دریچه های روشنی
یادداشتی کوتاه بر مجموعه شعر«حفره های نابینا» سروده ی «هرمز ناصرشریفی»
نشر مایا- چاپ اول- ۱۳۹۶
روح اله مهدی پور عمرانی
به تازگی دفتری از شعرهای «هرمز ناصرشریفی» منتشر شده است. این دفتر که «حفره های نابینا» نام دارد، بیست و پنج شعرِ کوتاه را در خود جا داده است. شاعر به درستی دریافته است که روزگارِ شعرهای دراز و چاپ دیوان های قطور گذشته است و امروز دیگر کم تر کسی فرصت و رغبت می کند مثنوی های هفتاد من کاغذ و قصیده های صد بیتی بخواند.
اگر اهل شعرخواندن باشید، این دفتر را یک روزه و در یک نشست و در چند چشم انداز، خواهید خواند.
[ در زمینی که اخم زرد مرده هاش/ تو را می ترساند/ و انسان هاش، مرا / این خون ریخته/ از چشم های ما باریده است/…](ص۱۰ )
«هرمز ناصرشریفی»، شاعری است که در عین سادگی زبانش و دوری جستن از اداها و اطوار مدرنیستی و یا پست مدرنیستی، دغدغه های انسانی و اجتماعی برای نوشتن دارد. همین دغدغه ها و دلشوره هاست که شعرهایش را قابل خواندن و اعتنا کرده است:
[ بر ویرانه ها که می ایستی/ و صلح/ بی تابیِ زنی است/ در خاک پراکنده/ باد در اسب های رویاهایت می پیچد/ سربازی روی شانه هایت دست می گذارد/ روزها را زیر لب تکرار می کند.] (صلح های مجروح- ص ۲۰)
تا زمانی که این دغدغه ها در او هست و به ذهنش نهیب می زند، او شاعر است و می تواند- چنان که بخواهد- باز هم شعر بنویسد. حتی اگر دغدغه هایش رنگ دیگری بگیرند مثلا عاشقانه و لیریک شوند و یا هر چیز دیگر، او می تواند دنیای درون و بیرونش را با شعر روایت کند. زیرا برای شاعر بودن علاوه بر زبان و ایماژ، باید دغدغه و انگیزه وجود داشته باشد.
[… و خورشید/ هفت سال پیاپی خواهد تابید/ لبخندهای مادر/ روی نیمکتی خواهد ریخت/ و لب های پدر/ برای خیره شدن به باران/ بی تاب خواهد شد. آن گاه/ باران/ باران بی وقفه/ دو شش سال، خواهد بارید/ و جهان را در آب فرو خواهد برد/ و آدم های طوفان زده/ سوار بر نیلوفرهای آبی/ برای دمیده شدن روح « برهما»/ در کالبدهای تنهاشان/ دعا خواهند خواند](شعر طوفان- ص ۴۹ )
«شریفی» در تجربه های شعریِ این کتاب، کوشیده است زبان خودش را خلق کند، اما در این شعر- شاید بدون این که خواسته باشد- به زبان فروغ نزدیک شده است. این گونه به چشم و گوش می آید:
[ آنگاه. خورشید سرد شد. و برکت از زمین ها رفت. سبزه ها به صحراها خشکیدند. و ماهیان به دریاها خشکیدند. و خاک مردگانش را زان پس به خود نپذیرفت…] ( آیه های زمینی- فروغ فرخزاد) ]
اما در بازخوانش درمی یابیم- و یا دست کم در یافتم- که بسیاری از شعرهای این مجموعه، وامی به زبان و موسیقی شعرهای « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سردِ » فروغ دارد. و این تاثیر را بارها در شعرهای شاعران دیگری هم دیده ام. شاید بتوان به این حکمِ کلّی رای داد که: از دهه ی چهل به این سو، نه تنها شاعران زن از فروغ تاثیر گرفته اند بلکه بسیاری از مردان شاعر هم تحت تاثیرِ نگاه و زبان فروغ بوده اند.
شاعر، بدون روی آوری و تاکید بر فرمالیسم، به آسانی با زبان و موسیقیِ شعر، کنار آمده است تا دلمشغولی هایش را ثبت کند.
ایران را سرزمین شعر می دانند، به ویژه ایرانِ روزگارِ ما را. چرا که روزانه صدها بلکه هزاران سطر و صفحه شعر در ایران تولید می شود و چه بسیارند شعرهایی که نزدیکی های زبانی و ذهنیِ فراوانی با هم دارند، به گونه ای که گاهی چنین به نظر می رسد که بسیاری از آن ها نه تنها از یک زمینه و زبان برخاسته اند، بلکه بسیاری از متن ها از روی دست همدیگر- خواه به توارد و خواه به تعامُد- نوشته شده اند. این هم اندیشی و هم زبانی، یک واقعیت است. چه تلخ و چه شیرین. و من در اینجا قصد ندارم که این مانندگی ها و – احیانا- هم نویسی ها را ارزشگذاری کنم، اما بدون هیچ حُبّ و بُغضی می گویم که شعرهای این دفتر از هرمز ناصر شریفی، واقعی اند. تولیدند. متنِ تولیدی اند. و در نوع خود؛ خواندنی.
بگذار زمان و زمانه، مجال دهد و شعرهای دیگری از این شاعر چاپ شود تا بهتر بتوان- بتوانم- به خوانش جهان شعریِ او نشست- و بنشینم.