ادبیات هویت یک ملت را نجات می دهد / گفت و گو با قباد حیدر
سودابه زنگنه
تذکر: متن زیر پیش از این در روزنامه «نقد حال» به چاپ رسیده است و بنا به انتخاب تحریریه ی حضور، به خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.
فکر می کنید بین دو گروه شاعران و نویسندگان کدام تاثیر بیشتری در شکل گیری ادبیات داشته اند و توانسته اند به نوعی بر جامعه هم تاثیر گذار باشند ؟
خوب ماابزاری برای اندازه گیری این تأثیر نداریم ،ضمن اینکه تاثیر شعربا رُمان میتواند متفاوت باشد به قولی شعر نوشیدنی سکرآور زندگی ست و رُمان وداستان غذای روح . در کشور ما تصور می کنم شعروظایف متعددی را به عهده داشته تعلیم و تعلم ، تاریخ نگاری _ تعریف پدیده های اجتماعی و سیاسی و تعریف واژه هایی مانند عشق، نفرت ،هجران ، بیداد ، معرفت ، و بسیاری از کلمات کلیدی زبان فارسی را شعر به شکوفایی رسانده است هر چند باید گوشه چشمی به نظر شاملوی بزرگ داشت که شعر چیست ؟ تفاوت کلام موزون و شعر هرمنوتیک را باید مد نظر داشت . مصرف شعر در جامعه ایرانی در تاریخ گره گشا و مانیفست زندگی نیز بوده است . جمله کوتاه و شعر واره ی ( این ارزی ، که می ورزی ) خودیک رُمان است . زبان و ادبیات فارسی سرشار از این گونه جملات است که با درک درست آن ها ، سرگذشت انسان ها می تواند تغییر کند .با وجود بی بضاعتی بسیارِ ادبیات کلاسیک ایران در گذشته و در حوزه نثر، حضور درخشان نوابغ شعر و داستان ایران از دهه ۳۰ به بعد شاید جبران کمبود آثار نثر در ادوار گذشته را تا حدودی جبران کرده است، هرچند انتقادهایی به روایتگری ذبیح الله منصوری در انتقال حقیقی و وقایع وارد است اما در دوران کوتاهی پس از انقلاب ملت ایران، با خواندن آثار او به سرعت با بسیاری از وقایع تاریخی کشور خود که به صورت تلویحی با آن آشنایی داشتند آشنا شدند، رُمان زیبا و سرشار از صداقت نویسنده (همسایه ها ) احمد محمود از جای دیگر سر برون آورد کلیدر محمود دولت آبادی و ارتقا سطح شعور مخاطب که پیش از آن توسط هدایت به انجام رسیده بود در واقع تلورانس نگارش صادق هدایت از علویه خانم تابوف کور حیرتانگیز است بزرگانی از این دست بدون تردید در رشد افکار جامعه موثر بوده اند، دوران حضور صمد بهرنگی ، علی اشرف درویشیان منصور یاقوتی یا علی محمد افغانی همگی بی گمان بر استحکام و فونداسیون فکری بسیاری از ایرانیان بی تاثیر نبوده، شعر حکایتی دیگر است شاید بهترین راه برای شناخت یک قوم رجوع به کارنامه ی شعرای آن قوم است، ادبیات می تواند هویت یک ملت را نجات بدهد . به گفته ی احمد حسن الهیکل سردبیر روزنامه الاحرام “کشوری چون مصر فردوسی نداشت که تن به عرب شدن داد “. ملت ایران تا عاقبت خود باید سپاسگزار ذکاوت و میهن دوستی فردوسی باشند می رسیم به جمله و شعر معروف و دلیر احمد شاملو که می گوید ( روزگار غریبی است نازنین) و ادامه ی شعر، تاثیر شعر این گونه حیرت انگیز است! این جمله را شما می توانید پشت یک وانت بار، یا تریلی بخوانید و همان را در مطب یک پزشک ایا اساتید هنری هم بخوانید تاثیر خیال و شعر در اینجا تجلی می یابد و یا شعر زیبای گون شفیعی کدکنی یا آرش کسرایی زمستان اخوان که وصف اوضاع سیاسی زمان خود است . گفتن از حافظ سعدی مولانا، صائب ، ناصرخسرو تکرار مکررات است اما هزاران نفر از طریق نفس حافظ هنوز ارتزاق می کنند فال فروشان خیابانی بسیاری خود بی خبرند که حافظ کیست و چرا بعضی با گشودن فال می خندند و دیگرانی غمگین و یاسر خوش می شوند فال حافظ و فال های او سفره ی تهی بسیاری از خانواده های مسکین را تا حدی رنگین می کند . در نهایت نظر من این است هرچند ادبیات ما از نظر سرمایههای نظم تاثیرگذاری بسیار نیرومندتر از حوزه ی نثرداشته، اما در دهه های اخیر این فاصله با ظهور نویسندگان توانا تا حد بسیار جبران شده است .
