دو شعر از سارا ظروفچیان ۱ دقیقا همان تاریکی و سکوت مسیر خانه تا دریا را می گویم … می بینم آن لحظه ی ناب را … همان مسیری که دست به دست، بغل به بغل، نم دار و خوشبو، هوا را می شکافیم و از مه رد... ادامه متن
قلبم با تمامی احساساتم در زیر سنگینی نگاهت دفن شد و این من بودم و خیال خوش و سر مستی تو اکنون که به حال زار خویش خیره شده ام روبروی چشمانم و احساساتم چیزی جز ته مانده های تنفر نمی بینم و هیچ... ادامه متن