شعری از زینب زاهدی
.
آرزوهایم
آهویی را میمانَد
گریزپای.
خود را
در او
نمییابم
از من میگریزد،
چونان شکاری زرد روی
از هراسِ صیادی.
رخشی بودم ای کاش
نه،
بل
عقابی،
پر میگشودم
،دور از دیدرس صیادی،
چنگ میافکندم
بر آهوی رویاهای خویش.
بر بلندای افلاک
بر بسترش
میآرمیدم،
بر بستری
پالوده از نیاز.
در او
چونان سوری باشکوه
میزیستم.
در او
مییافتم
خود را.
با او
پر میگشودم
باز.
عقابی بودم ای کاش.
۱۷ لایک شده
2 Comments
نیما ابرازه
بسیار زیبا!
علی
شعری بسیار پر معنا و مفهوم