روند خط مشی ادبیات کشور ما از ادبیات سنتی (قدیمی) و ادبیات معاصر و ماندگار چگونه بوده است ؟
شاید چند دهه بعد از انقلاب را باید عصر ترجمه نام گذاشت ، آثار ترجمه ما را هم طراز ادبیات جهانی کرده اند ، شاید نه در تولید ادبی، اما حضور ما در رئوس و اطلاع از ادبیات جهان کمک شایانی به ما کرده اند . جهان به سمت یکسانسازی و همطرازی ملت ها پیش می رود دیگر ما با غول ها و اسطوره های غربی بیگانه نیستیم مراوده حدود ۸ میلیون ایرانی مهاجرت کرده و ارتباط با خانواده های خود یک عدد نسبی به ما میدهد شاید بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون ایرانی در سال های گذشته فرصت رفتن به کشورهای اروپایی و آمریکا را داشته اند و با افراد و فرهنگ آنان از نزدیک آشنا شده اند و بی گمان در انتقال رفتارهای مدنی و پیشرفتهای آنان در حوزههای اجتماعی موثر بوده و هستند این اتفاقات در مبادلات فرهنگی هنرمندان ما بیتاثیر نبوده و نیست ژانرها و سلایق مختلف شعرای ما حاکی از این تبادل است سورآلیست و پستمدرنیسم نجات دهنده ادبیات ما از بن بست های سنتی و قدیمی است اما گذار ما از سنت به مدرنیته در ادبیات مثل همه چیز ما بیمارگونه است، ما در صنایع نیستیم و به همین دلیل از تولیدات صنعتی نمی توانیم به درستی بهره برداری
کنیم همین طور در فضای مدرن موجود بسیاری گم میشوند تقلید جای خلاقیت را میگیرد شما می توانید سری به نمایش هایی که در سالن های تئاتر تهران اجرا میشود بزنید بینید باهنر چه کرده اند ، با قیل و قال مخاطب را سرگردان می کنند تا اقرار کند : کار خوبی بود اما من نفهمیدم . در شعر هم همین اتفاق افتاده بسیاری از سر ناگزیری سر تکان میدهند و دراصل چیزی از شعر شاعر دستگیرشان نشده، ادبیات حاصل افکار جمعی هنرمندان است و بی اعتنا به ماند گان و ضعفا به راه خود می رود، قوی ترین ها را برای همراهی برمی گزیند قوی ترین ها آنهایی هستند که توانستند در افکار جامعه رخنه کنند و ماندگار شوند، ما نیز به نوبه ی خود و به شیوه خود و در اندازه خود دستی در ادبیات کهن و دستی در ادبیات آوانگارد داریم به دلیل غنای بیبدیل آثار کلاسیک خود
فکر میکنید موفقیت یک شاعر و نویسنده را چه چیزهایی تضمین می کند؟
تصور می کنم شاعر و نویسنده در کل و هنرمند یک سفیر است از طرف همه انسانها می رود که کشف کند که گرده به کندو بیاورد این سیکل الزاماً خودآگاه و هدفمند نیست به طور بتهون هنگام ساختن قطعات پر از اعجاز خود بی گمان در خلسه ی هنرمندانه ی خود قرار داشته و به وسعت کشف خود فکر نمی کرده است . اولین مخاطب یک هنرمند خود اوست و ظرفیتها و توان در خلاقیت ، بستگی به میزان ادراک او و جهان بینی و تجارب و حساسیت های شخصی اش دارد موفقیت در عرصه هنر اتفاق نیست یک قانون است چون