وقتش اگر برسد!
طاهره محمودی
«خودسانسوری» زنان جامعه ما با نگاهی به زندگی و شعر «ژاله»
دست و پایی، همتی، شوری، قیامی، کوششی / شهر هستی جان من جز عرصه ناورد نیست
آخر ای زن، جنبشی کن تا ببیند عالمی / کانچه ما را هست هم زان بیشتر در مرد نیست.
کسی که چنین پرشور، زنان را دعوت به دفاع از جایگاه «زن» و مبارزه با جنس«مرد» میکند ، «عالم تاج قایم مقامی» متخلص به «ژاله» است. وی در سال ۱۲۶۲ تا ۱۳۲۵ زیست و اشعاری سراسر خشم و اعتراض به یادگار گذاشت. اعتراض به حقارت و ضعف زن در اجتماع، چیرگی مرد بر زن، بی حقوقی زنان، ازدواج اجباری
و در تمام این موارد، خشمگینانه انگشت اتهامش را به سمت مردان و جامعه مردسالار نشانه رفته و در اشعارش بارها و بارها به تندی به جنس مرد حمله کرده است:
تا نپندارند زن را لعبتی بی دست و پای / پشت دستی بر دهان مرد بازیگر زنم
نام مردی بر تو ای ننگ آزما فرخنده باد / من زنم وینک به نام نیک زن ساغر زنم.
ژاله که دختری اهل دانش و تفکر بود، از جایگاه نامناسب زن در جامعه آگاه بود. از سویی خود او گرفتار یک ازدواج اجباری شده بود. همسرش از خوانین بختیاری بود که بیش از بیست سال از او بزرگتر بود و روح لطیف ژاله را درک نمیکرد. او ازدواجش را «وصلت سیاست» میدانست و در آتش تنفر به جنس مرد و به ویژه جایگاه «شوهر» میسوخت و شوهر را «بلای مقدر» میخواند:
گویند خدای زنان بود / مردی که بر او نام شوهری است
مرد است و خدای وجود ماست! / نی نی که بلای مقدری است
ژاله که دوران جوانیاش مصادف با امضای فرمان مشروطیت بود، تحت تاثیر تحولات اجتماعی آن زمان، خواستار تغییر و تحول اوضاع زنان و ترقی و اعتلای جنس زن بود اما صد افسوس که صدای او که رنج زنان زمانه خود را فریاد میزد و آنان را دعوت به قیام و احقاق حق خود میکرد، هر گز به گوش زنان همنسلش نرسید! و جامعه نیز فریاد اعتراضش را نشنید. چرا که او بین دیوارهای دنیای شخصی خودش، فریاد خشم سر داده بود و اگرچه در عقیده و شعر جسور بود اما هرگز جرات نکرد یک بیت از اشعار پرشورش را آشکار کند! او یک دیوان غزل را به کام آتش سپرد و تنها سالها پس از مرگش بود که پسرش -دکتر «حسین پژمان بختیاری»- تعدادی از اشعار مادر را از لابهلای کتابها و دستنوشتههایش یافت و منتشر کرد.
ژاله فریاد زنانهای بود که خاموش ماند چرا که در آن زمان (و هنوز هم) یک زن برای حقخواهی و آزادگی تاوان سختی باید بدهد. شاید ژاله منتظر بود که «وقتش» برسد!
زیردستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش / از فلک برتر شود این بینوا بالای من
در زندگی وی تامل بیشتری باید کرد. او نمونه بارز «خودسانسوری» در زنان جامعه ماست. زنانی که به خاطر قرنها سرکوب از سوی جامعه مردسالار و متعصب، دچار ترسی نهفته هستند که حتی پیش از آنکه جامعه درصدد برآید تا صدای آنان را خاموش کند خود حتی سادهترین فریادها و خواستههایشان را در گلو خفه میکنند! اگر موافق نیستید، نگاه کنید به زنان جامعه ما، در طول تاریخ، چند نفر آشکارا از حقوق زن دم زدهاند؟! میبینید؟! تعدادشان از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند.
طاهره محمودی
۵ لایک شده