آذرخش خداحافظی نکرد یادداشتی هم ننوشت مرگ هم حریف اش نشد بی خبر رفت . نه ستاره ها از بازوان اش چسبیدند نه ماهتاب ، نقره به پایش ریخت . خسته بود و رفت فیلمی که تمام شد نه مثل “فر... ادامه متن
سه شعر از فریدریش هولدرلین برگردان : شاپور احمدی نان و شراب اما، ای دوست، ما دیر آمدهایم. راست است که ایزدان زندهاند، اما بر فرازمان، بالا در دنیایی گونهگون. آنان در آن فرازگاه... ادامه متن
دو شعر از آرزو نوری بی واسطه خیلی شبیه خودم بودم وقتی تیغ کند مویرگها را نمیبرید من بیواسطه زن بودم و حمام از هق هق کاشیها حناق میگرفت گنجشک دست به دست میش... ادامه متن
شعری از مهسا زهیری ادامه متن
شعری از ابوالحسن واعظی بین دیوارهای پوسیده اتاق، گوشه ی کاغذهای نم گرفته ی کتابی قدیمی لای داستانهایی که هنوز ننوشته ای بین شراب هایی که خوردنش را ممنوعه می دانند عین و شین و قاف سرو... ادامه متن
شعری از محسن واعظی با هزار و یک شب در به در شده ی بی صفت توی کله ام قصه می آید بگویی: تاب یک جمله شنیدنم نیست برای همه ی روزهای این روز بی سر و ته تا شهرزادِ نشسته بخوانمش بدانم ای... ادامه متن