مخاطب در ادوار مختلف ناظر به تولید اوست، یک اثر هنری هرچند که مورد بی مهری مخاطب و منتقد قرار گیرد بازهم از جایی سر بیرون خواهد آورد و خود را تثبیت خواهد کرد به طور مثال زنده یاد بیژن نجدی و حکایت چاپ مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند یا در بوف کور هدایت، به هر حال موفقیت یک هنرمند را در ابتدا ایمان به خود و باور به دانسته هایش به گمان من تضمین می کند ، کبر و غرور به خود باوری های کاذب هم در این میان وجود دارد . شکل دیگر موفقیت هنرمندان ممارست و خلاقیت است ، بسیاری از نویسندگان ما الزامن حاصل عشق به ادبیات و ممارست هستند ، ابتدا به ساکن خلاقیت آ ن ها را به سمت هدف هدایت نکرده است و این گونه نویسندگان در همان حدود وسط ماجرا بقایی اندک خواهند داشت .
نقش تریبون ها را در نشر آثار شاعران و نویسندگان چگونه می بینید؟ آیا تکرار نام و آثار مولفه ی قابل اطمینانی برای موفقیت یک اثر است ؟
اثری که به گنجینه آثار کلاسیک فرهنگی یک ملت اضافه شود را می توان اثری موفق دانست . هنر به صورت مطلق مانند نواختن ویولون است یا گوش می نوازد و یا فریاد مخاطب را در می آورد ، تریبون میتواند به شناساندن یک شخصیت هنری کمک کند اما ضامن بقای او نیست، ضامن توفیق او نیست ، این اثر یک هنرمند است که در جامعه گاه حرکت خزنده خود را آغاز می کند و به پیش می رود حکایت مسابقه گوزن است و لاک پشت . لابی گری ها و رفیق بازی ها در همه جا وجود دارد اما هنرمندانی که از این طریق به تریبون می رسند نقشی در حد جویدن آدامس برای جامعه ایفا میکند و قطعاً غذای روح مخاطبان نمی توانند باشند و اگر این پروسه یعنی خلق و تولید آثار ارزشمند هنری، تا در اختیار داشتن تریبون توسط افراد ارجمند و آگاه به انجام برسد قطعا سهم جامعه از هنر بیشتر خواهد شد . بیش از این که هنرمند از تریبون بهرهمند شود گاهی تکرار نام و عرضه آثار یک هنرمند می تواند نتیجه معکوس داشته باشد، در نهایت رای را مخاطب خاص خواهد داد ، این نوع مخاطب حتی اگر رسماً ناقد نباشد می تواند با استدلال کارشناسانه ، تهی بودن معنای یک اثر هنری را به جامعه تلقین و تفهیم کند و در دراز مدت معمولاً این اتفاق افتاده است به طور مثال واکنش مخاطب در برابر آثار مهدی سهیلی و کارو که در زمان خود اوج احساس شعر شناسی جامعه را از نظر کمیت وکیفیت در قبضه خود داشتند .آیا می توان اشعار آنها را با اشعار فروغ و قدرت ماندگاری او مقایسه کرد ؟ در فضای منزه تریبون میتواند نقش بسیار مؤثری در شناخت هنرمند ایفا کند ، اشاره میکنم به برگزاری مراسم ۱۰ شب شعر انجمن گوته در تهران و حضور انبوه مخاطب و معرفی آثار هنرمندان حاضر در آن جمع که متاسفانه هیچگاه این مراسم باشکوه و موثر در ایران تکرار نشد که نشد .
