعل و چندان نسبت به همسر واقعی بی اعتنا و منفعل است که در آوردن سوغات “فاطمه” اهمال ورزیده و به مرحله ی رشد عاطفی و معنوی نرسیده و تنها در پایان داستان است که شاهزاده روان زنانه ی زنانه ی خود را کشف می کند.
۴. دکاندار، کهن الگوی پیر دانا است: در این میان دکاندار به گونه ای فرابینی، دل آگاهی و روشن بینی رسیده و خیلی زود تشخیص می دهد که خواهنده ی “سنگ صبور” مشکلی دارد و بر او ستمی رفته است؛ چیزی که شاهزاده ی جوان به آن پی نبرده است. “پیر دانا” ۲۲ در نظریات “یونگ” معمولاً شخصیتی است که گاه به هیئت یک پدر پیر ظاهر
می شود و با دل آگاهی و بصیرت خود، داستان هایی نقل می کند و رهنمودها و راهکارهایی پیشنهاد می کند که به گونه ای رازورانه بر مخاطب تأثیر می گذارد. به طوری که از نوشته های “یونگ” برمی آید، این کهن الگوی یاری رسان یک بار در رؤیا به صورت موجودی با پوزه ی گاو با بال هایی مانند بال مرغ ماهیخوار بر او ظاهر شد و مشکل ذهنی و روانی او را در بدترین وضعیت ممکن، حل کرد. سیمای این “پیر دانا” هیچ گاه از خاطره و ذهن “یونگ” فراموش نشد. چنین سیمایی بر “مِرلین” ۲۱ شخصیت حماسی و اسطوره ای ادبیات انگلستان و فیزیکدان معروف آلمانی تبار “اینشتاین” ۲ نیز پدید شده است ” (هولین، ۲۰۱۲).
چنان که باز دریافته ایم، شاهزاده ی جوان و دکاندار به عنوان پیر دانا یک نفر بیش نیستند و هریک به سویه ای از ناخودآگاهی خویش اشاره دارند. این تحلیل، به خواننده کمک می کند که هریک از شخصیت های قصه را نه شخص و پدیده ای بیرونی، بلکه نمود یک یا بخشی از نیروهای روانی و درونی خود بداند و بکوشد با شناخت توانایی روانی خود، به تمامیت روانی برسد.
۱. Vladimir Propp
۲. Morphology of Wondertale
۳. Alan Dandes
۴. Jung
۵. Archetype
۶. Narodmye Russkie Skazki
۷. Afanasev
۸. Function
۹. Structuralism
۱۰. Greimas
۱۱. Bruno Bettelheim
۱۲. Jung
۱۳. Anima
۱۴. Animus
۱۵. Syzygy: Anima and Animus
۱۶. Masculine imprint
۱۷. Von Franz
۱۸. The Integration of Personality
۱۹. La Belle au bois dormant
۲۰. Ch.Perrault
۲۱. Merlin
۲۲. Einstein
منابع:
بتلهایم، برونو. افسون افسانه ها. ترجمه ی اختر شریعت زاده. تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۸۱.
پراپ، ولادیمیر. ریخت شناسی قصه های پریان. ترجمه ی فریدون بدره ای. تهران: انتشارات توس، ۱۳۶۸.
قائمیان، حسن (گردآورنده). نوشته های پراکنده [ی صادق هدایت]. تهران: بی نا. چاپ دوم، ۱۳۳۴.
محجوب، محمدجعفر. ادبیات عامیانه ی ایران. به کوشش: حسن ذوالفقاری. تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۲.
مورنو، آنتونیو. یونگ، خدایان و انسان مدرن. ترجمه ی داریوش مهرجویی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۶.
یونگ، کارل گوستاو. انسان و سمبولهایش. ترجمه ی ابوطالب صارمی. تهران: نشر پایا ـ امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۵۹.
Castle, Gregory. The Blackwell Guide to Literary Theory. Blackwell Publishing, 2008.
Howlin, Jeff (DR.) The Old man on the Point: The Old Man Archetype. ۲۰۱۲.
Jung, C. G. “The Syzygy: Anima and Animus”, Collected Works, Vol. 9, part 2. 2nd Ed. Princeton University Press, 1968.
———-. The Integration of the Personality. Farrar & Reinhart, Incorprated, 1939.
۱ مرتبه لایک شده