یکی از نقدهایی که بر شعر امروز و شاعران معاصر وارد است این است که از امور عینی و واقعی (عینیت ها) دور شده و به ذهنیت بیشتر و انتزاعی گرایش پیدا کرده اند این نظر را چه قدر می پذیرید و چگونه رد میکنید ؟
تصور میکنم شعر زمان یک مینی موم و ماگزیمومی دارد از هر نظر، که قابل شناسایی و بردن آن در فضای ریاضی نیست اما وجود دارد در واقع اگر شاعران و شعر را یک قطار در حال گذر در زمان در نظر بگیریم مسافرانی جدید سوار
می شوند و مسافرانی در بین راه پیاده می شوند ، درسرعت این قطار امکان دارد کم و بیش پیش بیاید اما سکون هرگز نخستین شاعرانی که به این قطار و کاروان سوار شدهاند دارای عقاید و شگرد های خاص خود در مورد سرودن شعر از نظر محتوا و فرم یا سبک های مختلف سرایش بوده اند واین حکایت ادامه دارد و هر گونه تغییر در این مسیر به سمت تکامل شعر است بدون شک ! در حال حاضر شاعرانی مرجع هستند و بسیاری از شعرای جوان دنبال رو، خوب شاعرانی که به مدت چهل ؛ پنجاه سال در همه جا حضور پررنگ داشته اند خواه نا خواه مبدل به یک سلبریتی در مجامع شعری شده اند، اما حاصل کارشان چیست ؟ و هدفچیست ؟ ۱_ جمع کردن مریدان جوان . ۲_ پافشاری بر نوعی از سرایش شعر که طی سال ها مخاطبی را نتوانسته است جلب کند ۳_ ارضا عشق به حضورونشستن در صدرمحافل به دلیل کهنسالی . شاعری که پرت و پلا میگوید در واقع در فضای شفاف و آکادمیک چیزی برای گفتن ندارد ، پس هذیان گویی میکند و مخاطب عام را سردرگم میکند و متاسفانه در بسیاری از موارد مخاطبین خاص هم به او می بخشند و دوستانه خزعبلات او را نادیده و ناشنیده میگیرند و یا گاهی دستی هم برایش می زنند که در حماقت خود بماند و تا هست در بیراهه های شعر گم و گور باشد . به نفع رندان عالم شعر، اما باید معترف بود عزیزانی از این دست هم هستند که بسیار زیرکانه و بر اثر ژن شعری خاص وجودشان قادر بوده و هستند درین ژانر شعری موجب ارتقاء فضای ادبیات ما شوند .
جدیدا” رمان (چرس ) یا ( رسیدن به دور) به چاپ چهارم رسیده است ، می توانید توضیح بیشتری راجع به این اثر تان بدهید ؟ چه المان هایی این اثر را از دیگر آثار شما متمایز می کند ؟
جای آثار ادبی به صورت نثر چه از نظر کمی و کیفی در فضای ادبی ما خالی است شعر یک روال آهسته و پیوسته رادرزمان طی کرده اما در ادوار بسیاری شاهد دوران فترت نثر بوده ایم در اصل آن گونه که شعر کلاس های کلاسیک تا مدرنیته ایرانی را طی کرده نثر مجال چنین پیوستگی را از هیچ نظر نداشته است رمان رسیدن به دور بازگشت به دور است جایی که ادبیات ما پله هایی راجا گذاشته ، تخیل و زبان هر دو به انضمام رماننویسی در بخشی از فضای ادبی ما دچار خلاء و اُفت بسیاری است انسان همان انسان است برابر با غرایز انسان غارنشین اما ابزار برای او تغییر کرده و زبانش به یاری او آمده که مدنی تر برخورد کند و آرزوهایش را برآورده سازد درمان رسیدن به دور ( چرس ) در اصل فخامت زبان است که به رخ کشیده میشود، و وزن زبان ، برای برآورد این منظور تلفیق زبان و روایت الزاماً باید دست به دست هم می دادند تا رمانی خود ارجاع نگاشته و متولد شود و شاید برایتان باورکردنی نباشد اما نگارش این رمان ۲۰۰ صفحه ای حدود ۱۰ سال به درازا کشید رمانی که توسط بزرگان ادبی ما مورد ستایش قرار گرفته در واقع این رمان نخبه پسند به دلیل بی مهری ممیزین اداره ارشاد در تهران ، چاپش مدت ها به تعویق افتاد درواقع سادهترین راه را انتخاب کردند ندادن مجوز چاپ در مواجهه با رمانی که زبان نگارش و روایتش مورد تحسین استاد علی باباچاهی که پیش ازآن نقدی بر این رمان در روزنامه اعتماد به چاپ رساندند به این عنوان ( رمانی که در غبار تاریخ گم نخواهد شد) یا نظر زنده یاد علی اشرف درویشیان مبنی بر اینکه این رمان ( زبانی به زبان ادبی ما افزوده است ) و بزرگانی چون استاد بهروز رضوی و عزیزان هنرمند صداپیشه که خوانش صفحاتی از رمان رسیدن به دور موضوع امتحان هنرجویان خود قرار داده و نقد های متعددی توسط نخبگان جامعه ادبی روی این اثر نگاشته شده است لاجرم پس از دو بار چاپ زیرزمینی این اثر به نام رسیدن به دور ناگزیر برای اینکه این رمان در محافل رسمی ادبی نیز جلوه گر شود توسط ناشری دیگر با نام چرس مجددا به اداره ارشاد ارسال شد و این بار به هر دلیلی توانستیم مجوز رسمی این اثر را به دست بیاوریم .
شما بازرس کانون نویسندگان ایران هستید می توانید در مورد دستاوردهای کانون نویسندگان در سالهای اخیر توضیح دهید آیا کانون نویسندگان مانند دهههای گذشته پویایی خود را داشته است ؟
ببینید کانون نویسندگان به هر عنوان در هر کشور جزو سرمایه های ملی آن کشور محسوب می شود آبرو شرف و نشانه ی حریت اهالی قلم است آزادی و مستقل بودن روشنفکران بدین گونه که هدف از تشکیل این تشکل صنفی است آبرو و اعتبار انسان است موسسین کانون نویسندگان ایران در سال چهل وهفت جمعی بوده اند بر این باور که روشنفکرو اندیشه ی او چراغ راه انسان هاست ، تمامی شعرا و نویسندگان آزاد اندیش در تمامی ادوار تاریخ این سرزمین از اعضای کانون نویسندگان ایران بوده و هستند بی گمان فردوسی نیز ،حافظ ، مولوی ، ناصرخسرو احمد کسروی و تمامی روشنفکران آزاد اندیشی که در ارتفاعی بالاتر از حاکمیت زیسته و اندیشیده اند ، به همین ترتیب هیات موسس کانون نویسندگان ایران بیگمان بزرگان ادبی بودند که شاید تجمع این تیم و آن تشکل تکرارناشدنی باشد ، اعضای فعلی نیز متشکل از نیروهای باتجربه و سرشناس و شعرا و نویسندگان جوان است که مشعل نورانی این تشکل را سالهاست با تمام مضایق روشن نگه داشته و با این باور که آزادی حق انسان است و آگاهی حق اساسی دیگری در بدترین شرایط حیات و بقای کانون را حفظ کرده اند پدیده سانسور مصرفی مگر کتمان حقیقت و یا تحریف حقیقت را ندارد اگر بپذیریم هرایرانی در هر کجای دنیا حقی برابر در سرزمین خود دارد میتوانیم با سماجت بکوشیم تا وقایع و حقایق گذران سرزمین خود را با همه ایرانیان به اشتراک بگذاریم تا بتوانیم در هنگام ضرورت تصمیم های جمعی و درست گرفته باشیم .در چند دهه گذشته اعضای کانون نویسندگان دشواریهای بسیاری را پشت سر گذاشته اند قتل های زنجیرهای و رفتارهای سلبی و خشونتهای گروهی خودسر که منجر به قتل بزرگانی مانند محمدجعفر پوینده و محمد مختاری و دیگر عزیزان کانون شد حاکی از جایگاه رفیع کانون نویسندگان در ذهن کسانی است که اصرار بر ماندایی فکری جامعه دارند، کسانی که در دایره کوچک جمود و نادانی گرفتارند و دیگر ایرانیان را به حضور در این دایره ناچیز ترغیب و مجبورمی کنند وخروج از این حدود را مستوجب مرگ ، زندان وارعاب دانسته و می دانند تصور میکنم برخلاف نظر بسیاری که دور گود نشسته اند کانون نویسندگان ایران در چند دهه اخیر فانوس راه و امید دهنده بسیاری از ایرانیان بوده و هست ایرانیانی که بارها و بارها با شنیدن نام کانون نویسندگان ایران و فعالیت های هر چه قدر محدود و مسدود آن امیدوارانه به راه خود ادامه دادند.
بعضی از نویسندگان و شاعران بزرگ جهان و حتی ایران نگاه پوپولیسم ای یا عوام گرایی را دوست ندارند و بیشتر آثار خود را در فضای تخصصی و سنگین که قابل فهم برای همه کس نیست نوشته است نظر شما درباره این نوع دیدگاه چیست؟
توماس مان در ابتدای رمان (کوه جادو) به خواننده توصیه می کند در هر مقام ادبی که هستید بکوشید این رمان را دوباره بخوانید تا به کُنه نظر نویسنده برسید، دراین رابطه هیچگونه تاکیدی جایز نیست در اوایل قرن نوزدهم یکی از سرگرمی های بانوان خانه دار فرانسوی نوشتن رمان بود و مخاطب خود را داشتند اگر به قیاس ناگزیر برسیم می توانیم بگوییم مخاطب موسیقی کوچه بازاری و موسیقی شجریان و بنان هر دو زی حقند ، قطعاً خواننده ی آثار ویلیام فاکنر رغبتی به خواندن آثار رأی اعتماد نخواهد داشت اما بین این مینی موم و ماگزیموم ها سلایق برحقی دیگر وجود دارد نویسنده ای که قادر است در حیطه و رئوس ادبیات قلم فرسایی کند قطعاً تن به فرو بودن به قصد جلب مخاطب برایش نوعی مرگ محسوب خواهد شد اما مغلطه کردن حکایت دیگری است بدین معنی که در فضاهای سورئال و پست مدرن موقعیتهایی برای گریز از پوچی وجود دارد که مورد سوء استفاده قرار می گیرد بیشتر ژانرهای ادبی بی دلیل به جایگاه خود نرسیده اند و وقتی ما واژه پوپولیسم را داریم قطعا این واژه زیر مجموعه خود را داراست و مصرف خود را هم دارد اما مبالغه در گریز از پوپولیسم و گرایش به زبان و رفتارهای من درآوردی در نگارش در بسیاری از موارد موجب گسست بین مولف و مخاطب شده است. بدون تردید تمامی پدیده های موجود هستی در حال تکوین هستند مانند ادبیات، درون مایه شعر پروین اعتصامی متاثر از شرایط زیستی اوست فرهنگ خانواده ، عصر زندگی ، ابیات مذهبی ، ناگزیر تن به چنان شعر سمبلیکی میدهد در گذشته نه چندان دور در هر کتابخانه شخصی دیوان پروین اعتصامی خود نمایی می کرد آیا هنوز هم چنین است ؟ آیا مخاطب اکنون شعری بی محاباتر را جستجو نمی کند ؟ تاریخ وفات پروین اعتصامی سال ۱۳۲۰ است و تاریخ تولد فروغ ۱۳۱۳ یعنی در هفت سالگی فروغ پروین اعتصامی بر اثر حصبه می میرد و در سن ۳۵ سالگی ، هر چند فروغ هم عمری طولانی نداشت اما تفاوت فرهنگی این دو زن و شاعرو نوع فرهنگ زمان و خانواده و اطرافیان از آنها دو شاعر متفاوت می سازد . پروین اعتصامی شاگرد دهخدا و بهار و پدر است ، فروغ الزمان فرخزاد همسر پرویز شاپور و تحت نظر و هدایت ابراهیم گلستان ، پروین از ترس شماتت ها و برچسب ها ، نخ سوزن و نخود و لوبیا را دستمایه شعر خود میکند و فروغ بی محابا با کلمات می تازد و از همبستری با معشوق و به صورت عریان در شعرش می گوید همین اتفاق به شکل دیگر در بین مخاطبان هم نسل آن ها نیز بوجود می آید شعر فروغ با وجود معارضینی که دارد قابل تحمل تر است برای حداقل روشنفکران زمان و قابل هضم تر در واقع بین هنرمند و مخاطب به مرور زمان بالانس به وجود می آید در گذشته یکی از ایراداتی که به شعر شاملو گرفته میشد پیچیدگی اشعار او بود که همه کس فهم نیست آیا اکنون هم چنین است ؟ این نوسان همواره وجود داشته و خواهد داشت آوانگارد بودن روشنفکر و کوشش مخاطبین برای رسیدن به هنرمند و لذت بردن از هنراو ، اما می بینیم آثاری که حالتی بینابین دارند مثل شعر حافظ میتوانند عمری دراز داشته باشند . افراط در نوآوری و افراط در چند لایه کردن تعمدی شعرو ایجاد زبان اسپرانتو در شعری که الزامن نیاز به رمز گشایی دارد، باعث ایجاد فاصله بین هنرمند به مخاطب می شود و می بینیم که شده است ، وقتی شاعر باید به شعرش سنجاق شود تا بفهمیم چه منظوری در شعرش پنهان است و هیچ امیدی به شهود کشفش نیست چه باید کرد ؟ تصور میکنم بسیاری از شاعران ما در اصل چیزی برای گفتن ندارند و پشت کلمات نا مفهوم پنهان می شوند ، شاعر انسانی سرد و گرم چشیده عاشق و پخته است که به راز و رمز واژگان و نحو آن اشراف دارد مفهومی نیرومند را با توسل به کلمات برای لذت خود و مخاطب عنوان میکند و اگر شعری فاقد این خصایل است یک هذیان است که مورد تشویق رفقا قرار میگیرد و بازار محافل را گرم میکند هرچند تصور من این است شعر شخصیتی مستقل دارد و تمامی شعرا ابزار حیات اوهستندو خود شعر با تمام مفاهیم وسیع خود سره را از ناسره تشخیص میدهد و اهل بقا را بر می گزیند در دیگر هنرها هم مگر این نیست قرار نیست هنرمند از مردم جا بماند و یا اینکه آنقدر تند برود که در کوره راه یکه و تنها بتازد هیچ هنرمندی بدون نگاه انسان ها و مخاطب وجود نخواهد داشت اولین قرار هنر ایجاد لذت است از کلمه از نوت از رنگ و تصویر و زیبایی ها.
۴ لایک شده